English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 211 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
water hardness U درجه سختی آب
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
temper U درجه سختی طبیعی حالت سختی بازپخت
tempered U درجه سختی طبیعی حالت سختی بازپخت
tempers U درجه سختی طبیعی حالت سختی بازپخت
quenching U ترساندن درجه سختی
final setting time U مدت زمانی که بتن بدان درجه از سختی برسد که بتواندفشار معین را تحمل کند
scratch hardness U درجه سختی خراش
strain hardness U سختی درجه
thrust hardness U درجه سختی فشاری
carbonet hardness U درجه سختی آب و عاملی جهت تعیین رنگرزی بهتر
water softener U [کاهش دهنده درجه سختی آب]
Other Matches
beam attack U تک هواپیمای رهگیری که بازاویه افقی بیش از 54 درجه و کمتر از 531 درجه انجام میشود
elevation indicator U صفحه مدرج درجه طبلک درجه
shoulder patch U درجه روی بازوی درجه داران
sighting bar U ستون درجه ونک مگسک میله ستون درجه دستگاه نشانه روی اموزشی
superelevation U درجه ارتفاع درجه بلندی
third class U درجه سوم بلیط درجه 3
third-class U درجه سوم بلیط درجه 3
sighting leaf U ستون درجه تفنگ یا دستگاه نشانه روی شاخص درجه تفنگ
roughing U سختی
hardness of water U سختی اب
hardiness U سختی
hardily U به سختی
inexorability U سختی
steeliness U سختی
arduousness U سختی
soreness U سختی
grievousness U سختی
rigours U سختی
hard lines U سختی
rigorousness U سختی
intensity U سختی
intenseness U سختی
intension U سختی
intolerableness U سختی
intractability U سختی
sternness U سختی
long suffering U سختی کش
odburacy U سختی
oppressiveness U سختی
rigors U سختی
inexpiableness U سختی
induration U سختی
austerity U سختی
impenetrableness U سختی
rigorism U سختی
severity U سختی
inclemency U سختی
violence U سختی
implacability U سختی
rigor U سختی
privation U سختی
privations U سختی
rigour U سختی
aggravation U سختی
seriously U به سختی
heavily U به سختی
terribleness U سختی
buckram U سختی
adamancy U سختی
adamancy U سر سختی
duress U سختی
astingency U سختی
tenacity U سختی
toughness U سختی
rigidity U سختی
hardship U سختی
inflexibility U سختی
difficulties U سختی
difficulty U سختی
hardships U سختی
stiffness U سختی
hardness U سختی
strictness U سختی
flintiness U سختی
brevet U درجه افتخاری دادن فرمان درجه افتخاری
to suffer hardship U سختی کشیدن
tenacity coefficient U ضریب سختی
softened U سختی را گرفتن
softener U کاهنده سختی اب
soften U سختی را گرفتن
rebound hardness U سختی جهشی
duration U سختی بقاء
temporary hardness U سختی موقت
refractorily U باسر سختی
resistance U سختی مخالفت
strain hardness U سختی کشی
sclerometer U سختی سنج
thermosetting U سختی پذیر
addle U سختی گرفتاری
hardness test U ازمایش سختی
hardenability U قابلیت سختی
graveness U عبوسی سختی
gameness U جان سختی
solidity U استواری سختی
stubbornness U سر سختی لجاجت
eburnation U عاجی سختی
durometer U سختی سنج
hardly any U به سختی هیچ [هر]
depth of hardening zone U عمق سختی
depth of case U عمق سختی
asperity U سختی ترشی
acataposis U سختی بلع
I hardly ate U من تو را سختی خوردم
painfulness U زحمت سختی
permanent hardness U سختی دائمی
narrow circumstances U تنگی سختی
irreconcilableness U سختی در عقیده
irreconcilability U سختی در عقیده
granite U سختی استحکام
permanent hardness of water U سختی دایم اب
imperviousness U سختی بی اعتنائی
stubbornly U از روی سر سختی
softens U سختی را گرفتن
life of privation U زندگی در سختی
impact hardness U سختی برخورد
to rub through or along U با سختی بسر بردن
to escape with life and limb U سختی رهایی جستن
thermoplastics U پلاستیک سختی ناپذیر
brinell hardness number U ضریب سختی برینل
scleroscope hardness U دستگاه سختی سنج
thermoset U پلاستیک سختی ناپذیر
the violence of a wind U سختی یاتندی باد
rebound hardness test U ازمایش سختی جهشی
drop hardness test U ازمایش سختی سقوطی
heavy fighting is in progress U جنگ سختی جریان
rockwell hardness test U ازمایش سختی راک ول
hardness testing machine U دستگاه ازمایش سختی
scratch hardness tester U ازمایشگر سختی خراش
red hardness U سختی گرم سرخ
eke out <idiom> U به سختی بدست آوردن
