English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (14 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to grope for anything U درتاریکی پی چیزی گشتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
see about (something) <idiom> U دنبال چیزی گشتن ،چیزی را چک کردن
to search for anything U پی چیزی گشتن
to look for anything U چیزی گشتن
groped U در تاریکی پی چیزی گشتن
scrounge around <idiom> U درپی چیزی گشتن
orbs U بدور چیزی گشتن
groping U در تاریکی پی چیزی گشتن
gropes U در تاریکی پی چیزی گشتن
grope U در تاریکی پی چیزی گشتن
grabble U با دست پی چیزی گشتن
orb U بدور چیزی گشتن
backing up the wrong tree <idiom> U [دنبال چیزی در جای اشتباهی گشتن]
to grabble for anything U چهاردست وپاشدن وپی چیزی گشتن
in the drak U درتاریکی
shot in the dark <idiom> U تیری درتاریکی
benite U درتاریکی انداختن
A shot in the dark U تیری درتاریکی
benight U درتاریکی جهل انداختن
They escaped under cover of darkness. U درتاریکی شب فرار کردند
The entire city was plunged in darkness . U تمام شهر غرق درتاریکی بود
to muck a bout U ول گشتن
searches U گشتن
searchingly U گشتن
sloshing U ول گشتن
sloshes U ول گشتن
slosh U ول گشتن
seek U گشتن
to poke a bout U ول گشتن
searched U گشتن
puttering U ول گشتن
seeking U گشتن
swivel U گشتن
swivelled U گشتن
hang around U ول گشتن
swivels U گشتن
putter U ول گشتن
seeks U گشتن
to knock about U ول گشتن
puttered U ول گشتن
search U گشتن
putters U ول گشتن
strangle U ول گشتن
go about U گشتن
roaming U گشتن
to fool about U ول گشتن
roams U گشتن
roam U گشتن
To loaf about . To loiter . U ول گشتن
seach U گشتن
to go about U گشتن
roamed U گشتن
grow U شدن گشتن
troll U گشتن سراییدن
putter U مهمل گشتن
to look for work U پی کار گشتن
turn U گشتن چرخیدن
orbited U بدورمداری گشتن
circumambulate U بدورچیزی گشتن
to turn round U دور گشتن
trundl U غلتیدن گشتن
to wait one's leisure U پی فرصت گشتن
turns U گشتن چرخیدن
to prospect [for] U گشتن [بدنبال]
orbit U بدورمداری گشتن
trolls U گشتن سراییدن
trundles U گشتن چرخیدن
trundled U گشتن چرخیدن
trundle U گشتن چرخیدن
circumvolve U دور گشتن
idlest U ازاد گشتن
idles U ازاد گشتن
idled U ازاد گشتن
idle U ازاد گشتن
trundling U گشتن چرخیدن
to rev up U تند گشتن
orbits U بدورمداری گشتن
puttered U مهمل گشتن
fossick U خوب گشتن
To look for a pretext ( an excuse ). U پی بهانه گشتن
ranksack U خوب گشتن
puttering U مهمل گشتن
grows U شدن گشتن
to fish in troubled waters U پی بازاراشفته گشتن
putters U مهمل گشتن
To adore (dote on) someone. U دورکسی گشتن
to draw blank U گشتن وچیزی
rolls U غلت خوردن گشتن
rolled U غلت خوردن گشتن
traipses U سرگردان بودن ول گشتن
goes U گشتن رواج داشتن
traipsed U سرگردان بودن ول گشتن
roll U غلت خوردن گشتن
look (someone) up <idiom> U به دنبال کسی گشتن
goggled U چپ نگاه کردن گشتن
slue U بدور محورثابتی گشتن
traipse U سرگردان بودن ول گشتن
goggling U چپ نگاه کردن گشتن
prowls U درپی شکار گشتن
prowling U درپی شکار گشتن
prowled U درپی شکار گشتن
prowl U درپی شکار گشتن
to hang about U گشتن معطل شدن
pound the pavement <idiom> U دنبال کار گشتن
encircling U دورچیزی گشتن دربرداشتن
encircles U دورچیزی گشتن دربرداشتن
encircled U دورچیزی گشتن دربرداشتن
encircle U دورچیزی گشتن دربرداشتن
traipsing U سرگردان بودن ول گشتن
hang about U گشتن پرسه زدن
goggle U چپ نگاه کردن گشتن
ask for trouble <idiom> U دنبال دردسر گشتن
to search U گشتن [جستجو کردن]
go U گشتن رواج داشتن
rotates U دور محور خود گشتن
swirling U گشتن باعث چرخش شدن
rotated U دور محور خود گشتن
swirl U گشتن باعث چرخش شدن
swirls U گشتن باعث چرخش شدن
orb U بدور مدار معینی گشتن
rotate U دور محور خود گشتن
orbs U بدور مدار معینی گشتن
swirled U گشتن باعث چرخش شدن
to patrol a town U برای پاسبانی دورشهر گشتن
sinecures U وفیفه گرفتن وول گشتن
sinecure U وفیفه گرفتن وول گشتن
revs U تند گشتن دور برداشتن
rev U تند گشتن دور برداشتن
pivot U روی پاشنه گشتن چرخیدن
rummages U بهم زدن خوب گشتن
forages U پی علف گشتن کاوش کردن
foraging U پی علف گشتن کاوش کردن
pivots U روی پاشنه گشتن چرخیدن
pivoted U روی پاشنه گشتن چرخیدن
revved U تند گشتن دور برداشتن
revving U تند گشتن دور برداشتن
look (something) up <idiom> U به دنبال کلمهای (دردیکشنری)گشتن
rummage U بهم زدن خوب گشتن
rummaged U بهم زدن خوب گشتن
rummaging U بهم زدن خوب گشتن
forage U پی علف گشتن کاوش کردن
to always look for things to find fault with U همیشه دنبال یک ایرادی گشتن
