Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (17 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
to walk on eggshells
<idiom>
U
در برخورد با فردی یا موقعیتی بیش از اندازه مراقب بودن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to mind
U
مراقب بودن
[مواظب بودن]
[احتیاط کردن]
somebody's days are numbered
<idiom>
U
نومید بودن کسی در موقعیتی
on guard
U
مراقب بودن نگهبان بودن
look after
مراقب بودن
look out
<idiom>
U
مراقب بودن
to keep watch
U
مراقب بودن
see after
مراقب بودن
to keep a look
U
مراقب بودن
watch out
U
مراقب بودن
look after someone
<idiom>
U
مراقب کسی بودن
weigh one's words
<idiom>
U
مراقب صحبت بودن
watch one's time
U
مراقب فرصت بودن
attend to someone
<idiom>
U
مراقب کسی بودن
looks
U
فاهر بنظرامدن مراقب بودن
(keep/have one's) ear to the ground
<idiom>
U
بادقت مراقب اطراف بودن
look
U
فاهر بنظرامدن مراقب بودن
minds
U
تذکر دادن مراقب بودن
mind
U
تذکر دادن مراقب بودن
minding
U
تذکر دادن مراقب بودن
looked
U
فاهر بنظرامدن مراقب بودن
to take care of somebody
[something]
U
مراقب کسی
[چیزی]
بودن
to be on one's track
U
مراقب حال کسی بودن
take care of
<idiom>
U
مراقب چیزی یا کسی بودن
To be all eyes. To watch like a hawk.
U
چهار چشمی پاییدن ( مراقب بودن )
measure
U
1-یافتن اندازه یا کمیت چیزی . 2-از اندازه یا کمیت خاص بودن
pitot pressure
U
فشار برخورد هوا که به منظور اندازه گیری سرعت هوا بکار میرود
fit
U
اندازه بودن
fits
U
اندازه بودن
fittest
U
اندازه بودن
to fit like a glove
U
درست اندازه بودن
to be
[as]
poor as a church mouse
<idiom>
U
بیش از اندازه تنگدست بودن
overabound
U
بیش از اندازه فراوان بودن
incommensurateness
U
بی اندازه بودن عدم مقیاس مشترک
to be at full stretch
U
تا اندازه امکان پذیر کشیده شده بودن
bathyconductograph
U
وسیله اندازه گیری میزان هادی بودن اب
Being an actor has a certain amount of kudos attached to it.
U
بازیگر بودن خودش تا اندازه ای جلال دربردارد .
to watch something
U
مراقب
[چیزی]
بودن
[توجه کردن به چیزی]
[چیزی را ملاحظه کردن]
channeled
U
جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است
channel
U
جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است
channelled
U
جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است
channeling
U
جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است
channels
U
جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است
where
U
درچه موقعیتی
situational tests
U
ازمونهای موقعیتی
to turn the scales
U
سرنوشت ساختن
[موقعیتی]
to be the clincher
U
سرنوشت ساختن
[موقعیتی]
to go wrong
U
خراب شدن
[موقعیتی]
to have a knock back
U
عقب نشینی کردن
[در موقعیتی]
angle
U
اندازه تغییرات در جهت که معمولا اندازه گردش از یک محور میباشد
angles
U
اندازه تغییرات در جهت که معمولا اندازه گردش از یک محور میباشد
If the cap fit,wear it.
<proverb>
U
اگر کلاه به اندازه سرت هست به سر بگذار !(لقمه به اندازه دهن بردار).
