Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (19 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
On the recent developments he had nothing to say.
U
در باره تحولات اخیر او هیچ چیزی برای گفتن نداشت.
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to proffer
[somebody something ]
[something to somebody]
[formal]
U
سخن گفتن در باره چیزی
nothing remains to be told
U
چیزی برای گفتن باقی نمیماند
to recount something to someone
[formal]
U
برای کسی چیزی را تعریف کردن
[یکایک گفتن]
[بازگفتن]
get a word in
<idiom>
U
یافتن فرصتی برای گفتن چیزی بقیه دارند صحبت میکنند
to sputter
[about]
U
با خشم سخن گفتن
[در باره ]
to sputter
[about]
U
تند ومغشوش سخن گفتن
[در باره ]
metabolisms
U
تحولات بدن موجود زنده برای حفظ حیات
metabolism
U
تحولات بدن موجود زنده برای حفظ حیات
Please allow for at least two weeks' notice
[to do something]
[for something]
[prior to something]
.
U
درخواست می شود که لطفا دو هفته برای پیشگیری
[کار]
اعطاء کنید
[تا ما ]
[برای چیزی]
[قبل از چیزی]
.
information
[on]
about somebody]
[something]
U
معلومات
[در باره کسی یا چیزی]
information
[on]
about somebody]
[something]
U
خبر
[در باره کسی یا چیزی]
to ruminate on something
U
اندیشه کردن
[در باره چیزی]
to meditate on/over something
U
اندیشه کردن
[در باره چیزی]
to theorize
[about something]
U
نگرشگری کردن
[در باره چیزی]
to theorise
[about something]
[British E]
U
نگرشگری کردن
[در باره چیزی]
disclosures
U
عمل بیان در باره چیزی
disclosure
U
عمل بیان در باره چیزی
information
[on]
about somebody]
[something]
U
آگاهی
[در باره کسی یا چیزی]
information
[on]
about somebody]
[something]
U
داده ها
[در باره کسی یا چیزی]
to contemplate about/on/over something
U
اندیشه کردن
[در باره چیزی]
he had no more no to say
U
دیگر سخنی نداشت که بگوید دیگر حرفی نداشت
to consult with somebody about something
U
با کسی در باره چیزی مشاوره کردن
arguments
U
بحث در باره چیزی بدون توافق
argument
U
بحث در باره چیزی بدون توافق
to proffer
[somebody something ]
[something to somebody]
[formal]
U
اظهار نظر دادن در باره چیزی
to theorise
[about something]
[British E]
U
استدلال نظری کردن
[در باره چیزی]
to theorize
[about something]
U
استدلال نظری کردن
[در باره چیزی]
to make of something
U
در باره چیزی نظر
[عقیده]
داشتن
updates
U
فایلی که حاوی تغییرات اخیر یا تراکنشهای رکوردها است که برای بهنگام سازی فایل اصلی به کار می رود
updated
U
فایلی که حاوی تغییرات اخیر یا تراکنشهای رکوردها است که برای بهنگام سازی فایل اصلی به کار می رود
update
U
فایلی که حاوی تغییرات اخیر یا تراکنشهای رکوردها است که برای بهنگام سازی فایل اصلی به کار می رود
change
U
نواری که حاوی تغییرات اخیر یا تراکنشهای رکورد استفاده شده برای بهنگام سازی فایل اصلی است
changes
U
نواری که حاوی تغییرات اخیر یا تراکنشهای رکورد استفاده شده برای بهنگام سازی فایل اصلی است
changing
U
نواری که حاوی تغییرات اخیر یا تراکنشهای رکورد استفاده شده برای بهنگام سازی فایل اصلی است
changed
U
