Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 192 (2 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
out of kilter
<idiom>
U
دربالانس خوبی نبودن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
nonneutralities of income taxation
U
خنثی نبودن مالیات بر درامد بی طرف نبودن مالیات بردرامد
absences
U
نبودن
lack
U
نبودن
absence
U
نبودن
lacked
U
نبودن
lacks
U
نبودن
goodliness
U
خوبی
Excellency
U
خوبی
wellness
U
خوبی
niceness
U
خوبی
primeness
U
خوبی
Excellencies
U
خوبی
charmingness
U
خوبی
agreeability
U
خوبی
agreeableness
U
خوبی
niceties
U
خوبی
admirableness
U
خوبی
nicety
U
خوبی
goodness
U
خوبی
disagrees
U
موافق نبودن
disagreeing
U
موافق نبودن
stand off
U
محشور نبودن
stand-off
U
محشور نبودن
be off one's duty
U
سر خدمت نبودن
stand-offs
U
محشور نبودن
no new is good new
U
نبودن خبر
misbeseem
U
زیبنده نبودن
inedibility
U
ماکول نبودن
inapplicability
U
عملی نبودن
haze
U
روشن نبودن مه
disagreed
U
موافق نبودن
disagree
U
موافق نبودن
eccentrics
U
هم مرکز نبودن
unconditionality
U
معلق نبودن
run short
<idiom>
U
کافی نبودن
twiddle one's thumbs
<idiom>
U
مشغول نبودن
bushes
U
در فرم نبودن
bush
U
در فرم نبودن
to retire in to oneself
U
معاشر نبودن
to go out of fashion
U
دیگرمتداول نبودن
to be no more
U
دیگر نبودن
eccentric
U
هم مرکز نبودن
to be at ease
U
راحت نبودن
to be out of heart
U
سرخلق نبودن
a nice guy
U
مرد خوبی
a nice guy
U
آدم خوبی
our library is well stocked
U
خوبی دارد
the watch is warranted
U
خوبی ساعت
the work was well paid
U
پول خوبی
with the best of them
<idiom>
U
به خوبی هرکس
as good as
U
بهمان خوبی
lambhood
U
بره خوبی
bovarism
U
بوواری خوبی
epicurus
U
و خوبی است
fineness
U
لطافت خوبی
good wishes
U
ارزوی خوبی
I made a decent profit.
U
سود خوبی بر دم
poverty is a good test
U
خوبی است
gracing
U
زیبایی خوبی
graced
U
زیبایی خوبی
graces
U
زیبایی خوبی
grace
U
زیبایی خوبی
excellence
U
خوبی تفوق
dishonours
U
قابل پرداخت نبودن
dishonoring
U
قابل پرداخت نبودن
no deal
<idiom>
U
موافق نبودن ،رد کردن
dishonouring
U
قابل پرداخت نبودن
inapprehensibility
U
قابل درک نبودن
dishonoured
U
قابل پرداخت نبودن
displease
U
خوش ایند نبودن
misbeseem
U
نیامدن به نبودن برای
dishonour
U
قابل پرداخت نبودن
displeases
U
خوش ایند نبودن
dishonors
U
قابل پرداخت نبودن
dishonored
U
قابل پرداخت نبودن
to be left in disbelief
<idiom>
U
قابل فهم نبودن
no great shakes
<idiom>
U
حدوسط ،مهم نبودن
no cigar
<idiom>
U
موافق نبودن ،رد کردن
unanswered
U
همردیف نبودن حریف
[be]
no chicken
U
دیگر جوان نبودن
to be under a person p
U
زیرحمایت کسی نبودن
out of step
<idiom>
U
دریک گام نبودن
He pocketed a tidy sum.
U
پول خوبی به جیب زد
maintains
U
به خوبی مراقبت شده
they put up a good fight
U
جنگ خوبی کردند
maintain
U
به خوبی مراقبت شده
what a nice man he is!
U
چه ادم خوبی است !
He is a good ( nice ) fellow(guy)
U
اوآدم خوبی است
kick up one's heels
<idiom>
U
زمان خوبی داشتن
worse for wear
<idiom>
U
نهبه خوبی جدیدتر
have a time
<idiom>
U
زمان خوبی داشتن
feel like a million dollars
<idiom>
U
احساس خوبی داشتن
cash cow
<idiom>
U
منبع خوبی از پول
He writes well . he wields a formidable pen .
U
قلم خوبی دارد
Both of us will make a good team.
