English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
amid ships U درمیان کشتی
amidships U درمیان کشتی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
midship U واقع درمیان کشتی
Other Matches
topgallant U سکوب بالای دکل کشتی بالاترین شکوب دکل کشتی وسایل بی مصرف کشتی
in between U درمیان
tween U درمیان
betwixt U درمیان
amid U درمیان
between U درمیان
altern U یک درمیان
amidst U درمیان
midst U درمیان
alternates U یک درمیان
twixt U درمیان
alternate U یک درمیان
alternated U یک درمیان
scuppering U سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
scuppered U سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
scupper U سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
scuppers U سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
respondentia U وامی که به صاحب کشتی داده و کشتی او به رهن گرفته میشود
ship's manifest U صورت محمولههای کشتی فهرست کالاهای در حال حمل در کشتی
load line U خطی در اطراف کشتی که نمودار حداکثر فرفیت کشتی میباشد
interlucent U درمیان درخشنده
triple space U دو خط درمیان کردن
interjecting U درمیان انداختن
affiliate U درمیان خودپذیرفتن
interjects U درمیان انداختن
interjected U درمیان انداختن
affiliated U درمیان خودپذیرفتن
every other d. U یک روز درمیان
interject U درمیان انداختن
affiliating U درمیان خودپذیرفتن
d. about U یک روز درمیان
affiliates U درمیان خودپذیرفتن
every other day U یک روز درمیان
double space U یک خط درمیان نوشتن
among U درمیان درزمرهء
enclosing U درمیان گذاشتن
encloses U درمیان گذاشتن
enclose U درمیان گذاشتن
Among the people . U درمیان مردم
Every three days . U سه روز درمیان
Every other day . On alternate days . U یکروز درمیان
carry ship U کشتی حامل زندانیان جنگی کشتی غیر مسلحی که تضمین عبور داشته باشد
hawse U سوراخهای دماغه کشتی که مخصوص عبورطناب است طنابهای نگاه دارنده کشتی درحوضچه
lazar housek U عمارت یا کشتی برای قرنطینه 8 انبار عقب کشتی
gunroom U مخزن مهمات کشتی سفره خانه افسران کشتی
keel U حمال کشتی صفحات اهن ته کشتی وارونه کردن
keels U حمال کشتی صفحات اهن ته کشتی وارونه کردن
dan runner U کشتی رهاکننده علایم شناور در اب کشتی تعیین مسیر
waterline U خط بار گیری کشتی خط میزان و تراز کشتی باسطح اب
embarkation U بارگیری کشتی یا خودرو سوار شدن در کشتی یاخودرو
supercargo U نماینده مالک محمولات کشتی که با کشتی به سفر می رود
bill of health U گواهی نامهای که هنگام حرکت کشتی پس ازمعاینه کشتی از لحاظ بیماریهای مسری به ناخداداده میشود
cross file U یک درمیان در دو جهت قراردادن
alternates U یک درمیان امدن متناوب
alternated U یک درمیان امدن متناوب
mediates U درمیان واقع شدن
alternate U یک درمیان امدن متناوب
mediate U درمیان واقع شدن
medially U چنانکه درمیان باشد
to stand across the road U درمیان جاده ایستادن
across U ازاین سو بان سو درمیان
mediating U درمیان واقع شدن
adopt U درمیان خود پذیرفتن
adopting U درمیان خود پذیرفتن
adopts U درمیان خود پذیرفتن
mediated U درمیان واقع شدن
usura maritima U دادن وام با بهره سنگین به مالک کشتی که در صورت سالم برگشتن کشتی قابل وصول است
the vessel was put a bout U جهت کشتی را تغییر دادند کشتی را برگردانند
storage interleaving U درمیان انباره جای دادن
pierglass U اینه قدی درمیان دوپنجره
epizootic U منتشر شونده درمیان جانوران
epenthesis U الحاق حرفی درمیان کلمه
intermediate U درمیان اینده مداخله کننده
in- U :درمیان گذاشتن جمع کردن
in U :درمیان گذاشتن جمع کردن
break in U درمیان صحبت کسی دویدن
break-in U درمیان صحبت کسی دویدن
break-ins U درمیان صحبت کسی دویدن
interscholastic U واقع شونده درمیان اموزشگاه ها
mediating U واقع درمیان غیر مستقیم
mediates U واقع درمیان غیر مستقیم
mediate U واقع درمیان غیر مستقیم
mediated U واقع درمیان غیر مستقیم
windjammer U یکی از کارکنان کشتی کشتی بادبانی
to put in U درمیان اوردن نقل قول کردن
bass viol U ویالن بزرگ بم که درمیان زانوهاگذاشته شود
to get in a word edgeways U سخنی درمیان حرف ادم پرگوپراندان
to run the gauntlet U درمیان دوردیف ازمردم گرفتارشدن وازدوسوازاردیدن
ruderal U روینده درمیان مواد پوسیده وفاسد
intra U پیشوند بمعنی در داخل ودرتوی و در درون و درمیان