نواری که حاوی تغییرات اخیر یا تراکنشهای رکورد استفاده شده برای بهنگام سازی فایل اصلی است
to talk something over with somebody
U
با کسی در باره چیزی مفصل گفتگو کردن
arguing
U
بحث در باره چیزی که در مورد آن موافق نیستید
argues
U
بحث در باره چیزی که در مورد آن موافق نیستید
argued
U
بحث در باره چیزی که در مورد آن موافق نیستید
to get an overview
[of something]
U
دید کلی
[در باره چیزی]
دست یافتن
argue
U
بحث در باره چیزی که در مورد آن موافق نیستید
transaction
U
فایل حاوی تغییرات اخیر یا تراکنشهای رکورد که برای بهنگام سازی فایل اصلی به کار می رود
movement
U
فایل که تغییر اخیر را تراکنشهای رکورد را ذخیره میکند تا برای بهنگام سازی فایل اصلی استفاده شود
off print
U
چاپ دوم باره چیزی که ازمجله یا نگارشهای دیگری گرفته شده باشد
to scramble for something
U
هجوم کردن با عجله برای چیزی
[با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
whiff
U
دروغ در چیزی گفتن
discommend
U
با عدم توافق چیزی گفتن
put words in one's mouth
<idiom>
U
چیزی را از زبان کس دیگری گفتن
cut (someone) off
<idiom>
U
اجازه گفتن چیزی به کسی ندادن
to ask somebody to say a few words
U
خواهش کردن از کسی کمی
[در باره کسی یا چیزی]
صحبت کند
to appreciate something
U
قدر چیزی را دانستن
[سپاسگذار بودن]
[قدردانی کردن برای چیزی]
via
U
حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد
to tell somebody something
[to let somebody in on something]
<idiom>
U
به کسی چیزی را گفتن که او نباید می دانست یا او نمی خواهد بداند.
a word or two
U
چند تا کلمه
[برای گفتن]
abjured
U
برای همیشه ترک گفتن
abjures
U
برای همیشه ترک گفتن
abjure
U
برای همیشه ترک گفتن
abjuring
U
برای همیشه ترک گفتن
manual alphabet
U
برای سخن گفتن با کران
to mumble
[away]
to oneself
U
برای خودشان زیر لب سخن گفتن
feedback
U
اطلاعاتی از یک منبع که برای تغییر دادن چیزی یا تامین پیشنهادی برای آن میباشد
desktop
U
در یک سیستم Apple Macitoshفایل سیستم برای ذخیره سازی اطلاعات در باره فایلهای روی دیسک یا حجم
chequered
U
دارای تحولات
reach out with an olive branch
U
[انجام دادن کار یا گفتن چیزی که نشان میدهد شما میخواهید به ناسازگاری با دیگری خاتمه دهید.]
reach out with an olive branch
<idiom>
U
[انجام دادن کار یا گفتن چیزی که نشان میدهد شما میخواهید به ناسازگاری با دیگری خاتمه دهید.]
morphology
U
تاریخ تحولات لغوی
cataclysm
U
تحولات ناگهانی وعمده
cataclysms
U
تحولات ناگهانی وعمده
meteorology
U
مبحث تحولات جوی
diastrophism
U
تحولات ارضی زمین
diastrophic
U
مربوط به تحولات زمین
engramme
U
تحولات دائمی هسته سلول
macroevoluyion
U
تحولات عظیم سیر تکامل
engram
U
تحولات دائمی هسته سلول
his painting lacked repose
U
نداشت
hadn't
U
نداشت
i knew no bounds
U
حد نداشت
extensions
U
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extension
U
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
last a
U
اخیر
late
U
اخیر
latter
U
اخیر
recent
U
اخیر
he had no business to
U
حقی نداشت که
he was not inclined to go
U
سر رفتن نداشت
My ass never had a tail from the time it was a foa.