zahn cup
U
محفظهای با سوراخی به اندازه معین و دقیق برای اندازه گیری ویسکوزیته سیال
combinatorial explosion
U
موقعیتی که به هنگام حل مسئله اتفاق میافتد
to get a general idea of something
U
فهمیدن موقعیتی
[موضوعی]
به طور کلی
to let it get to that point
U
اجازه دادن که به آنجا
[موقعیتی]
برسد
typefaces
U
اندازه نوشتار که در واحد نقط ه اندازه گیری میشود
typeface
U
اندازه نوشتار که در واحد نقط ه اندازه گیری میشود
balance earth works
U
یک اندازه بودن حجم خاک برداری با حجم خاک ریزی در یک کارگاه
flag
U
فرآیند یا وضعیت یا موقعیتی که یک پرچم را تنظیم میکند
flags
U
فرآیند یا وضعیت یا موقعیتی که یک پرچم را تنظیم میکند
head crash
U
برخورد فیزیکی نوک خواندن /نوشتن با سطح دیسک برخورد نوک خواندن ونوشتن با سطح ضبط شونده یک دیسک سخت که نتیجه اش از دست اطلاعات میباشد خرابی هد
analogue
U
نمایش و اندازه گیری دادههای عددی توسط مقادیر ممتد و متغیر فیزیکی مثل اندازه ولتاژ الکتریکی
analogues
U
نمایش و اندازه گیری دادههای عددی توسط مقادیر ممتد و متغیر فیزیکی مثل اندازه ولتاژ الکتریکی
orifice meter
U
روش اندازه گیری جریان سیال با گرفتن اندازه دقیق فشار قبل و بعد از یک صفحه عرضی با یک سوراخ
analog
U
نمایش و اندازه گیری دادههای عددی توسط مقادیر متغیر ممتد فیزیکی مثل اندازه ولتاژ الکتریکی
initialed
U
موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
initial
U
موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
go-getter
<idiom>
U
شخصی کار میکند برایبدست آوردن موقعیتی بهتر
initialing
U
موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
initialled
U
موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
initials
U
موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
entry
U
موقعیتی که باید پیش از ورود یک تابع انجام شود
initialling
U
موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
individual
U
فردی
subjective
U
فردی
individuals
U
فردی
So much for our holiday.
U
این هم از تعطیلاتمان.
[یک چیزی یا موقعیتی نگذاشت تعطیلات داشته باشند.]
environments
U
موقعیتی در سیستم کامپیوتر مربوط به همه ثباتها و محلهای حافظه
That's the end of our holiday.
U
این هم از تعطیلاتمان.
[یک چیزی یا موقعیتی نگذاشت تعطیلات داشته باشند.]
environment
U
موقعیتی در سیستم کامپیوتر مربوط به همه ثباتها و محلهای حافظه
vigilante
U
مراقب
vigilantes
U
مراقب
surveillant
U
مراقب
observer
U
مراقب
observers
U
مراقب
wide awake
U
مراقب
vigilant
U
مراقب
alert
U
مراقب
lookout
U
مراقب
care giver
U
مراقب
alerted
U
مراقب
alerts
U
مراقب
watch ful
U
مراقب
observant
U
مراقب
quivive
U
مراقب
oper eyed
U
مراقب
lookouts
U
مراقب
attended
U
با مراقب
watcher
U
مراقب
wide-awake
U
مراقب
watchers
U
مراقب
ontogency
U
تکوین فردی
hexastich
U
قطعه شش فردی
patterns
U
خصوصیات فردی
pattern
U
خصوصیات فردی
ontogenesis
U
پدیدایی فردی
personalism
U
فلسفه فردی
intraindividual
U
درون فردی
personal right
U
حقوق فردی
intrapersonal
U
درون فردی
individual differences
U
تفاوتهای فردی
personal tempo
U
اهنگ فردی
individuality
U
وجود فردی
ontogeny
U
پدیدایی فردی
single entry
U
حسابداری فردی
individual ownership
U
مالکیت فردی
personal pace
U
اهنگ فردی
Every individual in the society should . . .
U
هر فردی درجامعه با ید ...
