English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
sob stories U داستان گریه اور
sob story U داستان گریه اور
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
Laugh and the world laghs with you, weep and you w. <proverb> U بخندى ,دنیا با تو مى خندد گریه کنى باید بتنهایى گریه گنى.
Laugh and the world laughs with you , weep and you wepp alone. <proverb> U بخند تا دنیا با تو بخندد گریه کن تا تنها گریه کنى.
weeping succeeds laughter U گریه پس ازخنده می اید از پی خنده گریه است
sobs U گریه گریه کردن
sobbed U گریه گریه کردن
sob U گریه گریه کردن
sobbing U گریه گریه کردن
this story is improbable U این داستان راست نمینماید این داستان بعید بنظر میرسد
greeted U گریه
greets U گریه
tears U گریه
tear U گریه
bawled U گریه
weeping U گریه
greet U گریه
bawls U گریه
bawling U گریه
bawl U گریه
sobs U بغض گریه
sob U بغض گریه
sobbed U بغض گریه
sobbing U بغض گریه
they mingle their tears U با هم گریه می کنند
tear jerking U گریه اور
To begin to weep . to burst into tears . U گریه افتا دن
tearjerker U گریه اور
cries U گریه کردن
tear-jerkers U گریه انگیز
cries U فریاد گریه
cry U گریه کردن
cry U فریاد گریه
weeping U گریه کننده
slobbers U گریه بچگانه
slobbering U گریه بچگانه
slobbered U گریه بچگانه
slobber U گریه بچگانه
bemoaned U گریه کردن
tear-jerker U گریه انگیز
musk cat U گریه زیاد
weeper U گریه کننده
crybabies U زود گریه کن
crybaby U زود گریه کن
bemoans U گریه کردن
bemoaning U گریه کردن
bemoan U گریه کردن
giving U گریه کردن
gives U گریه کردن
give U گریه کردن
f. tears U گریه زورکی
weep U گریه کردن
to pipe one's eye U گریه کردن
weeps U گریه کردن
boohoos U هقهق گریه کردن
to gulp down ones tears U گریه رادرگلوحبس کردن
to play the woman U گریه کردن ترسیدن
To weep and wail . U گریه وزاری کردن
he wept involuntarily U بی اختیار گریه کرد
crying is useless U گریه سودی ندارد
boohooing U هقهق گریه کردن
boohooed U هقهق گریه کردن
boohoo U هقهق گریه کردن
Tears remedy every irremediable ailment. <proverb> U گریه بر هر درد بى درمان دواست .
mourns U ماتم گرفتن گریه کردن
To burst into tears (laughter). U زیر گریه ( خنده ) زدن
mourn U ماتم گرفتن گریه کردن
mourned U ماتم گرفتن گریه کردن
sobbed U همراه با سکسکه وبغض گریه کردن
sob U همراه با سکسکه وبغض گریه کردن
sobbing U همراه با سکسکه وبغض گریه کردن
sobs U همراه با سکسکه وبغض گریه کردن
She wept herself to sleep . U آنقدر گریه کرد تا خوابش برد
She looks pathetic in that dress . U این لباس به تنش گریه می کند
to turn on the waters U یکدفعه شروع به گریه کردن [اصطلاح روزمره]
It is no use crying over spilt milk . <proverb> U بعد از ریختن شیر ,گریه فایده ندارد.