<proverb>
U
خر ما از کرگى دم نداشت .
lasts
U
اخرین اخیر
in the last fortnight
U
در دوهفته اخیر
last
U
اخرین اخیر
lasted
U
اخرین اخیر
the late rains
U
بارانهای اخیر
sup.latest or last
U
دیر رس اخیر
latter day
U
روز اخیر
the late governor
U
فرماندار اخیر
induced investment
U
سرمایه گذاری که پاسخگوی تغییرات و تحولات درامد ملی باشد
it was nothing short of
U
پای کمی از.......نداشت
he had not a kick in him
U
نیروی لگدزدن نداشت
The recent incidents.
U
اتفاقات (رویدادهای )اخیر
the last two years
U
دوسال اخیر یا گذشته
There was absolutely no point in her going .
U
رفتن او اصلا" موردی نداشت
This remark was uncalled for .
U
این حرف مورد نداشت
His remark was not relevant ( pertinet ) .
U
حرفش مناسبتی بامطلب نداشت
Hi did not fear to die.
U
از مرگ ترس وواهمه ای نداشت
rah rah
U
دارای روحیه دانشجویی شعار دهنده برای دانشکده هورا هورا گفتن
i had many books he had none
U
من کتابهای بسیار داشتم اوهیچ نداشت
Except for that one typo, there were no mistakes.
U
به جز یک اشتباه تایپی هیچ غلطی نداشت.
he wrote himself out
U
ازبس نوشت دیگرچیزی نداشت که بنویسد
he had no evidence to go upon
U
مدرکی نداشت که بدان متکی شود
my latehusband
U
شوهری که اخیر داشتم مرحوم شوهرم
It was inappropriate to make such a remark .
U
مناسبت نداشت چنین مطلبی اظهار گردد
neocene
U
قسمت اخیر عهد سوم زمین شناسی
. Why,what was the harm?
U
چرا اینکه دیگر ایرادی نداشت؟ ( بعنوان اعتراض )
to grieve over anything
U
برای چیزی
He was barred from the casino.
U
او
[مرد]
اجازه نداشت داخل این کازینو
[قمارخانه]
بشود.
prostyle
U
ایوان پرستش گاههای یونانی که چهار ستون بیشتر نداشت
inclinable to something
U
مساعد برای چیزی
requested
U
تقاضا برای چیزی
requests
U
تقاضا برای چیزی
to grumble at any thing
U
برای چیزی غرغرکردن
request
U
تقاضا برای چیزی
requesting
U
تقاضا برای چیزی
look to
<idiom>
U
آمادگی برای چیزی
greets
U
درود گفتن تبریک گفتن
greeted
U
درود گفتن تبریک گفتن
greet
U
درود گفتن تبریک گفتن
to answer in the a
U
اری گفتن بله گفتن
economic determinism
U
یکی ازاصول عقاید مارکس که به موجب ان جمیع تحولات اجتماعی وسیاسی ناشی ازجبر اقتصادی تلقی می گردد
to try something on
U
چیزی را برای امتحان پوشیدن
asked
U
برای چیزی بی تاب شدن
asks
U
برای چیزی بی تاب شدن
security blanket
<idiom>
U
استفاده از چیزی برای راحتی
to get something to somebody
U
برای کسی چیزی را آوردن
ask
U
برای چیزی بی تاب شدن
asking
U
برای چیزی بی تاب شدن
demanded
U
تقاضا برای انجام چیزی
to make amends for something
U
کفاره دادن برای چیزی
I'd like something to eat.
چیزی برای خوردن میخواهم.
I'd like something to drink.
چیزی برای نوشیدن میخواهم.
approval
U
توافق برای استفاده از چیزی
to look at the black side
[about something]
U
بدبین بودن
[برای چیزی]
catch at
U
برای گرفتن چیزی کوشیدن
application
[for something]
U
درخواست نامه
[برای چیزی]
in defence of somebody
[something]
U
برای دفاع از کسی
[چیزی]
demands
U
تقاضا برای انجام چیزی
steeper
U
فرف برای خیساندن چیزی
to give reasons for a thing
U
دلیل برای چیزی اوردن
to atone for something
U
کفاره دادن برای چیزی
demand
U
تقاضا برای انجام چیزی
take for
<idiom>
U
اشتباه شخصی برای چیزی
Andy was never interested in school, but Anna was a completely different kettle of fish.
