English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
The sun is all the more welcome. In this cold weather. U دراین هوای سرد آفتاب می چسبد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
plenum method U طریقه تهویه مکانی بوسیله بزورداخل کردن هوای تازه دران هوای رابیرون کند
The stamp doesnt stick. U این تمبر نمی چسبد
fog lookouts U دیدبانهای هوای نامساعد دیدبان هوای بد
She is the clinging sort. U از آنهایی است که مثل کنه می چسبد
There is not a single stain on your character . U هیچ لکه ننگه به شما نمی چسبد
electrostatic U مین شکل حرف و...و استفاده از جوهر با بار مخالف که در صورت ... به کاغذ می چسبد
black writer U چاپگری که در آن تونر به نقاط گرم شده توسط اشعه لیزر می چسبد برای اسکن کردن تصویر
turbocharger U گرم کننده هوای کاربوراتور انباره هوای کاربوراتور
Every single day. Day in day out. U آفتاب به آفتاب
on the sunny side . U درسمت آفتاب رو
Fully exposed (over-exposed)to the sun. U درسینه آفتاب
weatherbeaten U آفتاب سوخته
sunset غروب آفتاب
plane as a pikestaff مانند آفتاب روشن
The sun was roasting us . U آفتاب ما راکباب کرد
sun lamps U لامپ حمام آفتاب
sun lamp U لامپ حمام آفتاب
Make hay while the sun shines. <proverb> U تا آفتاب مى تابد خرمن کن.
rain or shine چه باران باشد چه آفتاب
turbojet U توربین هوای فشرده کمپرسور هوای فشرده
The sun rays dazzle (hit) the eyes. U نور آفتاب چشم رامی زند
Ravishingly beautiful. U مثل پنجه آفتاب ( بسیار زیبا )
tip fading U [رنگ پریدگی الیاف در مجاورت نور آفتاب]
sunscreens U کرم پوست برای جلوگیری از آفتاب زدگی
sunscreen U کرم پوست برای جلوگیری از آفتاب زدگی
effluvium U پخش بخارج هوای گرفته و خفه استشمام هوای خفه و گرفته
In this case ( instance) . U دراین مورد
hither and thither <idiom> U دراین سو وآن سو
of late U دراین روزها
in this p case U دراین موردبخصوص
in this matter U دراین امر
in this connextion U دراین زمینه
hereabout U دراین حدود
here below U دراین جهان
On this holy month. U دراین روز مبارک
herein named U نامبرده دراین نامه
In this day and age. U دراین دور وزمان
In this holy month. U دراین ماه مبارک
there U دراین موضوع انجا
enclitic U متکی به کلمه قبلی کلمهای که تکیه ندارد و یااگر دارد تکیه اش رابکلمه پیش از خود میدهد ودر تلفظ بدان کلمه می چسبد
He talked in this connection (vein). U دراین زمینه صحبت کرد
All the expenses. U دراین عکس خوب افتادید
She did not ask about this. U او [زن] دراین باره پرسش نکرد.
He has no influence in this company . U دراین شرکت کاره ای نیست
of late years U دراین چند سال گذشته
I am a strange in this town. U دراین شهر غریب هستم
All the world and his wife were at this party . U هر کی را بگویی دراین میهمانی بود
in the last fortnight U دراین پانزده روز گذشته
In this day and age. U دراین سال وزمانه ( امروزه )
he is an a. on that U سخن او دراین باره است
It is murder driving on this freeway ( motorway , highway ) . U رانندگی دراین بزرگراه کشنده است
the pilgrimage of life U زندگی چندروزه ادمی دراین جهان
I'll give you that [much] . U دراین نکته اعتراف می کنم [که حق با تو است] .