libertarians
U
طرفدارازادی فردی
interpersonal coherence
U
انسجام بین فردی
individualization
U
فردی ساختن
idiosyncrasies
U
خصیصه فردی
individual responsibility
U
مسئوولیت فردی
interpersonal
U
میان فردی
libertarian
U
طرفدارازادی فردی
interindividual
U
میان فردی
idiosyncrasy
U
خصیصه فردی
watchful
U
موافب مراقب
onlooker
U
مراقب تماشاگر
watchman
U
پاسدار مراقب
watch it
<idiom>
U
مراقب باش
watch man
U
پاسبان مراقب
i was on the watch for it
U
مراقب ان بودم
watchmen
U
پاسدار مراقب
onlookers
U
مراقب تماشاگر
tenty
U
مراقب موافب
scrutator
U
مراقب موشکاف
automatic controller
U
مراقب خودکار
watchfulness
U
مراقب پاسدار
attended operation
U
عملکرد با مراقب
unattended operation
U
عملکردبی مراقب
unattended operation
U
عملکرد بی مراقب
aptitude test
U
ازمون قابلیت فردی
aptitude tests
U
ازمون قابلیت فردی
interpersonal conflict
U
تعارض میان فردی
individual demand schedule
U
جدول تقاضای فردی
pinned
U
عدد شناسایی فردی
personal data sheet
U
برگه اطلاعات فردی
pin
U
عدد شناسایی فردی
autecology
U
بوم شناسی فردی
pinning
U
عدد شناسایی فردی
unit
U
نفر عدد فردی
units
U
نفر عدد فردی
libertarianism
U
طرفداری از ازادی فردی
personal distribution
U
توزیع درامد فردی
patterns
U
الگو صفات فردی
individualism
U
اصول استقلال فردی
pattern
U
الگو صفات فردی
collisions
U
برخورد کردن برخورد تصادف کردن
collision
U
برخورد کردن برخورد تصادف کردن
pinch pennies
<idiom>
U
مراقب پوست خودبودن
in the charge of
<idiom>
U
تحت مراقب یا نظارت
highbinder
U
جاسوس یا مراقب دیگری
individual
U
اختصاصی فردی یک نفر سرباز
depersonalization
U
توجه نکردن به هویت فردی
streaky
U
دارای اخلاق وخصوصیات فردی
streakiest
U
دارای اخلاق وخصوصیات فردی
streakier
U
دارای اخلاق وخصوصیات فردی
individuals
U
اختصاصی فردی یک نفر سرباز
processor
U
ساخت CPU با اندازه کلمه بزرگ با وصل کردن پلاکهای با اندازه کلمه کوچکتر به هم
gage
U
اندازه گیر اندازه گرفتن
gage
U
اندازه وسیله اندازه گیری
synchronizing limiter
U
لامپ مراقب همزمان سازی
Keep an eye on the children.
U
چشمت به بچه ها با شد ( مراقب آنهاباش )
chandler
U
فردی که تدارکات کشتی راانجام میدهد
IRA
U
مخفف حساب پس انداز بازنشستگی فردی
individualism
U
اصول ازادی فردی در سیاست واقتصاد
size
U
1-تعداد حروفی که کامپیوتر به صورت افقی و عمودی میتواند نمایش دهد. 2-اندازه صفحه نمایش بر پایه اندازه بین المللی کاغذ
sizes
U
1-تعداد حروفی که کامپیوتر به صورت افقی و عمودی میتواند نمایش دهد. 2-اندازه صفحه نمایش بر پایه اندازه بین المللی کاغذ
watch/mind one's P's and Q's
<idiom>
U
مراقبباش مراقب حرف زدنت باش
individualized
U
منفرد ذکر کردن بصورت فردی در اوردن
individualised
U
منفرد ذکر کردن بصورت فردی در اوردن
data clerk
U
فردی که در یک مجموعه کامپیوتری کارهای دفترانجام میدهد
miscegenation
U
ازدواج سفید پوست با فردی ازنژاد دیگر
individualizing
U
منفرد ذکر کردن بصورت فردی در اوردن
individualising
U
منفرد ذکر کردن بصورت فردی در اوردن
individualize
U
منفرد ذکر کردن بصورت فردی در اوردن
individualises
U
منفرد ذکر کردن بصورت فردی در اوردن
individualizes
U
منفرد ذکر کردن بصورت فردی در اوردن
centred
U
شخصی که مراقب عملیات کامپیوتر مرکزی است
centered
U
شخصی که مراقب عملیات کامپیوتر مرکزی است
centers
U
شخصی که مراقب عملیات کامپیوتر مرکزی است
duenna
U
زن سالمندی که مراقب دختران وزنان جوان است
centre
U
شخصی که مراقب عملیات کامپیوتر مرکزی است
accommodation bill
U
براتی که جهت کمک یا ضمانت فردی تهیه میگردد
libertarian
U
طرفدارآزادی
[جدا از حکم دولت]
فردی
[فلسفه]
[سیاست]
security specialist
U
فردی که مسئول امنیت فیزیکی مرکز کامپیوتر است
administrators
U
شخصی که مراقب شبکه است و وفایفی از قبیل نصب
administrator
U
شخصی که مراقب شبکه است و وفایفی از قبیل نصب
maintenance
U
مراقب مرتب از سیستم برای جلوگیری از رویداد خرابی
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com