Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (36 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
court martial
U
در دادگاه نظامی محاکمه کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
try by martial law
U
به وسیله دادگاه نظامی محاکمه شدن طبق قوانین زمان جنگ محاکمه شدن
judge advocate
U
دادستان دادگاه نظامی مشاور قانونی دادگاه نظامی مستشار دادگاه نظامی
court martial
U
محاکمه نظامی محاکمه نظامی کردن
court martiall
U
دادگاه نظامی
military court
U
دادگاه نظامی
martial court
U
دادگاه نظامی
court material
U
دادگاه نظامی
military tribunal
U
دادگاه نظامی
court martial
U
دادگاه نظامی
court martial order
U
رای دادگاه نظامی
judge advocate general
U
رئیس دادگاه نظامی
general court martial
U
دادگاه عالی نظامی
provost court
U
دادگاه فرمانداری نظامی یا نیروی اشغالی
trial
U
محاکمه محاکمه کردن
trials
U
محاکمه محاکمه کردن
discharges
U
مرخص کردن هیات منصفه از دادگاه نقض حکم یا دستور دادگاه
discharge
U
مرخص کردن هیات منصفه از دادگاه نقض حکم یا دستور دادگاه
continuance
U
تمدید یا تجدید وقت دادگاه دادگاه را به عنوان تنفس موقتا" تعطیل کردن
arrest
U
جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
arrests
U
جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
arrested
U
جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
maneuvred
U
تمرین نظامی عملیات نظامی وجنگی راتمرین کردن
maneuvres
U
تمرین نظامی عملیات نظامی وجنگی راتمرین کردن
maneuvring
U
تمرین نظامی عملیات نظامی وجنگی راتمرین کردن
manoeuvring
U
تمرین نظامی عملیات نظامی وجنگی راتمرین کردن
manoeuvres
U
تمرین نظامی عملیات نظامی وجنگی راتمرین کردن
manoeuvred
U
تمرین نظامی عملیات نظامی وجنگی راتمرین کردن
manoeuvre
U
تمرین نظامی عملیات نظامی وجنگی راتمرین کردن
new trial
U
محاکمه جدید تجدید محاکمه
tries
U
محاکمه کردن
try
U
محاکمه کردن
jurisdiction
U
محاکمه کردن
to put somebody on trial
U
کسی را محاکمه کردن
retry
U
دوباره محاکمه کردن
to take somebody to court
U
کسی را محاکمه کردن
court-martialling
U
دردیوان حرب محاکمه کردن
court-martials
U
دردیوان حرب محاکمه کردن
court-martialled
U
دردیوان حرب محاکمه کردن
court-martial
U
دردیوان حرب محاکمه کردن
lynch
U
بدون محاکمه مجازات کردن یاکشتن
lynches
U
بدون محاکمه مجازات کردن یاکشتن
lynched
U
بدون محاکمه مجازات کردن یاکشتن
militarism
U
روح سربازی یا نظامی گری نظامی گری توسل به قدرت نظامی
prize courts
U
دادگاه مامور رسیدگی به مسائل مربوط به prize بدون رای این دادگاه به مال
transfer of cause
U
احاله امر از یک دادگاه به دادگاه دیگر به علل قانونی
probate
U
محاکمه کردن استنطاق کردن
parquet
U
محل نشستن اعضا دادگاه در دادسرامحوطه دادگاه
purging a contempt of court
U
جریمه اهانت به دادگاه غرامت توهین به دادگاه
facings
U
یقه وسردست و مغزیهای لباس نظامی حرکات در جای نظامی
facing
U
یقه وسردست و مغزیهای لباس نظامی حرکات در جای نظامی
terminal command
U
فرماندهی بارانداز نظامی یکان عملیات سکوی نظامی
manadamus
U
حکم دادگاه بالاتربه دادگاه پایین تر
remanet
U
احاله موضوع از یک دادگاه به دادگاه دیگر
rank and file
U
صفوف مختلف نظامی سلسله مراتب نظامی
terminals