U
اندی زیاد به مدرسه علاقه نداشت، اما آنا کاملا متفاوت بود.
to graps at anything
U
برای گرفتن چیزی کوشش نمودن
I have nothing to declare.
چیزی برای گمرک دادن ندارم.
lanyards
U
طناب کوتاه برای کشیدن چیزی
to refuse somebody admittance to something
U
پذیرش کسی را برای چیزی رد کردن
to call somebody to
[for]
something
U
از کسی برای چیزی درخواست کردن
to make a study of something
U
برای بدست اوردن چیزی کوشیدن
to negotiate for something
U
گفتگو و معامله کردن برای چیزی
lanyard
U
طناب کوتاه برای کشیدن چیزی
sexualize
U
جنس برای چیزی تعیین کردن
demand
U
تقاضا برای چیزی و توقع دریافت آن
to save for something
U
پس انداز کردن
[اندوختن ]
برای چیزی
spoon-feed
<idiom>
U
ساده کردن چیزی برای کسی
demanded
U
تقاضا برای چیزی و توقع دریافت آن
stepper
U
چیزی که برای پله بکار می رود
demands
U
تقاضا برای چیزی و توقع دریافت آن
consign
U
یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
impetrate
U
برای چیزی لابه واستغاثه کردن
within reach of gunshot
U
کوشش کردن برای رسیدن به چیزی
cellarage
U
حق انبارداری برای نگاه داشتن چیزی
consigned
U
یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
make room for someone or something
<idiom>
U
برای چیزی اوضاع را مرتب کردن
consigns
U
یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
to store up something
U
انباشتن چیزی برای استفاده در آینده
to make a r for something
U
برای رسیدن به چیزی نقاش کردن
To set a limit to everything.
U
برای هر چیزی حدی قائل شدن
to atone for something
U
جلب رضایت کردن برای چیزی
to make amends for something
U
جلب رضایت کردن برای چیزی
to set measures to anything
U
برای چیزی اندازه یا حد معین کردن
to save up for something
U
برای چیزی صرفه جویی کردن
consigning
U
یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
anthropomorphism
U
تصور شخصیت انسانی برای چیزی
to go away
U
ترک کردن برای رفتن و آوردن چیزی
To lick ones lips .
U
شکم خود را برای چیزی صابون زدن
wringer
U
ماشینی که برای چلاندن چیزی بکارمی رود
to be the obvious thing
[for somebody or something]
U
آشکار
[بدیهی]
بودن
[برای کسی یا چیزی]
to go to
U
ترک کردن برای رفتن و آوردن چیزی
Do you have nothing to declare?
U
آیا چیزی برای اعلام به گمرک دارید؟
pay through the nose
<idiom>
U
برای چیزی پول زیادی خرج کردن
make something out
<idiom>
U
ازپیش بردن برای دیدن یا خواندن چیزی
put up to
<idiom>
U
وسوسه کردن کسی برای انجام چیزی
to open something to
[the]
traffic
U
چیزی را برای
[دسترسی به]
ترافیک باز کردن
to seek a remedy for something
U
چاره یا درمان برای چیزی جستجو کردن
measure
U
عملیات برای اطمینان یافتن از صحت چیزی
applying
U
تقاضا برای چیزی معمولا به صورت نوشته
apply
U
تقاضا برای چیزی معمولا به صورت نوشته
cash on the barrelhead
<idiom>
U
پولی که برای خرید چیزی پرداخت می شود
represent
U
عمل کردن مانند نشانه برای چیزی
to e. with person on a thing
U
کسی را دوستانه برای چیزی سرزنش کردن
represented
U
عمل کردن مانند نشانه برای چیزی
represents
U
عمل کردن مانند نشانه برای چیزی
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com