I made a lot of profit in the deal . U دراین معامله فایده زیادی بردم
simple shear U دراین برش تنش عمودی وجودندارد
How many people live here ? U چند نفر دراین خانه می نشینند ؟
Did you get anything out of this deal ? U دراین معامله چیزی گیرت آمد ؟
You name it , they have it in thes department store. U هر چه تو بگویی دراین فروشگاه می فروشند ( دارند )
Did you make any profit in this deal ? U آیا دراین معامله استفاده ای داشتید ؟
Generosity runs in the family. U سخاوت دراین خانواده ارثی است
He has a poor service record in this company. U دراین شرکت بی سابقه خوبی ندارد
We dont have qualified personnel in this company. U دراین شرکت آدم حسابی نداریم
I have a position ( post ) of great responsibility in this company . U دراین شرکت شغل پرمسئولیتی دارم
It this case , the purpose has been defeated . U دراین مورد نقض غرض شده است
Allow me to chew it over in my mind . U اجازه بدهید دراین باره فکر کنم
This car can hold 6 persons comefortably. U دراین اتوموبیل راحت 6 نفر راجامی گیرند
There is nothing I can do about it. U از دست من دراین باره کاری ساخته نیست
The surely clean you out in this nightclub . U دراین کارباره آدم را لخت می کنند ( می چاپند )
We have no vacant position ( opening ) in this company . U دراین شرکت محل ( جا و سمت ) خالی نداریم
This shop deals in goods of all sorts . U دراین مغازه همه چیز معامله می شود
There are not many amusements in this town. U دراین شهر تفریحات زیادی وجود ندارد
I'll speak at length on this subject. U دراین باره مفصل صحبت خواهم کرد
There are ine milion book (volumes)in this library. U دراین کتابخانه یک میلیون جلد کتاب وجود دارد
Several people could be accommodated in this room. U چندین نفر رامی توان دراین اتاق جاداد
In this contract , there are no loopholes for either party . U دراین قرار داد هیچ را ؟ فراری برای طرفین نیست
neap tide U دراین حالت نیروی جاذبه ماه وخورشید در خلاف یکدیگر تاثیرمیکند
The sun has set (hadd set). U آفتاب رفته است ( رفته بود )
One mustn't sk apple trees for oranges, France for sun, women for love, life for happiness. U نباید از درخت پرتقال انتظار سیب، از فرانسه انتظار آفتاب، از زنان انتظار عشق و از زندگی انتظار شادی داشت.
petticoatsfever U هوای زن
moist air U هوای تر
air blast U هوای دم
out of doors U در هوای ازاد
swelters U هوای گرم
In the open air. U در هوای آزاد.
humid air U هوای شرجی
humid air U هوای نمناک
queen's weather U هوای باز
hot blast U هوای دم داغ
agglutinant U هوای التیام
raininess U هوای بارانی
blast roasting U تشویه با هوای دم
sweltered U هوای گرم
marsh malaria U هوای مردابی
marine climate U اب و هوای دریایی
low air pressure U فشار هوای کم
open air U در هوای ازاد
liquid air U هوای مایع
swelter U هوای گرم
out of door U در هوای ازاد
air breathing U هوای تنفسی
intake air U هوای ورودی
airs U هوای دم هوا
heavy weather U هوای طوفانی
foul weather U هوای نامساعد
drippy U هوای گرفته
dead air U هوای راکد
adverse weather U هوای نامساعد
stable air U هوای پایدار
aired U هوای دم هوا
air U هوای دم هوا
compressed air U هوای متراکم
compressed air U هوای فشرده
circulationg air U هوای در گردش
carburetor air U هوای کاربراتور
emergency air U هوای اضطراری
heavy weather U هوای خراب
broken weather U هوای بی قرار
the open U هوای ازاد