U
سکوی نظامی بارانداز نظامی انتهایی نهایی
terminal
U
سکوی نظامی بارانداز نظامی انتهایی نهایی
to appeal
[to]
U
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
writ
U
دستور دادگاه حکم دادگاه
writs
U
دستور دادگاه حکم دادگاه
summary court
U
دادگاه اولیه دادگاه پادگانی
phantom order
U
قرارداد تولید وسایل نظامی درزمان جنگ قرارداد تبدیل کارخانههای شخصی به کارخانجات نظامی
military channel
U
چانل نظامی مجرای نظامی
military government
U
حکومت نظامی فرمانداری نظامی
pleads
U
در دادگاه اقامه یا ادعا کردن درخواست کردن
pleaded
U
در دادگاه اقامه یا ادعا کردن درخواست کردن
plead
U
در دادگاه اقامه یا ادعا کردن درخواست کردن
suing
U
به دادگاه شکایت کردن
sues
U
به دادگاه شکایت کردن
sue
U
به دادگاه شکایت کردن
sued
U
به دادگاه شکایت کردن
jurisdiction
U
تسلیم دادگاه کردن
militarize
U
جنگ طلب کردن دارای روح نظامی کردن
militarization
U
نظامی کردن
militarize
U
نظامی کردن
to apply to a court
U
به دادگاه رجوع کردن
[حقوق]
remits
U
به دادگاه پایین تر یا بالاترارجاع کردن
remit
U
به دادگاه پایین تر یا بالاترارجاع کردن
to seek redress in court
U
به دادگاه رجوع کردن
[حقوق]
remitted
U
به دادگاه پایین تر یا بالاترارجاع کردن
to have recourse to a court
U
به دادگاه رجوع کردن
[حقوق]
remitting
U
به دادگاه پایین تر یا بالاترارجاع کردن
drilling
U
تمرین نظامی کردن
demilitarization
U
غیر نظامی کردن
militarization
U
نظامی کردن امور
to have recourse to arbitration
U
به دادگاه حکمیت رجوع کردن
[حقوق]
to apply to the court of arbitration
U
به دادگاه حکمیت رجوع کردن
[حقوق]
rogatory commission
U
موضوعی را ازمحکمهای به دادگاه دیگراحاله کردن
demilitarises
U
از حالت نظامی درامدن غیرنظامی کردن
demilitarizing
U
از حالت نظامی درامدن غیرنظامی کردن
demilitarized
U
از حالت نظامی درامدن غیرنظامی کردن
demilitarised
U
از حالت نظامی درامدن غیرنظامی کردن
demilitarize
U
از حالت نظامی درامدن غیرنظامی کردن
demilitarising
U
از حالت نظامی درامدن غیرنظامی کردن
demilitarizes
U
از حالت نظامی درامدن غیرنظامی کردن
hearings
U
محاکمه
cases
U
محاکمه
legal procedure
U
محاکمه
trial
U
محاکمه
case
U
محاکمه
jurisdiction
U
محاکمه
trials
U
محاکمه
court procedure
U
محاکمه
hearing
U
محاکمه
trial at the bar
U
محاکمه
army terminals
U
باراندازهای نظامی سکوهای نظامی باراندازهای نیروی زمینی
military impedimenta
U
شماره بارنامه نظامی شماره حمل بار نظامی
to rally scattered troops
U
جمع آوری کردن نیروهای نظامی پراکنده
marched
U
نظامی وار راه رفتن پیشروی کردن
marching
U
نظامی وار راه رفتن پیشروی کردن
march
U
نظامی وار راه رفتن پیشروی کردن
marches
U
نظامی وار راه رفتن پیشروی کردن
serve a sentence
U
به حکم دادگاه زندانی شدن دوره حبس خود را طی کردن
cross examination
U
به طور کلی در CL کلیه شهود وکارشناسان و مامورین کشف جرم در موقع محاکمه بایدعلنا" و حضورا" اطلاعات خودرا بیان دارند و دادستان ووکیل متهم حق سوال کردن از ایشان را دارند
he was on his trial
U
او را محاکمه میکردند
trial attorney
U
وکیل محاکمه
justiciable
U
تحت محاکمه
drumhead court martial
U
محاکمه صحرایی
mistrial
U
محاکمه غلط
He was put on trial.
U
او محاکمه شد.
