Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Careers
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (667 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
To put money into somethings.
U
درکاری پول ریختن (سرمایه گذاری کردن )
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
residential investments
U
سرمایه گذاری مسکن سرمایه گذاری به شکل خانههای مسکونی
acceleration principle
U
یعنی سرمایه گذاری مساوی است باحاصلضرب ضریب شتاب میزان سرمایه گذاری لازم برای افزایش یک واحد تولید در تغییرات در تولید
desired investment
U
سرمایه گذاری مطلوب سرمایه گذاری مورد نظر
overcapitalization
U
سرمایه گذاری بیش ازحد سرمایه گذاری افراطی
cooperative scorer
U
بهره گیرنده از روش سرمایه گذاری مشترک استفاده کننده از سرمایه گذاری مشترک
unintended investment
U
سرمایه گذاری برنامه ریزی نشده سرمایه گذاری پیش بینی نشده
supply price of capital
U
قیمت عرضه سرمایه اصطلاح کینز در رابطه باهزینه سرمایه گذاری
invest
U
سرمایه گذاری کردن
funded
U
سرمایه گذاری کردن
invested
U
سرمایه گذاری کردن
fund
U
سرمایه گذاری کردن
invests
U
سرمایه گذاری کردن
deposit
U
سرمایه گذاری کردن
deposits
U
سرمایه گذاری کردن
investing
U
سرمایه گذاری کردن
recapitalize
U
سرمایه گذاری مجدد کردن
overcapitalize
U
بیش از حد سرمایه گذاری کردن
liquidity trap
U
سرمایه گذاری بسیار کم بوده و سرمایه گذاران ترجیح میدهند که دارائیهای خود رابه شکل پول نقد نگاه دارند
disinvestment
U
سرمایه گذاری منفی سرمایه برداری
pool
U
ائتلاف کردن سرمایه گذاری مشترک ومساوی کردن
pooled
U
ائتلاف کردن سرمایه گذاری مشترک ومساوی کردن
pools
U
ائتلاف کردن سرمایه گذاری مشترک ومساوی کردن
multiplier principle
U
اصل ضریب افزایش سرمایه نسبت بین افزایش سرمایه گذاری و بالا رفتن درامد
enterprise
U
سرمایه گذاری
investing
U
سرمایه گذاری
capitalization
U
سرمایه گذاری
invested
U
سرمایه گذاری
investments
U
سرمایه گذاری
investment
U
سرمایه گذاری
invest
U
سرمایه گذاری
enterprises
U
سرمایه گذاری
finance
U
سرمایه گذاری
financed
U
سرمایه گذاری
finances
U
سرمایه گذاری
financing
U
سرمایه گذاری
invests
U
سرمایه گذاری
financial investment
U
سرمایه گذاری مالی
fixed investment
U
سرمایه گذاری ثابت
investment plan
U
برنامه سرمایه گذاری
propensity to invest
U
گرایش به سرمایه گذاری
share holding
U
سرمایه گذاری در سهام
social investment
U
سرمایه گذاری اجتماعی
joint adventure
U
سرمایه گذاری مشترک
capital output ratio
U
ضریب سرمایه گذاری
capital outlay
U
ارزش سرمایه گذاری
capital investment
U
سرمایه گذاری ثابت
foreign investment
U
سرمایه گذاری خارجی
investment mulliplier
U
ضریب سرمایه گذاری
investment institutions
U
موسسات سرمایه گذاری
investment banks
U
بانکهای سرمایه گذاری
rate of investment
U
نرخ سرمایه گذاری
industrial investment
U
سرمایه گذاری صنعتی
investment cost
U
هزینه سرمایه گذاری
induced investment
U
سرمایه گذاری القائی
reinvestment
U
سرمایه گذاری مجدد
investment function
U
تابع سرمایه گذاری
replacement investment
U
سرمایه گذاری جانشینی
gross investment
U
سرمایه گذاری ناخالص
investment opportunities
U
امکانات سرمایه گذاری
opportunity to invest
U
فرصت سرمایه گذاری
malinvestment
U
سرمایه گذاری نامناسب
primary investment
U
سرمایه گذاری اولیه
net investment
U
سرمایه گذاری خالص
yield of invested capital
U
بازده سرمایه گذاری
joint venture
U
سرمایه گذاری مشترک
real investment
U
سرمایه گذاری واقعی
