English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (4165 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
We shall look into the matter in due ( good ) time . U درموقع مناسب باین مطلب رسیدگه خواهد شد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
It will be interesting to see how the first free elections play themselves out. U خیلی جالب خواهد بود تا ببینید که نتیجه اولین انتخابات آزاد چه خواهد شد .
it will make against us U برای مازیان خواهد داشت بزیان ما تمام خواهد شد
in due time U درموقع ه مقر ر
to pass a dividend U سود کسی را درموقع خودندادن
in case of emergency U درموقع تنگ وقت ضرورت
neutral corner U گوشههای رینگ بوکس درموقع استراحت
ephemeral stream U رودی که درموقع بارندگی اب در ان جریان دارد
run U دستوری که به کاربر امکان نوشتن نام برنامه ای که می خواهد اجرا کند یا دستور DOS ای که می خواهد اجرا کند میدهد
runs U دستوری که به کاربر امکان نوشتن نام برنامه ای که می خواهد اجرا کند یا دستور DOS ای که می خواهد اجرا کند میدهد
evacuee U فراری یا پناهندهای که درموقع جنگ محل خودراتخلیه میکند
evacuees U فراری یا پناهندهای که درموقع جنگ محل خودراتخلیه میکند
hereto U باین
hereat U باین
hereunto U باین
so soon U باین زودی
In this order. In this way. U باین ترتیب
hereaway U باین طرف
so large U باین بزرگی
hereof U متعلق باین
hereat U باین دلیل
to this effect U باین معنی
so U خیلی باین زیادی
many happy returns of the day U صد سال باین سالهابرسید
so much for that U تا اینجاراجع باین موضوع بس است
gibes U ناگهان باین سو و ان سو حرکت کردن
jibe U ناگهان باین سو و ان سو حرکت کردن
jibed U ناگهان باین سو و ان سو حرکت کردن
jibes U ناگهان باین سو و ان سو حرکت کردن
I have finally come to the conclusion that… U با لاخره باین نتیجه رسیدم که ...
jibing U ناگهان باین سو و ان سو حرکت کردن
infallibilism U اعتقاد باین اصل که پاپ خطانمیکند
guillemot U نشان نقل قول باین شکل " " گیومه
bar mitzvahs U جشنی که برای رسیدن پسر باین سن بر پامیشود
bar mitzvah U جشنی که برای رسیدن پسر باین سن بر پامیشود
trial and error <idiom> U یافتن راه حلهای مناسب برای یافتن راهی مناسب
mediastinal emphsema U اسیب رسیدن به قلب و ریه درموقع خروج هوا از ریه
animalism U نفس پرستی اعتقاد باین که انسان جانوری بیش نیست
criteria U مطلب
subject U مطلب
subjecting U مطلب
punch-line U لب مطلب
afair U مطلب
punch line U لب مطلب
theme U مطلب
labelled U مطلب
punch-lines U لب مطلب
labeling U مطلب
labels U مطلب
subjects U مطلب
topic U مطلب
topics U مطلب
label U مطلب
thought U سر مطلب
thoughts U سر مطلب
themes U مطلب
subjected U مطلب
warehousing system U روشی که به موجب ان کالاهای وارداتی بدون پرداخت حقوق و عوارض گمرکی به مملکت وارد و انبار میشود و این عوارض درموقع عرضه برای فروش اخذ میشود
issued U صدور مطلب
subject matter U مطلب موضوع
issues U صدور مطلب
root of the matter U اصل مطلب
the salient point <idiom> U اصل مطلب
gist U مطلب عمده
subject U مطلب زیرموضوع
the point [of the matter] U اصل مطلب
subjected U مطلب زیرموضوع
subjecting U مطلب زیرموضوع
principals U مطلب مهم
clipped speech U حذف مطلب
subjects U مطلب زیرموضوع
principal U مطلب مهم
matter U مطلب چیز
mattered U مطلب چیز
label prefix U پیشوند مطلب
precis U چکیده مطلب
press release U مطلب مطبوعاتی
press releases U مطلب مطبوعاتی
enjambment U ادامهء مطلب
label alignment U هم ترازی مطلب
issue U صدور مطلب
mattering U مطلب چیز
matters U مطلب چیز
cliff-hanger U مطلب یا داستان جالب
cliff hanger U مطلب یا داستان جالب
hugger mugger U تنهایی مطلب محرمانه
round about U دور سر گرداندن مطلب