[حقوق]
day of the trial
U
روز محاکمه
mistrial
U
محاکمه بی جهت
to go t. a trial
U
محاکمه شدن
summary trial
U
محاکمه اختصاری
retrial
U
محاکمه مجدد
re hearing
U
تجدید محاکمه
sub judice
U
قبل از محاکمه
retrials
U
محاکمه مجدد
to undergo a trial
U
محاکمه شدن
indict
U
متهم کردن کسی بر مبنای تشخیص هیات منصفه دادگاه جنایی
indicted
U
متهم کردن کسی بر مبنای تشخیص هیات منصفه دادگاه جنایی
indicting
U
متهم کردن کسی بر مبنای تشخیص هیات منصفه دادگاه جنایی
indicts
U
متهم کردن کسی بر مبنای تشخیص هیات منصفه دادگاه جنایی
be tried at bar
U
به طور علنی محاکمه شدن
take one's own medicine
<idiom>
U
پذیرش محاکمه بدون شکایت
marches
U
راهپیمایی کردن قدم رو کردن موزیک نظامی راهپیمایی
march
U
راهپیمایی کردن قدم رو کردن موزیک نظامی راهپیمایی
marched
U
راهپیمایی کردن قدم رو کردن موزیک نظامی راهپیمایی
marching
U
راهپیمایی کردن قدم رو کردن موزیک نظامی راهپیمایی
arraign
U
احضار متهم زندانی به دادگاه جهت پاسخگویی به مفاد کیفرخواست تعقیب یا متهم کردن به طور اعم
caption
U
توقیف کردن به حکم دادگاه حکم دستگیری
captions
U
توقیف کردن به حکم دادگاه حکم دستگیری
martial law
U
مقررات حکومت نظامی حکومت نظامی
hand salute
U
سلام نظامی دادن سلام نظامی
witch-hunt
U
محاکمه و تعقیب جادوگران تعقیب توهمات
witch-hunts
U
محاکمه و تعقیب جادوگران تعقیب توهمات
witch hunt
U
محاکمه و تعقیب جادوگران تعقیب توهمات
foreign military sales
U
فروش نظامی خارجی فروش مواد و تجهیزات فروش مواد و تجهیزات نظامی به خارجیان
wager of battle
U
نوعی از دادرسی که در زمان ویلیام فاتح در انگلستان مرسوم بود و در ان طرفین دعوی به نبرد می پرداختند وفاتح نبرد دادبرده محاکمه نیزمحسوب می شد
tribunal
U
دادگاه
tribunals
U
دادگاه
courthouse
U
دادگاه
courts
U
دادگاه
courthouses
U
دادگاه
court
U
دادگاه
judgement hall
U
دادگاه
forums
U
دادگاه
judgement seat
U
دادگاه
court division
U
دادگاه
forum
U
دادگاه
court of justice
U
دادگاه
courtrooms
U
دادگاه
court of law
U
دادگاه
courtroom
U
دادگاه
court of appeals
U
دادگاه استیناف
court of first instance
U
دادگاه بدوی
assize court
U
دادگاه جنایی
court of grievances
U
دادگاه مظالم
decrees
U
قرار دادگاه
cite
U
به دادگاه خواندن
court of iquiry
U
دادگاه رسیدگی
citing
U
به دادگاه خواندن
questor
U
افسررئیس دادگاه
rehearing
U
تجدیدجلسه دادگاه
decree
U
قرار دادگاه
auto da fe
U
رای دادگاه
special tribunal
U
دادگاه اختصاصی
court of first instance
U
دادگاه شهرستان
beadle
U
منادی دادگاه
recourse action
U
رجوع به دادگاه
tribunal
U
دادگاه محکمه
police forces
U
دادگاه پلیس
Chief Justices
U
رئیس دادگاه
decreed
U
قرار دادگاه
decreeing
U
قرار دادگاه
queens bench division
U
دادگاه ملکه
kangoroo court
U
دادگاه محلی
contempt og court
U
اهانت به دادگاه
court of province
U
دادگاه استان
criminal court
U
دادگاه جنایی
court session
U
جلسه دادگاه
circuit court
U
دادگاه استیناف
warnings
U
اخطاریه دادگاه
warning
U
اخطاریه دادگاه
cites
U
به دادگاه خواندن
forum
U
دادگاه محکمه
cited
U
به دادگاه خواندن
divan
U
دادگاه اسلامی
diwan
U
دادگاه اسلامی
forums
U
دادگاه محکمه
magistrates court
U
دادگاه جنحه
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com