Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
intrant
U
دخول رسمی وقانونی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
legal holiday
U
تعطیلات رسمی وقانونی
lynch law
U
مجازات بدون دادرسی که مردم از پیش خود معین کنند, مجازات مجرمین بدون رسیدگی قضایی وقانونی
returning
U
گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
returned
U
گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
returns
U
گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
return
U
گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
reviewing
U
بازدید رسمی یاسان رسمی
review
U
بازدید رسمی یاسان رسمی
officiary
U
مامور رسمی مقام رسمی
reviews
U
بازدید رسمی یاسان رسمی
reviewed
U
بازدید رسمی یاسان رسمی
officious
U
نیمه رسمی شبهه رسمی
solemn form
U
در CL تصدیق وصیتنامه یا از طریق رسمی یعنی در دادگاه است یا ازطریق غیر رسمی یا عادی است که توسط دفاتر اسنادرسمی به عمل می اید
intromission
U
دخول
entry
U
دخول
infare
U
دخول
admissions
U
دخول
ingoing
U
دخول
ingress
U
دخول
introit
U
دخول
arrival
U
دخول
introgression
U
دخول
arrivals
U
دخول
admission
U
دخول
incoming
U
دخول
penetration
U
دخول
entree
U
دخول
intrusion
U
دخول
admitance
U
دخول
intrusions
U
دخول
exchange devaluation
U
تنزل رسمی قیمت ارز تضعیف رسمی ارز
ingress and egress
U
دخول و خروج
key entry
U
دخول کلیدی
admitance
U
اجازهء دخول
obtrusiveness
U
دخول ناخوانده
insinuation
U
دخول غیرمستقیم
admittance
U
ورود دخول
consummation of marriage
U
دخول در زناشویی
entry instruction
U
دستورالعمل دخول
obtrusion
U
دخول ناخوانده
accession
U
دخول پیشرفت
impervious
U
مانع دخول
intrusiveness
U
دخول سرزده
reebtry
U
دخول مجدد
entry point
U
نقطه دخول
inclusion
U
دخول شمول
login
U
دخول به سیستم
entry plan
U
طرح دخول به سر پل
intravasation
U
دخول ابگونهای در
accessed
U
اجازه دخول
accesses
U
اجازه دخول
reentrance
U
دخول مجدد
entering through
U
مجرای دخول
entry side
U
جهت دخول
watertight
U
مانع دخول اب
water tight
U
مانع دخول اب
inlets
U
ورود دخول
accessing
U
اجازه دخول
inlet
U
ورود دخول
log in
U
دخول به سیستم
log on
U
دخول به سیستم
access
U
اجازه دخول
entry condtion
U
شرط دخول
tighter
U
مانع دخول هوا یا اب
let in
U
اجازه دخول دادن
tight
U
مانع دخول هوا یا اب
catch
U
بل گرفتن دخول پارو در اب
mattriculation
U
دخول در دانشکده یادانشگاه
entrance
U
حق ورود دروازهء دخول
entranced
U
حق ورود دروازهء دخول
entrances
U
حق ورود دروازهء دخول
inlet
U
خور راه دخول
inlets
U
خور راه دخول
keyboard enirv
U
دخول صفحه کلیدی
hilum
U
محل دخول رگ وپی
ingress
U
حق دخول اجازه ورود
insinuation
U
نفوذ دخول تدریجی
enters
U
اجازه دخول دادن
entered
U
اجازه دخول دادن
passports
U
وسیله دخول کلید
enter
U
اجازه دخول دادن
to let in
U
اجازه دخول دادن
entrancing
U
حق ورود دروازهء دخول
passport
U
وسیله دخول کلید
tightest
U
مانع دخول هوا یا اب
initiatory
U
دخولی وابسته به ایین دخول
matriculation
U
دخول یا نام نویسی در دانشگاه
manhole
U
محل دخول استوانهای شکل
competition clause
U
شرط ممانعت از دخول دیگران
manholes
U
محل دخول استوانهای شکل
intrusion
U
دخول سرزده و بدون اجازه
intrusions
U
دخول سرزده و بدون اجازه
intussusception
U
دخول بخشی از روده در بخش دیگر
introsusception
U
دخول بخشی از روده در بخش دیگر
reentry phase
U
مرحله دخول مجدد موشک درجو
tight
U
کیپ مانع دخول هوا یا اب یا چیزدیگر
tighter
U
کیپ مانع دخول هوا یا اب یا چیزدیگر
tightest
U
کیپ مانع دخول هوا یا اب یا چیزدیگر
this ticket admits one
U
با این بلیط یک تن را اجازه دخول می دهند
initiatory rites
U
ایین دخول کسی در انجمنی بادستور ویژه
porte cochere
U
