English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
pounce U درحال خیز درحال حمله با چنگال باچنگال ربودن
pounced U درحال خیز درحال حمله با چنگال باچنگال ربودن
pounces U درحال خیز درحال حمله با چنگال باچنگال ربودن
pouncing U درحال خیز درحال حمله با چنگال باچنگال ربودن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
pounce U درحال حمله با پنجه
pounced U درحال حمله با پنجه
pounces U درحال حمله با پنجه
pouncing U درحال حمله با پنجه
in plant U درحال رویش درحال رشد
pounces U حمله باچنگال یورش
pouncing U حمله باچنگال یورش
pounce U حمله باچنگال یورش
pounced U حمله باچنگال یورش
feverous U درحال تب
suspensive U درحال تعلیق
suspensive U درحال توقف
kissing kind U درحال اشتی
to be on the grin U درحال پوزخندبودن
For the time being. At peresent. presently. U درحال حاضر
in child birth U درحال زایمان
in a wrought up state U درحال عصبانی
shiveringly U درحال لرز
perdue U درحال کمین
nascent U درحال تولد
sejant U درحال جلوس
perdu U درحال کمین
station U جا درحال سکون
stationed U جا درحال سکون
stations U جا درحال سکون
on the boil U درحال جوشیدن
on stream U درحال فعالیت
latent U درحال کمون
perlexedly U درحال اشفتگی
amok U درحال جنون
on one's knees U درحال خضوع
reelingly U درحال تلوتلو
functioning U درحال کار
amort U درحال مرگ
high water U دریا درحال مد
blushingly U درحال شرمندگی
suspense U درحال تعلیق
aglow U درحال اشتعال
dying U درحال نزع
at the present moment U درحال حاضر
struck U درحال اعتصاب
moribund U درحال نزع
dormant U درحال کمون
ongoing U درحال پیشرفت
hovered U درحال توقف پر زدن
hovers U درحال توقف پر زدن
ramblingly U درحال گردش یاولگردی
hover U درحال توقف پر زدن
saleint U درحال جست وخیز
hanging U اویزان درحال تعلیق
saleintiant U درحال جست وخیز
sejant U درحال چمباتمه زدن
sobersided U فروتن درحال هوشیاری
swing up U درحال تاب خوردن
the belligernt powers U دولتهای درحال جنگ
hang up U درحال معلق ماندن
overtaking vessel U ناو درحال سبقت
tranquil U بی جنبش درحال سکون
enravish U درحال جذبه انداختن
fall into abeyance U درحال وقفه افتادن
flutteringly U درحال اشفتگی مضطربانه
goods intake U کالاهای درحال تحویل
goods inwards U کالاهای درحال تحویل
goods receiving U کالاهای درحال تحویل
declining industry U صنعت درحال تنزل
rising U درحال ترقی یا صعود
in one's cups U درحال میگساری و مستی
jump kick U شوت درحال پرش
hang-up U درحال معلق ماندن
flagrante delicto U درحال ارتکاب جرم
sacking U درحال یورش وچپاول
hang-ups U درحال معلق ماندن
enrapture U درحال جذبه انداختن
about to do something <idiom> U درحال انجام کاری
is on the wane U درحال کاهش یا نقصان است
gaggles U هواپیماهای بی موتور درحال پرواز
streamer U نوار یاپرچم درحال اهتزاز
sniffling U درحال عطسه صحبت کردن
sniffles U درحال عطسه صحبت کردن
sniffled U درحال عطسه صحبت کردن
sniffle U درحال عطسه صحبت کردن
streamers U نوار یاپرچم درحال اهتزاز
rehabilitant U بیمار یا معلول درحال نوتوانی
to dye in grain U درحال خامی رنگ کردن
to dye in the wool U درحال خامی رنگ کردن
to grind out an oath U درحال دندان قرچه سوگندیادکردن
flyers U درحال پرواز گردونه تیزرو
flyer U درحال پرواز گردونه تیزرو
present arms U سلام درحال پیش فنگ
flier U درحال پرواز گردونه تیزرو
gaggle U هواپیماهای بی موتور درحال پرواز
The ship is loading. U کشتی درحال بارگیری است
intermediate stock U موجودی کالاهای درحال ساخت
sliding tackle U تکل درحال لیز خوردن
fliers U درحال پرواز گردونه تیزرو
at this stage <adv.> U درحال حاضر [عجالتا] [اکنون ] [فعلا]
pit a pat U با ضربات تند و متوالی درحال ضربان
hibernation U بسربردن زمستان درحال خواب یا بیهوشی
Prices are rising ( falling ) . U قیمت ها درحال افزایش (کاهش ) هستند
Irans industry is progressing. U صنعت ایران درحال ترقی است
spots U کمک به ژیمناست درحال انجام حرکت
spot U کمک به ژیمناست درحال انجام حرکت
in suspense U درحال تعطیل یابی تکلیفی معلق
cell phone users while driving U کاربران تلفن همراه درحال رانندگی
to souse a burning house U اب پاشیدن روی خانه درحال سوختن