actual investment
U
سرمایه گذاری واقعی
over investment
U
سرمایه گذاری بیش از حد
autonomous investment
U
سرمایه گذاری مستقل
overinvestment
U
سرمایه گذاری بیش از حد
national investment
U
سرمایه گذاری ملی
capital program
U
برنامه سرمایه گذاری برنامه تولید سرمایه
intended investment
U
سرمایه گذاری مورد انتظار
useful life of an investment
U
عمر مفیع یک سرمایه گذاری
margin efficiency of investment
U
بازده نهایی سرمایه گذاری
marginal efficiency of investment
U
کارائی نهائی سرمایه گذاری
deeping of capital
U
پایه گذاری اساسی سرمایه
holding company
U
شرکت در سرمایه گذاری درسهام
marginal propensity to invest
U
میل نهائی به سرمایه گذاری
marginal return of investment
U
بازدهی نهائی سرمایه گذاری
investment in human capital
U
سرمایه گذاری در نیروی انسانی
international investment
U
سرمایه گذاری بین المللی
investment
U
مبلغ سرمایه گذاری شده
investiture
U
سرمایه گذاری دادن امتیاز
net fixed investment
U
سرمایه گذاری ثابت خالص
investitures
U
سرمایه گذاری دادن امتیاز
holding company
U
شرکت سرمایه گذاری درسهام
investment multiplier
U
ضریب فزاینده سرمایه گذاری
investments
U
مبلغ سرمایه گذاری شده
net foreign investment
U
خالص سرمایه گذاری خارجی
planned investment
U
سرمایه گذاری برنامه ریزی شده
outlay
U
مبلغ سرمایه گذاری شده خرج
marginal efficiency of investment schedu
U
نمودار کارائی نهائی سرمایه گذاری
capitalized value
U
درامد حاصله از سرمایه گذاری در یک سال
don't put all your eggs in one basket
<idiom>
U
[تمام منابعت رو یک جا سرمایه گذاری نکن]
investment
U
مواد قالب گیری بسته سرمایه گذاری
investments
U
مواد قالب گیری بسته سرمایه گذاری
induced investment
U
سرمایه گذاری که پاسخگوی تغییرات و تحولات درامد ملی باشد
plow back
U
عایدات حاصله از کسب وکاررا برای سرمایه گذاری مجددکنار گذاردن
crowding out effect
U
نرخ بهره را بالامیبرد و سبب کاهش هزینههای سرمایه گذاری خصوصی در اقتصاد میشود
over capitalised
U
براورد اضافی سرمایه سرمایه شرکتی را بیش ازاندازه اعلام کردن
acceleration principle
U
براساس این اصل سرمایه گذاری متناسب است با تغییرات تولید که بارابطه زیر بیان می گردد : Y * A = I
capitalization
U
تبدیل به سرمایه کردن تجمع سرمایه
submarginal land
U
زمین مطلقا" بی حاصل زمینی که چنان بی حاصل باشد که مخارج سرمایه گذاری و کارگر را نتواندجبران کند
joint venture
U
سرمایه گذاری مشترک تجارت مشترک
fuze
U
ماسوره گذاری کردن چاشنی مواد منفجره چاشنی چاشنی گذاری کردن
on the house
<idiom>
U
مجاز درکاری
capital stock
U
سهام سرمایه سهامی که به عنوان سرمایه به شرکت اورده میشود
to be to blame for something
U
مقصر درکاری بودن
in the swim
<idiom>
U
درکاری فعالیت داشتن
to make a hand of anything
U
درکاری کامیاب شدن
to p with a task
U
درکاری پشت کارداشتن
capital consumption allowance
U
کسر مصرف سرمایه مترادف با استهلاک سرمایه
to come to the fore
U
قسمت مهم درکاری داشتن
turn the trick
<idiom>
U
درکاری که میخواست موفق شدن
fillbelly
U
کسیکه درکاری حریص باشد
To be an old hand at something.
U
درکاری سابقه وتجربه داشتن
sink or swim
<idiom>
U
افت وخیز درکاری داشتن
duumvirate
U
اشتراک دو نفرهم رتبه درکاری
To put obstacles in the way.
U
سنگ انداختن درکاری (اشکال تراشیدن )
let it rip
<idiom>
U
انجام بیش از اندازه چیزی ،گیرافتادن درکاری
gallio
U
ماموریاشخصی که ازدخالت درکاری که بیرون ازصلاحیت اوست خود داری
To collude with someone . to be in league with someone.
