English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
on side U در داخل خط خارج نشده
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
hooked medallion U ترنج قلاب شکل [در این ترنج سر قلاب ها می تواند به سمت خارج و یا ترکیبی از داخل و خارج طراحی شود.]
anieoro U از داخل به خارج
internally or abroad U در داخل و خارج [از کشور]
at home and abroad U در داخل و خارج [از کشور]
inside out <idiom> U داخل به خارج برگشتن ،واژگون شدن
To jump the queue. U خود را داخل صف جا زدن ( خارج از نوبت )
offshore U در داخل دریا منطقه خارج از حدود ساحلی کشورها
anti dumping U مخالفت تبعیض قیمت بین بازار داخل و خارج از کشور
dumping U فروش کالا در بازار خارج به قیمتی ارزانتر از بازار داخل
diabatic process U پوسهای در یک سیستم ترمودینامیک که در ان انتقال انرژی بین داخل و خارج سیستم صورت میگیرد
inflexed U منحنی یا کج شده بطرف داخل یا خارج و یابطرف پایین ویابطرف قطب و محور منحرف شده
coordinated turn U دورزدن هواپیما بطوریکه کنترلهای مربوط به دوران حول هر سه محور مورداستفاده قرار گرفته و مانع سر خوردن هواپیما به داخل یا خارج پیچ میشوند
ratline U عملیات عبور دادن مواد وپرسنل بطور پنهانی از مرزیا داخل داخل منطقه دشمن
unpremediated U پیش بینی نشده الهام نشده غیر منتظره
intercommand U داخل قسمت داخل یکان
uncommitted U غیر متعهد نشده تعهد نشده
unresolved U تصمیم نگرفته حل نشده تصفیه نشده
unobligated U اعتبارتعهد نشده تعهدات پرداخت نشده
unbaoked U سوار نشده رام نشده بی پشتیبان
unpicked U نچیده گزین نشده انتخاب نشده
unbroke U رام نشده سوقان گیری نشده
undisciplined U تربیت نشده تادیب نشده بی انتظام
unborn U هنوز زاده نشده هنوززاده نشده
nuclide U کلیه مواد داخل هسته اتم اجزای شیمیایی داخل هسته
uncharged U محسوب نشده رسمامتهم نشده
unset U جایگزین نشده جاانداخته نشده
unsifted U الک نشده رسیدگی نشده
untried U امتحان نشده محاکمه نشده
unasked U خواسته نشده پرسیده نشده
unredeemed U جبران نشده سبک نشده
inconsummate U تکمیل نشده انجام نشده
irredenta U انجام نشده جبران نشده
unsought U جستجو نشده کشف نشده
undirected U رهبری نشده راهنمایی نشده
island bases U پایگاههای داخل منطقه پدافندی هوایی پایگاهی داخل منطقه حیاتی پایگاههای جزیرهای دریایی
unintended saving U پس انداز برنامه ریزی نشده پس انداز پیش بینی نشده
out of bounds U خارج از خط کناری یا پایان یا خط دروازه توپ خارج از میدان واترپولو توپ مرده
mortise dead lock U قفل داخل کار قفل داخل درب
incomplete U انجام نشده پر نشده
unintended investment U سرمایه گذاری برنامه ریزی نشده سرمایه گذاری پیش بینی نشده
rool crush U اثر تاخوردگی [فرش هایی که درست عدل بندی نشده و یا مدت طولانی بصورت چهارلا در انبار باشد پس از مفروش شدن در زمین برآمدگی هایی در محل تا دارد که اگر به شکستگی منجر نشده باشد پس از مدتی اصلاح می شود.]