repeating label U برچسب یا مطلب مکرر
Lets get to the point. U بپردازیم به اصل مطلب
there was no secrecy about it مطلب پوشیده ای نبود
under pledge of secrecy U با قول کتمان مطلب
that is not the case U مطلب چنین نیست
comprehension test U ازمون فهم مطلب
cliff-hangers U مطلب یا داستان جالب
lowdown <idiom> U لپ مطلب ،حقیقت موضوع
hit the bull's-eye <idiom> U به اصل مطلب رسیدن
Lets pass on (proceed) to the main issue. U برویم سر مطلب اصلی
the matter is perplexed U مطلب پیچیده است
The crux of the matter . The quintessence. U جان کلام ( مطلب )
to overleap oneself U از مطلب پرت شدن
typeover mode U حالت تایپ روی مطلب
to go into the matter U به این مطلب رسیدگی کردن
you must have know this U حتما` این مطلب را شمامیدانستید
point of the agenda U اصل مطلب فهرست برنامه
overtype mode U حالت تایپ روی مطلب
item of the agenda U اصل مطلب فهرست برنامه
the matter was kept private U مطلب را پوشیده نگاه داشتند
circumgyration U دورزدن درسخن دورسرگرداندن مطلب
for brevity's sake U از بهر کوتاه کردن مطلب
the point is U اصل مطلب این است
To wonder from the main topic. U از مطلب اصلی دور افتادن
the matter itself [the situation itself ] [ the thing itself] U این مطلب بخودی خود
contraposition U قلب مطلب بطریق منفی
the face remains U مطلب همانست که هست فرق نمیکند
you must know this U شما باید این مطلب را بدانید
that fauit will right itself U خواهد شد
twill _ U ان خواهد
doodad U مطلب کوچکی که از نظرفراموش شده وبخاطر نمیرسد
doodads U مطلب کوچکی که از نظرفراموش شده وبخاطر نمیرسد
slurring U لکه بدنامی مطلب را نادیده گرفتن وردشدن
slurred U لکه بدنامی مطلب را نادیده گرفتن وردشدن
slur U لکه بدنامی مطلب را نادیده گرفتن وردشدن
slurs U لکه بدنامی مطلب را نادیده گرفتن وردشدن
plate proof U نمونه اول صفحات و مطلب چاپ شده
to get down to the nitty-gritty [to get down to brass tacks] <idiom> U فوری به اصل مطلب رسیدن [اصطلاح روزمره]
diction U عبارت انتخاب لغت برای بیان مطلب
it askes for attention U دقت می خواهد
it will manifest it self U اشکار خواهد شد
the secret will open to me U خواهد گردید
he shall go U خواهد رفت
he will go U خواهد رفت
I wI'll not comment on this issue. U درباره این مطلب اظهار نظری نمی کنم
paragraphist U کسیکه مطلب کوتاه برای روزنامه تهیه میکند
catastasis U بخش سوم داستانهای باستانی که اوج مطلب دران بود
he rode me off on a side issue U نکته فرعی پیش اورده مراازاصل مطلب پرت کرد
May be I can interest you in this issue . U شاید بتوانم علاقه شما را به این مطلب جلب نمایم
It wI'll get us into trouble. U ما را به درد سر خواهد انداخت
do as you please U هر چه دلتان می خواهد بکنید
criterion U مشخصاتی که با آن برخورد خواهد شد
Its color wI'lll fade. U رنگش خواهد رفت
it will manifest it self U معلوم خواهد گشت
What impudence!what never !what cheek! U واقعا" که خیلی رو می خواهد !
It wI'll overtake (befall) everyone. U دامنگیر همه خواهد شد
i know that he will come U من میدانم که او خواهد امد
The folwer wI'll die for want of water. U گل از بی آبی خشک خواهد شد
It wI'll clear up by morning . U تا صبح هواصاف خواهد شد
She wI'll regret it bitterly. U مثل سگ پشیمان خواهد شد
it would be preferble to U بهتر خواهد بود
it will give rise to a quarrel U مایه ستیزه خواهد شد
It wI'll prove to be to your disadvantage. U بضررت تمام خواهد شد
Well what does he want now ? U خوب حا لاچه می خواهد ؟
The tree wI'll die . U درخت خشک خواهد شد
She wI'll gradually soften . U تدریجا" نرم خواهد شد
the truth will out . <proverb> U یقیقت بر ملا خواهد شد .