در بزرگ برای دخول گردونه هابحیاط خانه
schnorkel
U
لوله دخول وخروج هوا درزیر دریایی
snorkels
U
لوله دخول وخروج هوا درزیر دریایی
snorkel
U
لوله دخول وخروج هوا درزیر دریایی
lipotropic
U
موادی که سبب دخول چربی در واکنشهای بدن میگردند
drain joints
U
فاصله بین تنبوشههای زهکش به منظور دخول اب به تنبوشه ها
debuts
U
نخستین مرحله دخول در بازی یا جامعه شروع بکار کردن
conscientious objectors
U
کسی که بعلل اخلاقی یا عقایدمذهبی از دخول در ارتش خودداری کند
conscientious objector
U
کسی که بعلل اخلاقی یا عقایدمذهبی از دخول در ارتش خودداری کند
debut
U
نخستین مرحله دخول در بازی یا جامعه شروع بکار کردن
finishing schools
U
اموزشگاهی که زنان جوان رابرای دخول درجامعه اماده ومهذب میسار
finishing school
U
اموزشگاهی که زنان جوان رابرای دخول درجامعه اماده ومهذب میسار
rollover
U
میانگیری که میتواندکاراکترها و فرمانهای تحریر شده را به هنگام بالابودن سرعت دخول انها نسبت به پردازش کامپیوتر ذخیره کند
squared
U
تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
square
U
تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
squares
U
تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
squaring
U
تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
entering angle
U
زاویه ورودی زاویه دخول
entering side
U
سمت ورودی سمت دخول
orthodox
U
رسمی
official
U
رسمی
formmal
U
رسمی
institutional
U
رسمی
solemn
U
رسمی
formal
U
رسمی
contracts under seal
U
عقد رسمی
driss uniform
U
لباس رسمی
career
U
دوره رسمی
dress uniform
U
انیفرم رسمی
dress suit
U
لباس رسمی شب
speedwell
U
سیزاب رسمی
protests
U
واخواست رسمی
stand on ceremony
<idiom>
U
رسمی بودن
careering
U
دوره رسمی
careers
U
دوره رسمی
protesting
U
اعتراض رسمی
protesting
U
واخواست رسمی
insignia
U
نشان رسمی
protested
U
اعتراض رسمی
protested
U
واخواست رسمی
protest
U
اعتراض رسمی
protest
U
واخواست رسمی
insignia
U
مدال رسمی
protests
U
اعتراض رسمی
official
U
عالیرتبه رسمی
official
U
موثق و رسمی
communique
U
ابلاغ رسمی
cognizance
U
اخطار رسمی
boarding call
U
بازدید رسمی
aregular cook
U
اشپز رسمی
careered
U
دوره رسمی
bonspiel
U
مسابقه رسمی
mare's tail
U
هپوریس رسمی
intrant
U
ورود رسمی
official meeting
U
اجتماع رسمی
official prices
U
قیمتهای رسمی
official rate
U
نرخ رسمی
official receipt
U
رسید رسمی
official religion
U
دین رسمی
insigne
U
مدال رسمی
insigne
U
نشان رسمی
officialize
U
رسمی کردن
officiously
U
بطورغیر رسمی
prontonotary
U
سردفتراسناد رسمی
official meeting
U
ملاقات رسمی
official language
U
زبان رسمی
nonformal
U
غیر رسمی
letter de chancellerie
U
نامه رسمی
noterial document
U
سند رسمی
legalization
U
شناسایی رسمی
official document
U
سند رسمی
official authorities
U
مراجع رسمی
official channels
U
مجاری رسمی
official channels
U
طرق رسمی
official deed
U
سند رسمی
official gazette
U
روزنامه رسمی
official jurnal
U
روزنامه رسمی
prothonotary
U
سردفتراسناد رسمی
public submission
U
مناقصه رسمی
semiofficial
U
نیمه رسمی
smallage
U
کرفس رسمی
solemn form
U
طریقه رسمی
official communications
U
ابلاغیه رسمی
standard time
U
زمان رسمی
state religion
U
مذهب رسمی
statute mile
U
مایل رسمی
tux
U
لباس رسمی
vestment
U
لباس رسمی
card-carrying
U
عضو رسمی
throwaway
U
غیر رسمی
Full dress. Formal dress.
U
لباس رسمی
semiformal
U
نیمه رسمی
semi officially
U
بطورنیم رسمی
hansard
U
مذاکرات رسمی
formal review
U
بررسی رسمی
formal review
U
سان رسمی
formal group
U
گروه رسمی
formal education
U
اموزش رسمی
formal accountability
U
ذیحسابی رسمی
extra official
U
غیر رسمی
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com