extensiontable U میزی که میتوان دوطرف انراکشیدوقسمتی درمیان ان گذاشت
intervale U پارچهای از زمین پست درمیان تپههای یا در کناررودها
endobiotic U زیست کننده درمیان بافتهای میزبان خود
intercurrent U مداخله کننده درمیان چیزهای دیگر رخ دهنده
pyrenran U وابسته به کوهای PYRENEES درمیان فرانسه و اسپانی
triggerman U ادمکش سریع العمل درمیان جماعت اوباش
intercurreace U مداخله وقوع درمیان ورود یک ناخوشی درناخوشی دیگر
quadrages imal U وابسته به چله روزه وپرهیزکه درمیان نصارامعمول است
quarterdecks U عرشه کوچک عقب کشتی قسمتی از عرشه کشتی جنگی مخصوص انجام تشریفات نظامی و غیره
quarterdeck U عرشه کوچک عقب کشتی قسمتی از عرشه کشتی جنگی مخصوص انجام تشریفات نظامی و غیره
yaw U انحراف کشتی از مسیر خود خط انحراف کشتی چرخش افقی هواپیما دور محور قائم ان
yawed U انحراف کشتی از مسیر خود خط انحراف کشتی چرخش افقی هواپیما دور محور قائم ان
canoness U زنی که درمیان جامعه مذهبی یادانشکدهای با سایراهل ان زندگی کند
to knit peace between nations U ملت هاراباهم اشتی دادن صلح درمیان ملل منعقدکردن
overboard U از کشتی بدریا روی کشتی
sailboats U کشتی بادبانی کشتی بادی
sailboat U کشتی بادبانی کشتی بادی
gofer U کلوچهای که درمیان دواهن بشکل شان عسل میپزندوهمان شکل رابر
water plate U بشقابی که ته ان دو طبقه وبرای انست که اب گرم درمیان ان بریزند...نگاه دارند
bran pie U فرف بزرگ پراز سبوس که اسباب بازیهایی درمیان ان پنهان می کنند
gofers U کلوچهای که درمیان دواهن بشکل شان عسل میپزندوهمان شکل رابر
gophers U کلوچهای که درمیان دواهن بشکل شان عسل میپزندوهمان شکل رابر
piracy U هرعملی که کارگران یا سرنشینان کشتی علیه کشتی خود انجام دهند استفاده غیر قانونی از تالیف دیگری برای تالیف کتاب یارساله و غیره
cartel ship U کشتی مخصوص مبادله اسیران جنگی کشتی محل مذاکرات جنگی
free on boand U تحویل روی کشتی قیمت کالای تحویلی روی کشتی
orthodromics U کشتی رانی در دایره بزرگ درست کشتی رانی
orthodromy U کشتی رانی در دایره بزرگ درست کشتی رانی
semi naufragium U نیمه غرق شده گی کشتی نیمه کشتی شکستگی
prow U کشتی عرشه کشتی
prows U کشتی عرشه کشتی
keelage U حق ورود کشتی به بندر ورودیه کشتی به بندر
light ship U کشتی حامل فار دریایی کشتی حامل فانوس دریایی
dock receipt U قبض رسید ورود کشتی برای تعمیر اعلام ورود کشتی برای تعمیر
skeg U قسمت عقب کشتی قسمت عقب انبار یا ته کشتی
skag U قسمت عقب کشتی قسمت عقب انبار یا ته کشتی
ship haven U یک کش کشتی
carina U کشتی
on board a ship U در کشتی
foreship U سر کشتی
on shipboard U در کشتی
ships U کشتی
vessel U کشتی
carinae U کشتی
ship کشتی
by water U با کشتی
flattest U پل کشتی
ark U کشتی
wrestling U کشتی
vessels U کشتی
flat U پل کشتی
hulks U کشتی
Take a copper vessel, pour water in it and let it stay overnight U کشتی مس
bilge U اب ته کشتی
deck U پل کشتی
argo U کشتی
boarded U کشتی
hulk U کشتی
board U کشتی
puppis U کشتی دم
catch U کشتی کج
decked U پل کشتی
on the water U در کشتی
decks U پل کشتی
aft U در پس کشتی
collier U کشتی
afloat U در کشتی
bottom U کشتی
sail ho! U کشتی !کشتی !
bottoms U کشتی
on the sea U در کشتی
tramp steamer U کشتی ازاد
keel shaped U شبیه ته کشتی
propeller U پروانه کشتی
shipper U مسافر کشتی
shipper U محموله کشتی
inboard U داخل کشتی
shipmaster U رئیس کشتی
he went aboard the ship او داخل کشتی شد
kelson or keelson U سقف ته کشتی
dockyards U تعمیرگاه کشتی
dockyard U تعمیرگاه کشتی
kedge U تغییرجهت کشتی
wrecked U کشتی شکسته
in the hold U در انبار کشتی
imbark U در کشتی گذاشتن
icebreaker U کشتی یخ شکن
sister ship U کشتی همسان
docks U تعمیرگاه کشتی
hermaphrodite brig U کشتی دو دگله
singlisticker U کشتی یک دگله
berths U خوابگاه کشتی
berthing U خوابگاه کشتی
berthed U خوابگاه کشتی
shipowner U صاحب کشتی
jerque U بازرسی کشتی
shipowner U مالک کشتی
berth U خوابگاه کشتی
double-decker U کشتی دوعرشهای
docked U تعمیرگاه کشتی
double-deckers U کشتی دوعرشهای
shipbuilding U کشتی سازی
ice breaker U کشتی یخ شکن
shipside U کنار کشتی
shipwright U کشتی ساز
cargo U محموله کشتی
cargoes U محموله کشتی
strands U به گل نشستن کشتی
dock U تعمیرگاه کشتی
greco roman U کشتی فرنگی
strand U به گل نشستن کشتی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com