Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
As part of my training, I spent a year abroad.
U
درجریان کارآموزیم یکسال را در خارج گذراندم.
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
yearlong
U
یکسال تمام
i passed an uneasy night
U
شب بدی گذراندم
as something is
[was]
going on
U
درجریان
during
U
درجریان
inprocess
U
درجریان قرار دادن
broadcast controlled air interception
U
نوعی رهگیری هوایی که هواپیمای رهگیر را مداوم درجریان تک هوایی دشمن قرارمی دهند
out of bounds
U
خارج از خط کناری یا پایان یا خط دروازه توپ خارج از میدان واترپولو توپ مرده
hooked medallion
U
ترنج قلاب شکل
[در این ترنج سر قلاب ها می تواند به سمت خارج و یا ترکیبی از داخل و خارج طراحی شود.]
external
U
خارج
externals
U
خارج
off
U
خارج از
aroint
U
خارج شو
out of tune
U
خارج
per
U
خارج از
outsides
U
خارج
outside
U
در خارج
outside
U
خارج
outsides
U
در خارج
forth of
U
خارج از
abroad
U
خارج
off side
U
خارج از خط
out
U
خارج
out-
U
خارج
non-combatants
U
خارج از صف
non-combatant
U
خارج از صف
externally
U
از خارج
out-of-
U
خارج از
out of
U
خارج از
non combatant
U
خارج از صف
outside
[of]
<adv.>
U
خارج
[از]
out
[of]
<adv.>
U
خارج
[از]
outed
U
خارج
outwith
[Scotish E]
<adv.>
U
خارج
[از]
off center
U
خارج از مرکز
torts
U
خارج از قرارداد
neither here nor there
U
خارج ازموضوع
tort
U
خارج از قرارداد
not to the point
U
خارج از موضوع
extrauterine
U
خارج رحمی
extravascular
U
خارج رگی
fescennine
U
خارج ازاخلاق
foreign market
U
بازار خارج
quotients
U
خارج قسمت
out of action
U
خارج ازنبرد
alfresco
U
خارج از منزل
outbye
U
خارج از دور از
soto uke
U
دفاع از خارج
issued
U
خارج شدن
irrelevant
U
خارج از موضوع
phase out
U
خارج کردن
issue
U
خارج شدن
over the side
U
خارج از ناو
extraneous
U
خارج از قلمروچیزی
outboard bearing
U
یاتاقان خارج
out of door
U
خارج ازمنزل
oversea
U
خارج از کشور
out of line
U
خارج از خط جبهه
out of phase
U
خارج از فاز
out of proportion
U
خارج از اندازه
ouyby
U
خارج از دور از
out of turn
U
خارج از نوبت
issues
U
خارج شدن
overseas
U
خارج ازکشور
popping
U
خارج شدن
acentric
U
خارج از مرکز
anieoro
U
از داخل به خارج
beside the mark
U
خارج ازموضوع
beside the question
U
خارج از موضوع
blow out
U
به خارج دمیدن
bring out
U
خارج کردن
cross country
U
خارج از جاده
ejects
U
خارج کردن
ejecting
U
خارج کردن
ejected
U
خارج کردن
abaxile
U
خارج از مرکز
outbound
U
خارج ازمحدوده
out of
U
در خارج بواسطه
out-of-
U
در خارج بواسطه
abroad
خارج از کشور
outdoors
U
خارج از منزل
off key
خارج از مایه
without
U
بطرف خارج
nonsense
U
خارج از منطق
off duty
U
خارج از خدمت
off duty
U
خارج از نگهبانی
outbound
U
مربوط به خارج
eject
U
خارج کردن
double out
U
081 خارج
derailing
U
از خط خارج کردن
derailing
U
از خط خارج شدن
derailed
U
از خط خارج کردن
emissive
U
خارج شونده
derailed
U
از خط خارج شدن
derail
U
از خط خارج کردن
derail
U
از خط خارج شدن
extramarital
U
خارج از زناشویی
extramundane
U
خارج دنیایی
extraterritorial
U
خارج الارضی
eccentrics
U
خارج از مرکز
derails
U
از خط خارج شدن
derails
U
از خط خارج کردن
egress
U
خارج شدن
endarch
U
متشکل در خارج
expulse
U
خارج کردن
exterritorial
U
خارج الملکتی
extra cosmical
U
خارج ازعالم
extra professional
U
خارج حرفهای
extra regular
U
خارج ازقاعده
extra spectral
U
خارج طیفی
extracellular
U
خارج سلولی
extragalactic
U
خارج کهکشانی
extramarital
U
خارج ازدواجی
eccentric
U
خارج از مرکز
off season
U
خارج از فصل
from outside
U
از خارج
[از شهر]
discharge
U
خارج کردن
discharges
U
خارج کردن
from out of town
U
از خارج
[از شهر]
out of doors
U
خارج ازمنزل
extra-marital
U
خارج از زناشویی
ungracious
U
خارج از نزاکت
unship
U
خارج کردن
inaccessible
U
خارج از دسترس
begone
U
خارج شو عزیمت کن
emigration
U
مهاجرت به خارج
To fall out.