U
با کسی روی هم ریختن (تبانی کردن ؟ساخت وپاخت کردن )
financier
U
سرمایه دار سرمایه گذار
financiers
U
سرمایه دار سرمایه گذار
capital gain
U
منافع حاصل از فروش یاتعویض اقلام دارایی به قیمتی بیش از ارزش دفتری اضافه ارزش سرمایه سرمایه باز یافته
capitalism
U
کاپیتالیزم سیستم سرمایه داری سیستم سرمایه گرایی سرمایه داری
found
U
تاسیس کردن ریختن
disgorged
U
خالی کردن ریختن
disgorge
U
خالی کردن ریختن
vint
U
درست کردن یا ریختن
disgorges
U
خالی کردن ریختن
founds
U
تاسیس کردن ریختن
disgorging
U
خالی کردن ریختن
splashes
U
چلپ چلوپ کردن ریختن
fazed
U
درهم ریختن پریشان کردن
splash
U
چلپ چلوپ کردن ریختن
faze
U
درهم ریختن پریشان کردن
barrels
U
درخمره ریختن دربشکه کردن
fazes
U
درهم ریختن پریشان کردن
splashing
U
چلپ چلوپ کردن ریختن
fazing
U
درهم ریختن پریشان کردن
barrel
درخمره ریختن دربشکه کردن
investing
U
منصوب کردن اعطاء کردن سرمایه گذاردن
invested
U
منصوب کردن اعطاء کردن سرمایه گذاردن
invests
U
منصوب کردن اعطاء کردن سرمایه گذاردن
invest
U
منصوب کردن اعطاء کردن سرمایه گذاردن
fuzing
U
چاشنی گذاری چاشنی گذاری کردن
capitalizing
U
سرمایه جمع کردن
capitalized
U
سرمایه جمع کردن
capitalizes
U
سرمایه جمع کردن
capitalize
U
سرمایه جمع کردن
capitalising
U
سرمایه جمع کردن
capitalised
U
سرمایه جمع کردن
capitalises
U
سرمایه جمع کردن
tins
U
درحلب یاقوطی ریختن حلب کردن
slumps
U
یکباره فرو ریختن سقوط کردن
slumping
U
یکباره فرو ریختن سقوط کردن
tin
U
درحلب یاقوطی ریختن حلب کردن
slump
U
یکباره فرو ریختن سقوط کردن
slumped
U
یکباره فرو ریختن سقوط کردن
stripping
U
نواربندی کردن نقشه برای عکس برداری علامت گذاری کردن
deeping of capital
U
عمق پیدا کردن سرمایه
hotchpot
U
سرجمع کردن دارایی رویهم ریختن اموال
ballast
U
سنگ و شن در ته کشتی یا بالون ریختن سنگین کردن
loads
U
پر کردن تفنگ یا توپ فشنگ گذاری کردن
load
U
پر کردن تفنگ یا توپ فشنگ گذاری کردن
synthesising
U
هم گذاری کردن
synthesizing
U
هم گذاری کردن
synthesised
U
هم گذاری کردن
synthesises
U
هم گذاری کردن
synthesizes
U
هم گذاری کردن
synthesized
U
هم گذاری کردن
synthesize
U
هم گذاری کردن
commit no nuisance
U
ادرار کردن و اشغال ریختن اینجا ممنوع است
mining
U
مین گذاری کردن
cost
U
قیمت گذاری کردن
paginate
U
صفحه گذاری کردن
christens
U
نام گذاری کردن
load
U
ذخیره گذاری کردن
load
U
خرج گذاری کردن
christened
U
نام گذاری کردن
primming
U
چاشنی گذاری کردن
paragraph
U
فاصله گذاری کردن
loads
U
ذخیره گذاری کردن
loads
U
خرج گذاری کردن
paragraphs
U
فاصله گذاری کردن
christen
U
نام گذاری کردن
mark
U
علامت گذاری کردن
punctuating
U
نقطه گذاری کردن
point
U
نقطه گذاری کردن
marks
U
علامت گذاری کردن
to sow mines
U
مین گذاری کردن
to lay the track
U
ریل گذاری کردن
punctuate
U
نقطه گذاری کردن
punctuated
U
نقطه گذاری کردن
punctuates
U
نقطه گذاری کردن
tracklaying
U
شنی گذاری کردن
charges
U
خرج گذاری کردن شارژ کردن
charge
U
خرج گذاری کردن شارژ کردن
Recent search history
Forum search
There is no search result on forum.
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com