go for broke <idiom> U به سختی تلاش کردن
vickers hardness test U ازمایش سختی ویکرز
hardly a child anymore U دیگر به سختی بچه ای
come down hard on <idiom> U به سختی تنبه کردن
to start with difficulty U به سختی روشن شدن
stressing U سختی پریشان کردن
stress U سختی پریشان کردن
stresses U سختی پریشان کردن
It was raining hard. U باران سختی می با رید
nip and tuck <idiom> U به سختی تمام کردن
joming test U ازمایش تعیین سختی فلزات
violence U شدت و تندی و سختی خشونت
to plow [one's way] through something [American English] U با سختی در کاری جلو رفتن
English is not a hard language . U انگلیسی زبان سختی نیست
hardness tester U ازمایش کننده یا تستر سختی
serverance allowance U حق پوشاک برای سختی هوا
dark horse <idiom> U کاندیدی که به سختی مردم بشناسندش
Difficult times lie ahead. U دوران سختی درپیش است
footed U سر تیر ماده سختی راقراردادن
thermoplast U پلاستیک سختی ناپذیر ترموپلاست
to get off lightly U بدون سختی رها یافتن
to get off easy U بدون سختی رها یافتن
charley horse U سختی وگرفتگی دردناک ماهیچه
let (someone) have it <idiom> U شخصی را به سختی صدمه زدن
to get off cheaply U بدون سختی رها یافتن
pressed for time <idiom> U با اشکال وبه سختی وقت
to pile up or on the agony U شرح اندوه یا سختی ای رازیادترکردن
lift is full of troubles U زندگی را سراسر سختی است
pull through U در سختی بکسی کمک کردن
He is hard nut to crack . U آدم سختی (سخت گیری )است
to talk like a Dutch uncle to somebody [American E] <idiom> U کسی را به سختی راملامت کردن [اصطلاح]
vicker's diamond hardness tester U دستگاه ازمایش تعیین سختی فلزات
dutch uncle U کسی که به سختی دیگری راملامت کند
brinell hardness test U طریقه اندازه گیری سختی برینل
irresistibleness U غیر قابل مقاومت بودن سختی
impenitence U سر سختی زیاد در گناهکاری پشیمان نشدن از گناه
give (someone) a hard time <idiom> U لحظات سختی برای کسی فراهم کردن
implacably U از روی سختی یا سنگدلی چنانکه ارامش نپذیرد
dimension stock U چوب سختی که به ابعاد معینی تبدیل شده
division police petty officer U درجه دار دژبان قسمت درجه دار انتظامات قسمت
master at arms U درجه دار انتظامات ناو درجه دار ارشد ناو
durometer U اسبابی که بوسیله ان سختی وسفتی اجسام را معین میکنند
accolades U سختی مراسم اعطای منصب شوالیه یا سلحشوری و یاشهسواری
I have got into a jam . Iam in a tight corner . I am in a bad fix. U بد طوری گیر کرده ام ( دروضع سختی قرار دارم )
to take the bull by the horns U دلیرانه با سختی روبرو شدن با شاخ گاوی درافتادن
high test U امتحان سختی را گذرانده دارای قوه فراره زیاد
accolade U سختی مراسم اعطای منصب شوالیه یا سلحشوری و یاشهسواری
to stand the racket U ازعهده ازمایش برامدن تحمل سختی وامتحان کردن بردباری
cold rolling U عملیاتی که برای افزایش سختی و استکام فولاد روی ان صورت میگیرد
lignum vi tae U یکجور درخت گرمسیری صمغ دار درامریکاکه چوب سختی دارد
parkinsonism U اختلال مزمن عصبی که با سختی عضلات بدن ولرزش مشخص میشود
It's pretty hard to be in a bad mood around a fivemonth old baby. U ناراحت بودن در کنار یک نوزاد پنج ماهه کار سختی است.
nerds U شخصی که صرفا کامپیوتری شده است و به سختی درباره چیزی که مربوط به فناوری نباشد حرف می زند یا فکر میکند
nerd U شخصی که صرفا کامپیوتری شده است و به سختی درباره چیزی که مربوط به فناوری نباشد حرف می زند یا فکر میکند
multipoundage syatem U روش تمرین وزنه برداری باکاستن وزنه هنگام سختی کار
temper brittleness U شکنندگی حالت سختی شکنندگی بازپخت
aviation pay U معاش هوایی سختی خدمت هوایی
brinell hardness U سنجش سختی نسبی اجسام جامد یا صلب توسط اندازه گیری میزان فرورفتگی ناشی از فشردن گلوله 01 میلیتری سخت روی سطح فلز موردازمایش
rank U درجه
second-rate U درجه دو
proportion U درجه
proportions U درجه
low grade U کم درجه
rates U درجه
second rate U درجه دو
ranks U درجه
ranked U درجه
lengths U درجه
length U درجه
kyu U درجه
pitch U درجه
pitches U درجه
first class U درجه یک
first string U درجه یک
chinical t. U درجه
clinical thermometer U درجه
copacetic U درجه یک
just as well <adv.> U به یک درجه
copesetic U درجه یک
scale U درجه
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com