tale U داستان
anecdotage U داستان
apologue U داستان
conte U داستان
fables U داستان
marchen U داستان
novella U داستان
fable U داستان
story U داستان
tales U داستان
flashback U بازگوی داستان
conte U داستان کوتاه
decameron U داستان نامه
epitasis U حداعلای داستان
fictionist U داستان نویس
novelet U داستان کوتاه
in a narrative style U بسبک داستان
hermitically U هلوان داستان
storyteller U داستان سرا
storytellers U داستان سرا
narrators U گوینده داستان
narration U داستان داستانسرایی
whodunit U داستان پلیسی
whodunits U داستان پلیسی
whodunnits U داستان پلیسی
short stories U داستان کوتاه
narrator U گوینده داستان
short story داستان کوتاه
novelette U داستان کوتاه
novelettes U داستان کوتاه
an iliad of woes U داستان بدبختبی
an interesting story U داستان با مزه
episode U داستان فرعی
flashbacks U بازگوی داستان
make-up U داستان ساختگی
fictions U داستان اختراع
parables U داستان اخلاقی
catastrophe U عاقبت داستان
catastrophes U عاقبت داستان
narrative U داستان داستانسرایی
narratives U داستان داستانسرایی
fiction U داستان اختراع
episodes U داستان فرعی
hero U پهلوان داستان
heroes U پهلوان داستان
underplot U داستان فرعی
fairy tale U داستان جن و پری
fairy tales U داستان جن و پری
storybook U کتاب داستان
storybook U داستان نامه
to spin yarns U داستان ساختن
to invent stories U داستان ساختن
novels U کتاب داستان
novel U کتاب داستان
parable U داستان اخلاقی
invention of a false story U جعل داستان دروغی
fairy tale U داستان باور نکردنی
story recall test U ازمون یاداوری داستان
fairy tales U داستان باور نکردنی
serialist U داستان نویس سریال
novelistic U وابسته به داستان و رمان
novelize U بشکل داستان در اوردن
sob story <idiom> U داستان اشک آور
That's not so! U داستان اینطوری نیست!
ruise U شایعات داستان ساختگی
fictionalises U داستان سرایی کردن
story U اشکوب داستان گفتن
personage U شخصیت بازیگران داستان
personages U شخصیت بازیگران داستان
fictionalised U داستان سرایی کردن
story U بصورت داستان در اوردن
science fiction U داستان تخیلی علمی
cliff-hangers U مطلب یا داستان جالب
fictionalized U داستان سرایی کردن
fictionalizes U بصورت داستان دراوردن
fictionalizes U داستان سرایی کردن
fictionalizing U بصورت داستان دراوردن
fictionalizing U داستان سرایی کردن
cliff-hanger U مطلب یا داستان جالب
fictionalized U بصورت داستان دراوردن
anecdotal evidence U شواهد داستان گونه
fictionalize U داستان سرایی کردن
fictionalises U بصورت داستان دراوردن
fictionalised U بصورت داستان دراوردن
fictionalising U بصورت داستان دراوردن
fictionize U داستان سرایی کردن
fictionize U بصورت داستان دراوردن
cliff hanger U مطلب یا داستان جالب
fictionalize U بصورت داستان دراوردن
fictionalising U داستان سرایی کردن
catastrophical U مربوط به عاقبت داستان
donnee U موضوع داستان یا درام
romances U کتاب رمان داستان عاشقانه
romance U کتاب رمان داستان عاشقانه
lay U تخم گذاردن داستان منظوم
cartoon U تصویر مضحک داستان مصور
The scene of the nover is laid in scotland. U صحنه داستان دراسکاتلند است
iliad U داستان حماسی منسوب به هومر
What's behind all this? U معنی این داستان چه است؟
pastorale U شعرویاموسیقی روستایی داستان شبانی
heroine U زنی که قهرمان داستان باشد
heroically U زنی که قهرمان داستان باشد
lays U تخم گذاردن داستان منظوم
tract U داستان یانمایشنامه ویاحوادث مسلسل
tracts U داستان یانمایشنامه ویاحوادث مسلسل
cartoons U تصویر مضحک داستان مصور
to be back to square one <idiom> U دوباره به اول داستان رسیدن
yarn U الیاف داستان افسانه امیز
make up U ساختمان یاحالت داستان ساختگی
heroines U زنی که قهرمان داستان باشد
make a picture story test آزمون داستان سازی مصور
characters U شخصیتهای نمایش یا داستان نوشتن
character U شخصیتهای نمایش یا داستان نوشتن
yarns U الیاف داستان افسانه امیز
cock-and-bull stories U داستان جعلی برای تعریف ازخود
cock and bull story U داستان جعلی برای تعریف ازخود
That's another story. U این داستان [قضیه] دیگری است.
That story is as old as the hills. U داستان خیلی طول و دراز است.
cock-and-bull story U داستان جعلی برای تعریف ازخود
cycled U سیکل یک سری داستان درباره یک موضوع
cycles U سیکل یک سری داستان درباره یک موضوع
this play does not stage well U این داستان خوب در نمایش در نمیاید
skald U شاعر قدیمی اسکاندیناوی داستان نویس
folktale U افسانههای قومی واجدادی داستان ملی
The whole story was faked up . U تمام داستان قلابی وساختگه بود
Her sad story moved us to tears. U داستان غم انگیزش همه ما را بگریه انداخت
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com