secondry air U هوای ثانویه
foul weather U هوای خراب
passion U هوای نفس
forced draft U هوای با فشار
temperate climate U اب و هوای معتدل
exhaust air U هوای خروجی
protectionism U دراین مکتب دفاع وحمایت از تعرفههای گمرکی به منظور حمایت صنایع واقتصاد داخلی بعنوان یک وسیله جهت توسعه اقتصادی بشمار می اید
marshall plan U طرح کمک امریکابرای توسعه اقتصادی کشورهای اروپای غربی که پس از جنگ جهانی دوم برای جلوگیری از نفوذ کمونیسم دراین کشورها اجراگردید
coalition U مثلا" جنگ علیه دشمن اطلاق میشود دراین مقام می توان چنانچه معمول است این کلمه را به "اتفاق " یا " اتحاد " تبدیل کرد
coalitions U مثلا" جنگ علیه دشمن اطلاق میشود دراین مقام می توان چنانچه معمول است این کلمه را به "اتفاق " یا " اتحاد " تبدیل کرد
acclimating U به اب و هوای جدید خو گرفتن
blast U هوای دم کوره بلند دم
blasts U هوای دم کوره بلند دم
torchlight U هوای گرگ ومیش
twilight U هوای گرگ ومیش
cold spell or cold snap <idiom> U یک جعبه هوای سرد
lowering U هوای گرفته وابری
dusk U هوای گرگ ومیش
cold fronts U جبهه هوای سرد
lowers U هوای گرفته وابری
cold front U پیشان هوای سرد
lowered U هوای گرفته وابری
lower U هوای گرفته وابری
acclimates U به اب و هوای جدید خو گرفتن
heatwave U هوای گرم طولانی
warm fronts U جبهه هوای گرم
heatwave U موج هوای گرم
ego trips U تسلیم به هوای نفس
ego trip U تسلیم به هوای نفس
heatwaves U موج هوای گرم
acclimated U به اب و هوای جدید خو گرفتن
heatwaves U هوای گرم طولانی
mouthpiece U لوله هوای غواص
tire pressure U فشار هوای لاستیک
mouthpieces U لوله هوای غواص
tire inflation U فشار هوای لاستیک
Beautiful music ( weather ) . U موسیقی ( هوای ) قشنگ
cold fronts U پیشان هوای سرد
fair weather U دارای هوای صاف
warm front U جبهه هوای گرم
cold front U جبهه هوای سرد
cooling air U هوای سرد کننده
bleed air U هوای کمپرس شده
intake air U هوای مکیده شده
intake air heater U گرمکن هوای ورودی
hot blast main U هدایت هوای دم داغ
cooling blower U دمنده هوای سرد
choke damp U دم :هوای ته چاه یاکان
effulge U برق هوای باز
caisson foundation U پی سازی با هوای فشرده
forced draft U هوای تحت فشار
free living U تسلیم هوای نفس
blow hot U هوای گرم دمیدن
blow cold U هوای سرد دمیدن
hot blast cupola U کوپل هوای گرم
liquid air U هوای مایع شده
lour U هوای گرفته وابریwerewolf
out door court U زمین هوای ازاد
owl light U هوای گرگ و میش
air compressor U هوای فشرده ساز
saturated air U هوای اشباع شده
secondary airflow U جریان هوای فرعی
liquid air container U مخزن هوای مایع
acclimate به آب و هوای جدید خو گرفتن
open exercise U ورزش در هوای ازاد
oh what a nasty weather U چه هوای کثیفی است
mouthguard U لوله هوای غواص
air tank U کپسول هوای غواصی
outdoorsy <adj.> U عاشق هوای آزاد
To cherish a desire for something . U هوای چیزی ؟ ؟ درسر پروراندن
To have a fancy for something . U هوای چیزی را درسر داشتن
Keep an eye on things. U هوای کاررا داشته باش
caliduct U پخش کننده هوای گرم
acclimatization U عادت کردن به هوای کوهستان
sidewinder U موشک هوا به هوای سایدویندر
acclimatation U توافق بااب و هوای یک محیط
self will U خود رایی هوای نفس
sensualist U پیرو هوای نفس واحساس
sensualize U پیروی از هوای نفس کردن
storm door U درب عایق هوای توفانی
terrestrial environment U وضع عوارض و اب و هوای زمین
acclimation U اعتیاد به اب و هوای جدید سازش
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com