U
ما دو تا تیم خوبی میسازیم.
maintained
U
به خوبی مراقبت شده
throw together
<idiom>
U
عجله داشتن ومراقب نبودن
sell out
<idiom>
U
صادق نبودن ،فرختن راز
let the chips fall where they may
<idiom>
U
نگران نتیجه یک کشف نبودن
goof off
<idiom>
U
کار نکردن یاجدی نبودن
to have no say
[in that matter]
U
پاسخگو نبودن
[در این قضیه]
misbecome
U
زیبنده نبودن ناجوربودن برای
inexpressiveness
U
زیان دار نبودن گنگی
differs
U
شبیه چیز دیگر نبودن
run of the mill
U
برجسته نبودن در جنس متوسط
fluctuates
U
ثابت نبودن موج زدن
fluctuated
U
ثابت نبودن موج زدن
fluctuate
U
ثابت نبودن موج زدن
not my cup of tea
<idiom>
U
باب طبع کسی نبودن
indulging
U
مخالف نبودن رها ساختن
indulge
U
مخالف نبودن رها ساختن
indulged
U
مخالف نبودن رها ساختن
forlackof shoes
U
بواسطه نداشتن یا نبودن کفش
indulges
U
مخالف نبودن رها ساختن
differed
U
شبیه چیز دیگر نبودن
differing
U
شبیه چیز دیگر نبودن
time out
U
معتبر نبودن پس از یک دوره زمانی
differ
U
شبیه چیز دیگر نبودن
acatamathesia
U
قادر بدرک سخن نبودن
miscast
U
برای نقش خودمناسب نبودن
run-of-the-mill
U
برجسته نبودن در جنس متوسط
mismatch
U
متناسب نبودن ناجور بودن
have an eye for
<idiom>
U
سلیقه خوبی درچیزی داشتن
That was a very good meal.
غذای خیلی خوبی بود.
It has been a very enjoyable stay.
اقامت بسیار خوبی داشتیم.
live it up
<idiom>
U
روز خوبی راداشته باشید
She has been a good wife to him.
U
همسر خوبی برایش بوده
He has a good permanent job.
U
شغل ثابت خوبی دارد
It is avery good ( an original ) idea.
U
فکر بسیار خوبی است
I got good marks in the exams .
U
نمرات خوبی درامتحان آوردم
to pocket a tidy sum
<idiom>
U
پول خوبی به جیب زدن
he is a bad husband
U
خانه دار خوبی نیست
What find bath.
U
عجب حمام خوبی است
She made a good wife.
U
اوزن خوبی ازآب درآمد
to set a good example
U
سرمشق خوبی گذاشتن یا شدن
Good number !
U
حقه
[نمایش]
خوبی بود!
bite the hand that feeds you
<idiom>
U
جواب خوبی را با بدی دادن
he has a fine p in the town
U
اوخانه خوبی در شهر دارد
to be
[look]
somewhat
[the]
worse for wear
[person, thing]
U
مناسب نبودن برای پوشیدن
[جامه ای]
write off
<idiom>
U
پذیرش خسارت وپیش از آن نگران نبودن
to sit heavy on the stomach
U
گوارا نبودن دیر هضم بودن
bark is worse than one's bite
<idiom>
U
به بدی چیزی که به نظر میرسه،نبودن
paragons
U
مقیاس رفعت و خوبی نمونه کامل
we went for a good round
U
گشت خوبی زده برگشتیم به خانه
He has a poor service record in this company.
U
دراین شرکت بی سابقه خوبی ندارد
paragon
U
مقیاس رفعت و خوبی نمونه کامل
well handled
U
بطرز خوبی مورد عمل قرارگرفته
qualities
U
ماهیت چیزی یا میزان خوبی یا بدی آن
fizzle out
<idiom>
U
خراب شدن بعداز شروع خوبی
quality
U
ماهیت چیزی یا میزان خوبی یا بدی آن
get to first base
<idiom>
U
موفق بودن ،شروع خوبی راداشتند
asleep at the switch
<idiom>
U
متوجه فرصت نبودن ،روی بخت خوابیدن
off balance
<idiom>
U
فراهم نکردن ،قادربه ملاقات غیرمنتظره نبودن
stand pat
<idiom>
U
ازموقعیت راضی بودن وخواستار تغییرات نبودن
This is a good residential are ( neighbourhood ) .
U
اینجا محل ( محله ) مسکونی خوبی است
He has a strong punch.
U
ضرب دست خوبی دارد ( مشت قوی )
coloury
U
دارای رنگی که نماینده خوبی کالایی است
He left a great name behid him .
U
نام خوبی از خود بجای گذاشت ( پس از مرگ )
drown out
<idiom>
U
سروصدای زیاد براه انداختن وقادر به شنیدن نبودن
don't give up the day job
<idiom>
U
[در مورد کاری خبره نبودن و ناتوانی انجام آن با مهارت]
blessing in disguise
<idiom>
U
[چیز خوبی که در ظاهری نه چندان خوب قرار دارد]
organizations
U
روش مرتب کردن چیزی تا به خوبی کار کند
organization
U
روش مرتب کردن چیزی تا به خوبی کار کند
organisations
U
روش مرتب کردن چیزی تا به خوبی کار کند
We all think he is very nice.
