Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
on berth
U
در داخل بندر
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
cabotage
U
کشتیرانی و حمل کالا از یک بندر به بندر دیگر بدون دورشدن از ساحل
terminal port
U
بندر بارانداز اخرین بندر حرکت
cabotage
U
کشتیرانی از یک بندر به بندر دیگردرامتداد ساحل
ratline
U
عملیات عبور دادن مواد وپرسنل بطور پنهانی از مرزیا داخل داخل منطقه دشمن
keelage
U
حق ورود کشتی به بندر ورودیه کشتی به بندر
intercommand
U
داخل قسمت داخل یکان
nuclide
U
کلیه مواد داخل هسته اتم اجزای شیمیایی داخل هسته
island bases
U
پایگاههای داخل منطقه پدافندی هوایی پایگاهی داخل منطقه حیاتی پایگاههای جزیرهای دریایی
mortise dead lock
U
قفل داخل کار قفل داخل درب
port
U
بندر
wayside
U
بندر
cril
U
سد بندر
seaports
U
بندر
seaport
U
بندر
harbourless
U
بی بندر
harbored
U
بندر
harboured
U
بندر
harbouring
U
بندر
harbors
U
بندر
harbour
U
بندر
harbours
U
بندر
harboring
U
بندر
Douala
U
بندر دوالا
wharfmaster
U
رئیس بندر
Sydney
U
بندر سیدنی
way port
U
بندر سر راه
Yangon
U
بندر یانگون
Plymouth
U
بندر پلیموت
Calcutta
U
بندر کلکته
Bissau
U
بندر بیسائو
Abidjan
U
بندر ابیجان
Tel Aviv
U
بندر تلآویو
inner harbor
U
بندر داخلی
port of entry
U
بندر مقصد
port
U
بندر ورودی
port
U
بندر گاه
port of call
U
بندر توقف
ports of call
U
بندر لنگراندازی
aport
U
بسوی بندر
aport
U
روبه بندر
outer harbor
U
پیش بندر
naval port
U
بندر دریایی
minor port
U
بندر کوچک
malaga
U
بندر مالاگا
port of call
U
بندر لنگراندازی
port of destination
U
بندر مقصد
ports of call
U
بندر توقف
terminal port
U
بندر مقصد
secondary port
U
بندر فرعی
registered port
U
بندر مشخص
longshoreman
U
باربرلنگرگاه بندر
longshoremen
U
باربرلنگرگاه بندر
port watch
U
نگهبان بندر
port of embarkation
U
بندر عزیمت
main port
U
بندر اصلی
destination port
U
بندر مقصد
free ports
U
بندر ازاد
seaport
U
دریا بندر
jetties
U
اسکله بندر
jetty
U
اسکله بندر
treaty port
U
بندر پیمانی
free port
U
بندر ازاد
harbour master
U
رئیس بندر
bars
U
پیش بندر
harbour master
U
متصدی بندر
seaports
U
بندر دریایی
harbour dues
U
حقوق بندر
seaports
U
دریا بندر
harbor master
U
راهنمای بندر
bar
U
پیش بندر
harbor master
U
رئیس بندر
seaport
U
بندر دریایی
port watch
U
پست نگهبانی بندر
bender gestalt test
U
ازمون طرحهای بندر
harbourage
U
پهلو گرفتن در بندر
embargo
U
توقیف کشتی در بندر
cril
U
مانع دهانه بندر
put into port
U
وارد بندر شدن
harbor control tower
U
برج مراقبت بندر
Cape Town
U
بندر کیپ تاون
destination port
U
بندر تحویل کالا
embargoes
U
توقیف کشتی در بندر
George Town
U
بندر جرج تاون
Georgetown
U
بندر جرج تاون
named port of destination
U
بندر مقصد مشخص
entry plan
U
طرح ورود به بندر
ex quay
U
تحویل در بندر مقصد
lay day
U
روز معطلی در بندر
lay an embargo on
U
در بندر توقیف کردن
cargo handling at port
U
جابجایی کالا در بندر
captain of the port
U
افسر انتظامات بندر
jetties
U
موج شکن بندر
jetty
U
موج شکن بندر
out port
U
بندر دور از مقصد
afloat support
U
لجستیکی به طورشناور یا خارج از بندر
named port of shipment
U
بندر مشخص برای حمل
port of debarkation
U
بندر مقصد حمل کالا
roustabout
U
کارگر اسکله یا بندر گاه
fast cruise
U
ازمایش سریع ناو در بندر
out bound
U
عازم بیرون رفتن از بندر
harbour master
U
مسئول بندر متصدی لنگرگاه
portcall
U
زمان رسیدن وسایل به بندر
clearance papers
U
اسناد خروج کشتی از بندر
to lay one on a ship
U
کشتی را در بندر توقیف کردن
Free pree (trade,port).