foraged U پی علف گشتن کاوش کردن
circuit U دورچیزی گشتن درمداری سفر کردن
circuits U دورچیزی گشتن درمداری سفر کردن
to seek a position U جستجوی کاریامقامی کردن پی کاری گشتن
to concern something U مربوط بودن [شدن] به چیزی [ربط داشتن به چیزی] [بابت چیزی بودن]
to search [for] [someone] U دنبال [کسی] گشتن [ برای مثال پلیس]
to outflank an army U گرد سپاهی گشتن و از پهلوبدان تاخت کردن
A tale never loses in the telling . <proverb> U یک یکایت هرگز با نقل گشتن کاسته نگردد.
to watch something U مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن]
It take one hour there and back. U رفتن وبر گشتن ( رفت وبرگشت ) یکساعت طول می کشد
snoop U بدنبال متخلفین قانون گشتن مخفیانه تحقیقات بعمل اوردن جستجو کننده
snooping U بدنبال متخلفین قانون گشتن مخفیانه تحقیقات بعمل اوردن جستجو کننده
snooped U بدنبال متخلفین قانون گشتن مخفیانه تحقیقات بعمل اوردن جستجو کننده
snoops U بدنبال متخلفین قانون گشتن مخفیانه تحقیقات بعمل اوردن جستجو کننده
to stop somebody or something U کسی را یا چیزی را نگاه داشتن [متوقف کردن] [مانع کسی یا چیزی شدن] [جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
to appreciate something U قدر چیزی را دانستن [سپاسگذار بودن] [قدردانی کردن برای چیزی]
enclosing U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
encloses U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
enclose U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
relevance U 1-روش ارتباط چیزی با دیگری .2-اهمیت چیزی دریک موقعیت یا فرآیند
replaces U برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
modifying U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
replace U برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
pushes U فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
pushed U فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
query U پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
replacing U برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replaced U برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
queried U پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
querying U پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
via U حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد
modify U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
push U فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
queries U پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
modifies U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
to esteem somebody or something [for something] U قدر دانستن از [اعتبار دادن به] [ارجمند شمردن] کسی یا چیزی [بخاطر چیزی ]
coveting U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
covet U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
to hang over anything U سوی چیزی پیشامدگی داشتن بالای چیزی سوارشدن
establishing U 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
establishes U 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
establish U 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
covets U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
correction U صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
control U مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
controlling U مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
to pass by any thing U از پهلوی چیزی رد شدن چیزی رادرنظرانداختن یاچشم پوشیدن
controls U مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
think nothing of something <idiom> U فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن
to regard somebody [something] as something U کسی [چیزی] را بعنوان چیزی بحساب آوردن
rates U ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
rate U ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
appreciating U بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciate U بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciated U بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciates U بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
extensions U طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extension U طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
changes U استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com