underway replenishment U تجدید سوخت و تدارکات درحال حرکت
at this time <adv.> U درحال حاضر [عجالتا] [اکنون ] [فعلا]
the dying father said U پدر که درحال مردن بود گفت
transients U ناو یا کشتی یا هواپیمای درحال نقل و انتقال
transient U ناو یا کشتی یا هواپیمای درحال نقل و انتقال
die U توپی که درحال افتادن برروی زمین است
hang ten U سواری تخته موج درحال جلوبودن 01 انگشت پا
neutrino U ذره کوچک فراری با جرم درحال سکون صفر واپسین 5/0
heel U کج شدن قایق از یک طرف قسمت بالایی بدنه تفنگ درحال هدفگیری
heels U کج شدن قایق از یک طرف قسمت بالایی بدنه تفنگ درحال هدفگیری
spitting U در رهگیری هوایی یعنی درحال رها کردن بویههای صوتی ضد زیردریایی هستم
orbiting U در رهگیری هوایی یعنی درحال چرخش یا دور بزنید وهدف را جستجو کنید
controllable twist U تیغه رتورهلیکوپتر که میتوان زاویه برخورد انرا درحال پرواز از ریشه تا نوک تغییرداد
transient U پرسنلی که در حال نقل و انتقال می باشند درحال توقف یا لنگر موقت درفرودگاه یا بندر
transients U پرسنلی که در حال نقل و انتقال می باشند درحال توقف یا لنگر موقت درفرودگاه یا بندر
unpopulated U تخته مدار چاپ شده که درحال حاضر عنصری ندارد یا سوکت آن خالی است
stranger U در رهگیری هوایی یعنی یک هواپیمای ناشناس با گرا ومسافت و ارتفاع داده شده درحال امدن است
lamber U کسیکه میش را هنگام زاییدن توجه میکند میشی که درحال زاییدن است
transient target U هدف موقت هدف درحال حرکتی که مدت کمی در میدان دید قرار می گیرد
stream takeoff U حالت موجی هواپیماها درحال برخاستن پشت سر هم پرواز از روی باند به صورت موج پشت سر هم
perdu or due U درحال کمین کمین کنان
picketings U اعضای اتحادیه کارگری که درحال اعتصاب خارج از محل کار خود جمع می شوند تادیگران را نیز به اعتصاب وادارند و نیز خریداران را ازخرید منصرف کنند
choreograph U طرح رقص یا بالت را ریختن درحال رقص یا بالت بودن
choreographing U طرح رقص یا بالت را ریختن درحال رقص یا بالت بودن
choreographs U طرح رقص یا بالت را ریختن درحال رقص یا بالت بودن
choreographed U طرح رقص یا بالت را ریختن درحال رقص یا بالت بودن
pit a pat U درحال بال بال
velimirovic attack U حمله ولیمیروویچ در حمله سوزین از دفاع سیسیلی شطرنج
hysterics U حمله خنده غیر قابل کنترل حمله گریه
counter riposte U حمله شمشیرباز پس از دفع حمله متقابل حریف
vortex breakdown/brust U جدایی ناگهانی جریانهای حلقوی از لبه حمله بالهای دلتا در زاویه حمله معین که واماندگی این نوع بالها رانشان میدهد
rio treaty U اکوادور ونیکاراگوئه به سال 7491 که به موجب ان در صورت حمله به یک از کشورهای امریکایی همه کشورهای دیگر حق حمله مسلحانه را دارند
hysteroid U حمله تشنجی شبیه حمله
ond shot U بیک حمله دریک حمله
hysterogenic U حمله تشنجی شبیه حمله
paw U چنگال
a fork U یک چنگال
fork چنگال
pawed U چنگال
clawing U چنگال
claws U چنگال
claw U چنگال
forking U چنگال
clawed U چنگال
griff U چنگال
pawing U چنگال
paws U چنگال
talons U چنگال
talon U چنگال
clutch U چنگال
cleft U چنگال
pitchfork U چنگال
pitchforks U چنگال
prongs U چنگال
clefts U چنگال
prong U چنگال
clutched U چنگال
nails U چنگال
nailed U چنگال
clutching U چنگال
clift U چنگال
clutches U چنگال
nail U چنگال
raking U چنگک چنگال
rakes U چنگک چنگال
tableware U کارد و چنگال
cutlery U کارد و چنگال
rake U چنگک چنگال
grain U شاخه چنگال
I don't have a fork. من چنگال ندارم.
cable grip U چنگال کابل
forky U چنگال دار
forkedly U بشکل چنگال
grapnel ticks U چنگال چهارشاخه
plate basket U سبد قاشق و چنگال
ungula U سم ناخن چنگال چنگک
muckrake U چنگال یا بیل کودکشی
claw hatchet U تبر چنگال دار
knight fork U چنگال اسب شطرنج
forked U چنگال مانند شکافته
forking U مثل چنگال شدن
fork U مثل چنگال شدن
prongs U دارای چنگک یا چنگال کردن
prong U دارای چنگک یا چنگال کردن
coke fork U چنگال یا انبر مخصوص ذغال کک
hay fork U چنگال مخصوص بلندکردن بسته علف ویونجه
Could we have a fork please? U ممکن است لطفا یک چنگال برایمان بیاورید؟
to walk off with U ربودن
abducting U ربودن
abducts U ربودن
bags U ربودن
abducted U ربودن
snapping U ربودن
bag U ربودن
to walk away with U ربودن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com