U
مطبوعات ( تجارت ،بندر ) آزاد
controlled port
U
بندر نظامی کنترل شده
water bailiffs
U
مامور تفتیش کشتیها در بندر
convoy assembly port
U
بندر محل تجمع کاروان دریایی
convoy assembly port
U
بندر محل تجمع ستون موتوری
visual bender motor gestalt test
U
ازمون طرح دیداری- حرکتی بندر
bender visual motor gestalt test
U
ازمون طرحهای دیداری-حرکتی بندر
portcapacity
U
فرفیت بندر از نظر بارگیری یاتخلیه بار
yhis port is not yet peopled
U
این بندر هنوز اباد نشده است
port of embarkation
U
بندر سوار شدن یا بار کردن کالاها
sandbar
U
جزیره نمایی که دردهانه رودخانه یا بندر گاه باشد
free on quay
U
قراردادی که دران فروشنده کالا رادراسکله بندر مقصد تحویل میدهد
prize of war
U
کشتیها یا کالاهای به غنیمت گرفته شده در بندر یا دریا درزمان جنگ
portmark
U
علامت روی بسته که مشخصات بندر مقصد نیز دران ذکر گردیده
transient
U
پرسنلی که در حال نقل و انتقال می باشند درحال توقف یا لنگر موقت درفرودگاه یا بندر
transients
U
پرسنلی که در حال نقل و انتقال می باشند درحال توقف یا لنگر موقت درفرودگاه یا بندر
captain a protest
U
افهار نامه صادره از طرف مقامات بندر در مورد شرح کالای خسارت دیده یا تخلیه نشده
withindoors
U
در داخل
insides
U
داخل
within
<prep.>
U
در داخل
inside
<adv.>
<prep.>
U
در داخل
interiorly
U
از داخل
within
U
در داخل
interior
U
داخل
intra
U
داخل
inside
U
داخل
lineball
U
داخل
aboard
U
داخل
interiors
U
داخل
anie
U
داخل
implode
U
از داخل ترکیدن
inboard
U
به طرف داخل
intromit
U
داخل کردن
inbound
U
داخل مرز
interservice
U
داخل قسمت
inboard
U
داخل کشتی
grind internally
U
داخل را ساییدن
engaged in war
U
داخل جنگ
intraspecies
U
داخل گونهای
in and out
U
داخل وخارج
introgresseive
U
داخل شونده
imbark
U
داخل کردن
inboard
U
به سمت داخل
immit
U
داخل کردن
intratheater
U
در داخل صحنه
intermolecular
U
در داخل ذرات
internal attack
U
تک داخلی یا تک از داخل
interneural
U
داخل عصبی
intraspecific
U
داخل گونهای
interneuron
U
داخل عصبی
he is not in it
U
داخل نیست
intrant
U
داخل شونده
cross hair
U
خط داخل دوربین
intradivision
U
در داخل لشگر
interchart
U
در داخل نقشه
intercellular
U
داخل سلولی
interior wiring
U
سیمکشی داخل
ingoing
U
داخل شونده
heave in
U
کشیدن به داخل
he went aboard the ship
او داخل کشتی شد
anieoro
U
به طرف داخل
anieoro
U
از داخل به خارج
ingressive
U
داخل شونده
inhaul
U
به داخل کشیدن
inhaul
U
به داخل کشنده
implosion
U
انفجار از داخل
inside wiring
U
سیمکشی داخل
interurban
U
داخل شهری
enter
U
داخل شدن
ingratiate
U
داخل کردن
ingratiated
U
داخل کردن
ingratiates
U
داخل کردن
ingratiating
U
داخل کردن
work in
U
داخل کردن
intern
U
داخل شدن در
interning
U
داخل شدن در
interns
U
داخل شدن در
withindoors
U
افراد داخل
on line
U
داخل رده
enter
U
داخل کردن
entered
U
داخل شدن
to walk in
U
داخل شدن
entered
U
داخل کردن
to step inside
U
داخل شدن
to step in
U
داخل شدن
enters
U
داخل کردن
uchi uke
U
دفاع از داخل
to work in
U
داخل کردن
to push to the front
[of line]
U
داخل صف زدن
to queue-jump
[British E]
U
داخل صف زدن
to line-jump
U
داخل صف زدن
enters
U
داخل شدن
intercontinental
U
داخل قاره
phase in
U
داخل کردن
incorporate
U
داخل کردن
incorporates
U
داخل کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com