the lord will provide U خداوسیله خواهد ساخت
She wI'll survive . She wI'll pull through. U زنده خواهد ماند
if he wishes to be a U اگرمی خواهد کسی بشود
who will pay for it U کی پول انرا خواهد داد
who will pay for it U کی هزینه انرا خواهد پرداخت
She wI'll arrive on friday morning . U جمعه صبح وارد خواهد شد
i do not u.his wanting to say U نمیفهم چرامی خواهد بماند
sticker [guest] U مهمانی که نمی خواهد برود
It wI'll spoil my appetite . U اشتهایم راکور خواهد کرد
he would be sure to like it U یقینا انرادوست خواهد داشت
near work U کاری که نگاه نزدیک می خواهد
accuracy U تعریف دقیق تر خواهد بود
it will give rise to a quarrel U نزاعی تولید خواهد کرد
There will be a delay of 8 minutes. 8 دقیقه تاخیر خواهد داشت.
What must be must be . <proverb> U آنچه باید بشود خواهد شد .
He wI'll expedite our case. U اوکارما ؟ راجلو خواهد انداخت
Sooner or later , he wI'll find out . U دیر یا زود خواهد فهمید
Surely things wI'll turn out well for him in the end. U مطمئنا" عاقبت بخیر خواهد شد
I wI'll be greatly ( badly ) disgraced. U بدجوری آبرویم خواهد رفت
whatsoever he doeth shall p U هرچه میکند نیک انجام خواهد شد
This book wI'll be a great success . U این کتاب خیلی گه خواهد کرد
output U ذخیره موقت داده که خارج خواهد شد
A new government wI'll take office . U حکومت جدیدی سر کار خواهد آمد
She wI'll never realize this wish. U این آرزو بدلش خواهد ماند
which diffrence shall be settled only by U ..... و این اختلاف هم ازطریق داوری حل خواهد شد
outputs U ذخیره موقت داده که خارج خواهد شد
She said it would rain and sure enough it did . گفت باران خواهد آمد و همینطور هم شد
it will wear to your shape U بپوشیدبهترمیشود درنتیجه پوشیدن قالب تن شما خواهد شد
he is sanguine of success U خوش بین یادلگرم است که کامیاب خواهد شد
Things wI'll be looking up .Things wI'll be assuming a better shape (complexion). U اوضاع صورت بهتری پیدا خواهد کرد
He gave us to understand that he would help us. U او [مرد] وعده داد که به ما کمک خواهد کرد.
on shall from a quo rum U جلسهای که باحضورنصف اعضابعلاوه یک تن رسمیت خواهد داشت
stagnation thesis U ایجاد رکود اقتصادی اجتناب ناپذیر خواهد بود
Your train will leave from platform 8. قطار شما از سکوی شماره 8 حرکت خواهد کرد.
While the grass grows the cow starves . <proverb> U تا علفها رشد کند گاو از گرسنى خواهد مرد .
He is trying to prove himself all the time. U او [مرد] همیشه می خواهد نشان بدهد از پس کار بر می آید.
The judge will have the final say on the matter. U قاضی حرف آخر را در این موضوع خواهد داشت.
He threatened to thrash the life out of me . U تهدیدم کردکه آنقدر کتکم خواهد زد تا جانم دربیاید
end user U شخصی که از وسیله یا برنامه یا محصول استفاده خواهد کرد
Let him go jump in the lake . He can go and drown himself . U بگذار هر غلطی می خواهد بکند ( از تهدیدش ترسی ندارم )
gigo U اگر اطلاعات ورودی بد باشد خروجی هم بد خواهد بود
contingency plan U برنامه دوم که در صورت خرابی اولی انجام خواهد شد
that book will immortalize him U ان کتاب نام اورا تا جاویدان زنده نگاه خواهد داشت
This law wI'll be a disincentive to foreign investors. U این قانون باعث سردی سرمایه گذاران خارجی خواهد شد
Excuses always proceed from a guilty conscience. <proverb> U کسی که پوزش می خواهد خود را متهم می کند. [ضرب المثل]
He who excuses accuses himself. <proverb> U کسی که پوزش می خواهد خود را متهم می کند. [ضرب المثل]
A guilty conscience needs no accuser. <proverb> U کسی که پوزش می خواهد خود را متهم می کند. [ضرب المثل]
Recent search history Forum search
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
1 In last fit, DOS starts at high addresses and works downward
2من نمیتونم از دیکشنری فارسی به انگلیسی استفاده کنم چرا
1این پیج بزودی بسته خواهد شد
1معنی lead lag compensator
1get the right people to the table
1 no!i am not,repeat not,going back to my father to ask for money
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com