U
ما همه فکر می کنیم که او
[مرد]
آدم خوبی است.
to go easy on somebody
[something]
U
خیلی ایراد نگرفتن
[انتقادی نبودن]
از کسی
[در مورد چیزی]
gibberish
U
اصطلاحی که برای بیان لازم نبودن داده بکار می رود
beauty is in the eyes of the beholder
<proverb>
U
اگر بر دیده مجنون نشینی به غیر از خوبی لیلی نبینی
optical
U
طرح حرف که توسط خواننده OCR به خوبی قابل خواندن است
graphics
U
UDV مصخصو که تصاویر گرافیکی رنگی و با resolution را به خوبی متن نشان میدهد
dark bulb
U
نوعی لامپ اشعه کاتدی که هنگام خاموش بودن سیاه بنظر می رسد و به تصاویرویدئویی وضوح خوبی میدهد
utilitarianism
U
بر اساس این مکتب معیار سنجش همه چیزحداکثر خوبی و فایده برای حداکثر تعداد اشخاص است
letter quality printing
U
چاپ با چاپگر matrix-dot که نوشتار با کیفیت بهتر دارد به خوبی ماشین تایپ با افزایش فاصله بین نقاط
aniline
U
رنگ شیمایی آنیلینی که ارزان قیمت بوده ولی ثبات رنگی خوبی ندارد لذا مناسب رنگرزی فرش نیست
the end sanctifies the means
U
خوبی وبدی وسائل رسیدن بمقصودی پس از رسیدن به ان مقصودمعلوم میشود
He's a good director but he doesn't bear
[stand]
comparison with Hitchcock.
U
او
[مرد ]
کارگردان خوبی است اما او
[مرد]
قابل مقایسه با هیچکاک نیست.
He shoots well
U
خوب تیر می اندازد ( تیر انداز خوبی است )
onion skin
U
پوست پیاز
[از این رنگینه طبیعی برای تهیه رنگ زرد نخودی استفاده می شود اگرچه ثبات رنگی خوبی ندارد.]
rates
U
ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
rate
U
ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
the well was a bad producer
U
ان چاه یک چاه نفت خیز خوبی نبود
Energy Star
U
استانداردی در صفحه نمایش کامپیوتر یا سایر وسایل الکتریکی برای اینکه بگوید محصول به خوبی طراحی شده است و الکتریسیته را هدر نمیدهد
disclaimer
U
عبارتی که مربوط به بسیاری از محصولات نرم افزاری است و بیانگر مسئول نبودن فروشنده در قبال ضررهای تجاری متحمل شده بخاطراستفاده از محصول میباشد
disclaimers
U
عبارتی که مربوط به بسیاری از محصولات نرم افزاری است و بیانگر مسئول نبودن فروشنده در قبال ضررهای تجاری متحمل شده بخاطراستفاده از محصول میباشد
heir presumptive
U
وارث درجه دوم که درصورت نبودن حخاجبی وارث میشوند وارث مقدر
Farahan
U
فراهان
[این ناحیه در استان مرکزی با بافت های هراتی، میناخانی و گل حنائی در قرن نوزدهم میلادی بازار جهانی خوبی داشته و شاخص آن استفاده از پودهای آبی و صورتی بوده است.]
dead wool
U
پشم مرده
[که از بدن حیوان مرده یا ذبح شده توسط مواد شیمیایی جدا شده و خاصیت رنگ پذیری خوبی ندارد.]
presumption hominis
U
قرینه ضعیفه که به فرض وجود ان طرف مجبور به ابراز ادله معارض نیست چون این قرینه به تنهایی ولو با نبودن دلیل معارض قدرت اثباتی ندارد
She is not well disposed towards me . She is not on particularly . fricndly terms with me .
U
با من میانه یی ( میانه خوبی ؟ میانه چندانی ) ندارد
direct dyes
U
رنگینه های مستقیم
[که بدون نیاز به دندانه بصورت مستقیم با آب و الیاف پنبه، ابریشم و پشم ترکیب داده شده و رنگ های روشن و براقی را بوجود می آورد ولی در عین حال در برابر شستشو، پایداری خوبی ندارد.]
quando acciderint
U
وقتی مدیرترکه در مقابل غرماء متوفی به دفاع در دست نبودن مالی از متوفی متوسل میشودمحکمه با صدور حکمی باعنوان بالا مقرر می دارد که هر گاه مالی از متوفی بدست اید باید به غرماء داده شود
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com