U
از صف خارج شدن
The train ran off the rails.
U
قطار از خط خارج شد
outside
U
به سمت خارج
outsides
U
به سمت خارج
away
U
دوراز خارج
from the outside
U
از خارج
[از جایی]
void
U
خارج شدن
exits
U
خارج شدن
exit
U
خارج شدن
outed
U
خارج از حدود
out of question
U
خارج از موضوع
extraction
U
خارج کردن
outed
U
خارج بیرون
standaway
U
خارج از بدن
submultiple
U
خارج قسمت
out
U
خارج بیرون
out
U
خارج از حدود
inaccessible
<adj.>
U
خارج از دسترس
quotient
U
خارج قسمت
out-
U
خارج از حدود
to fall out
U
خارج شدن
to rule out
U
خارج کردن
out-
U
خارج بیرون
to pass off
U
خارج شدن
deviate from the main subject
U
از موضوع خارج شدن
defenestration
U
پرتاب به خارج پنجره
exoenzyme
U
انزیم خارج سلولی
decivilize
U
از تمدن خارج کردن
expectorate
U
ازشش خارج کردن
dead ball
U
توپ خارج ازبازی
exfiltration
U
خارج کردن از میدان
internally or abroad
U
در داخل و خارج
[از کشور]
at home and abroad
U
در داخل و خارج
[از کشور]
endarchy
U
امتداد از مرکز به خارج
eversion
U
پیچش کف پا به طرف خارج
disseise
U
ازتصرف خارج کردن
bow out
U
باتعظیم خارج شدن
subliminal
U
خارج ازمرحله اگاهی
obsolescent
U
از رده خارج شده
subliminally
U
خارج ازمرحله اگاهی
outward
U
بطرف خارج بیرونی
out of
[outside]
office hours
U
خارج از ساعات اداری
outwork
U
سفارش به خارج از شرکت
laymen
U
خارج از حرفه یا فن خاصی
ration
U
خارج قسمت سهمیه
layman
U
خارج از حرفه یا فن خاصی
rationed
U
خارج قسمت سهمیه
rations
U
خارج قسمت سهمیه
pressure from outside
U
فشار از بیرون
[خارج]
ablate
U
بریدن و خارج کردن
anomalous
U
خارج از رسم بیمورد
to expel
[from]
U
بزور خارج کردن
[از]
step out
U
از محلی خارج شدن
out of range
U
که خارج از حد سیستم باشد
unplayable
U
توپ خارج ازدسترس
escalate
U
از مهار خارج شدن
escalated
U
از مهار خارج شدن
out of action
U
از نبرد خارج شده
on side
U
در داخل خط خارج نشده
escalates
U
از مهار خارج شدن
off centre load
U
بار خارج از مرکز
escalating
U
از مهار خارج شدن
obiter dictum
U
خارج از موضوع دعوی
thrower in
U
پرتابگر خارج از زمین
misifit
U
لباس خارج از اندازه
lie on the table
U
از دستور خارج شدن
unavailable energy
U
نیروی خارج از دسترس
transfinite
U
خارج ازاعداد محدود
phase out
U
به ترتیب خارج کردن
stick to the point
U
از موضوع خارج نشوید
strike out
U
از بازی خارج شدن
superempirical
U
خارج از جهان مادی
swap out
U
مبادله کردن به خارج
outworker
U
کارگر خارج ازخانه
outwards
U
بطرف خارج بیرونی
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com