withindoors U در داخل
lineball U داخل
intra U داخل
inside U داخل
insides U داخل
interiors U داخل
interiorly U از داخل
aboard U داخل
within <prep.> U در داخل
inside <adv.> <prep.> U در داخل
interior U داخل
anie U داخل
within U در داخل
to step inside U داخل شدن
anieoro U به طرف داخل
to step in U داخل شدن
to walk in U داخل شدن
implode U از داخل ترکیدن
work in U داخل کردن
ingratiate U داخل کردن
intradivision U در داخل لشگر
intrant U داخل شونده
intraspecies U داخل گونهای
impenetrable U داخل نشدنی
intraspecific U داخل گونهای
intratheater U در داخل صحنه
withindoors U افراد داخل
phase in U داخل کردن
cross hair U خط داخل دوربین
in and out U داخل وخارج
inward U داخل رونده
interns U داخل شدن در
inbound U داخل مرز
intern U داخل شدن در
inboard U داخل کشتی
inboard U به طرف داخل
interning U داخل شدن در
implosion U انفجار از داخل
introgresseive U داخل شونده
intromit U داخل کردن
ingratiated U داخل کردن
ingratiates U داخل کردن
ingratiating U داخل کردن
on berth U در داخل بندر
inboard U به سمت داخل
entered U داخل شدن
enter U داخل کردن
enter U داخل شدن
grind internally U داخل را ساییدن
on line U داخل رده
incorporating U داخل کردن
incorporates U داخل کردن
intercellular U داخل سلولی
interchart U در داخل نقشه
incorporate U داخل کردن
inhaul U به داخل کشنده
inhaul U به داخل کشیدن
entered U داخل کردن
enters U داخل شدن
heave in U کشیدن به داخل
he went aboard the ship او داخل کشتی شد
to line-jump U داخل صف زدن
to queue-jump [British E] U داخل صف زدن
to push to the front [of line] U داخل صف زدن
to cut in line U داخل صف زدن
inside wiring U سیمکشی داخل
he is not in it U داخل نیست
enters U داخل کردن
intercontinental U داخل قاره
interior wiring U سیمکشی داخل
engaged in war U داخل جنگ
to go in U داخل شدن
intermolecular U در داخل ذرات
to get into U داخل شدن در
interneuron U داخل عصبی
to cut in U داخل شدن
immit U داخل کردن
ingressive U داخل شونده
interurban U داخل شهری
internal attack U تک داخلی یا تک از داخل
interservice U داخل قسمت
interneural U داخل عصبی
ingoing U داخل شونده
to play at U داخل شدن در
to work in U داخل کردن
uchi uke U دفاع از داخل
to go into U داخل شدن در
imbark U داخل کردن
home market U بازار داخل کشور
gun bore U داخل لوله توپ
to breakin U خودرا داخل کردن
ingredients U داخل شونده عوامل
ingredient U داخل شونده عوامل
inversion U پیچش کف پا به طرف داخل
i went in to the garden U داخل باغ شدم
swap in U مبادله کردن به داخل
up country U نواحی داخل کشور
withindoors U اشخاص داخل منزل
court tennis U تنیس داخل سالن
wall entrance U عبور از داخل دیوار
reentrant U متوجه بسمت داخل
reentrant U دوباره داخل شونده
enter U داخل عضویت شدن
implode U از داخل منفجر شدن
sea island terminal U بارانداز داخل دریا
cylinder jacket U استری داخل سیلندر
to launch in to politics U داخل سیاست شدن
to go to the front U داخل جنگ شدن
inversions U پیچش کف پا به طرف داخل
furnace campaign U عملیات داخل کوره
furnace room U فضای داخل کوره
cylinder gas U گاز داخل سیلندر
He is nobody. He is a nonentity. U داخل آدم نیست
to enter the military U داخل نظام شدن
entered U داخل عضویت شدن
trailer tongue [American English] [coupling] [British English] U پیوند به داخل [در تریلر]
enters U داخل عضویت شدن
to come in U داخل شدن بدردخوردن
endoenzyme U انزیم داخل سلولی
inwards or inward U بطرف داخل بباطن
plunged U ناگهان داخل شدن
plunges U ناگهان داخل شدن
irreptitious U نهانی داخل شده
built in U موجود در داخل چیزی
bores U داخل لوله توپ
bore U داخل راتراشیدن سوراخ
bore U داخل لوله توپ
inner space U داخل منظومه شمسی
indoor soccer U فوتبال داخل سالن
bores U داخل راتراشیدن سوراخ
intrant U داخل نفوذ کننده
sightings U دیدن از داخل دوربین
sighting U دیدن از داخل دوربین
intratheater U داخل صحنه عملیات
plunge U ناگهان داخل شدن
belligerent U جنگجو داخل درجنگ
belligerently U جنگجو داخل درجنگ
launch into politics U داخل سیاست شدن
coolant U مایع داخل رادیاتور
home U جا به داخل لوله راندن
phase in U به ترتیب داخل شدن
homes U جا به داخل لوله راندن
belligerents U جنگجو داخل درجنگ
inside of U داخل و یا توی چیزی
coolants U مایع داخل رادیاتور
terminal velocity U سرعت گلوله داخل لوله
ingesta U موادی که داخل بدن رفته
boring bit U چرخ دنده داخل گرد
ramming U راندن گلوله به داخل لوله
base hit U ضربه به داخل محوطه باامتیاز
bilge U بالا بردن فشار داخل خن
wainscoting of a room U کار چوبی داخل اطاق
interfertile U قابل لقاح در داخل خود
barrier minefield U میدان مین داخل مانع
home service U خدمات فروش در داخل کشور
inside door handle U دستگیره داخل درب اتومبیل
foamie U اسفنج داخل کفش اسکی
insert U داخل کردن در میان گذاشتن
internal power U توانی که داخل هواپیما تولیدمیشود
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com