English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (2485 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
narrate U داستانی را تعریف کردن داستان سرایی کردن
narrated U داستانی را تعریف کردن داستان سرایی کردن
narrates U داستانی را تعریف کردن داستان سرایی کردن
narrating U داستانی را تعریف کردن داستان سرایی کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
fictionalizes U داستان سرایی کردن
fictionalized U داستان سرایی کردن
fictionalize U داستان سرایی کردن
fictionalises U داستان سرایی کردن
fictionalised U داستان سرایی کردن
fictionize U داستان سرایی کردن
fictionalizing U داستان سرایی کردن
fictionalising U داستان سرایی کردن
cock and bull story U داستان جعلی برای تعریف ازخود
cock-and-bull story U داستان جعلی برای تعریف ازخود
cock-and-bull stories U داستان جعلی برای تعریف ازخود
ranten U لفافی کردن یاوه سرایی کردن بیهوده گفتن
rants U لفافی کردن یاوه سرایی کردن بیهوده گفتن
rant U لفافی کردن یاوه سرایی کردن بیهوده گفتن
ranting U لفافی کردن یاوه سرایی کردن بیهوده گفتن
ranted U لفافی کردن یاوه سرایی کردن بیهوده گفتن
drooling U افهارخوشحالی کردن یاوه سرایی کردن
drool U افهارخوشحالی کردن یاوه سرایی کردن
drooled U افهارخوشحالی کردن یاوه سرایی کردن
drools U افهارخوشحالی کردن یاوه سرایی کردن
to back up U با داستانی از اولش درگذشته دور آغاز کردن
to heighten a story U داستانی رابزرگ کردن حکایتی رابسط دادن
keenest U نوحه سرایی کردن
keen U نوحه سرایی کردن
sonneteer U غزل سرایی کردن
sonnetize U غزل سرایی کردن
sonnetize U نغمه سرایی کردن
ranten U سرزنش کردن یاوه سرایی
chorus U هم سرایی کردن دسته خوانندگان
chorused U هم سرایی کردن دسته خوانندگان
rants U سرزنش کردن یاوه سرایی
choruses U هم سرایی کردن دسته خوانندگان
ranting U سرزنش کردن یاوه سرایی
ranted U سرزنش کردن یاوه سرایی
rant U سرزنش کردن یاوه سرایی
chorusing U هم سرایی کردن دسته خوانندگان
defines U تعریف کردن معنی کردن
defines U تعیین کردن تعریف کردن
defining U تعریف کردن معنی کردن
define U تعیین کردن تعریف کردن
defining U تعیین کردن تعریف کردن
defined U تعریف کردن معنی کردن
define U تعریف کردن معنی کردن
defined U تعیین کردن تعریف کردن
glorifies U تعریف کردن
traduce U تعریف کردن
glorify U تعریف کردن
to crack up U تعریف کردن
glorifying U تعریف کردن
compliment U تعریف کردن از
traduced U تعریف کردن
traduces U تعریف کردن
defines U تعریف کردن
defining U تعریف کردن
recounts U تعریف کردن
recounting U تعریف کردن
recounted U تعریف کردن
recount U تعریف کردن
praise U تعریف کردن
praised U تعریف کردن
praises U تعریف کردن
praising U تعریف کردن
traducing U تعریف کردن
defined U تعریف کردن
complimented U تعریف کردن از
say a good word for U تعریف کردن
define U تعریف کردن
compliments U تعریف کردن از
emblazon U تعریف کردن
complimenting U تعریف کردن از
unreel U تعریف کردن
redefines U دوباره تعریف کردن
redefined U دوباره تعریف کردن
redefining U دوباره تعریف کردن
To blow ones own trumpet. U از خود تعریف کردن
redefine U دوباره تعریف کردن
to plaster any one with praise U تعریف زیادبار کسی کردن
Have a jock with somebody . U شوخی ( لطیفه ) برای کسی تعریف کردن
to recount something to someone [formal] U برای کسی چیزی را تعریف کردن [یکایک گفتن] [بازگفتن]
follow up U تعقیب کردن دنباله داستان را شرح دادن تماس با بیمارپس ازتشخیص یا درمان
elastic banding U روش تعریف حدود تصویر روی صفحه کامپیوتر با محدود کردن اطراف آن با یک مرز
patterns U محدوده الگوهای از پیش تعریف شده که برای پر کردن ناحیه تصویر به کار می روند
pattern U محدوده الگوهای از پیش تعریف شده که برای پر کردن ناحیه تصویر به کار می روند
defaults U در سیستم هایی که چندین چاپگر قابل تعریف هستند چاپگری که استفاده میشود مگر اینکه دیگری تعریف شده باشد
defaulting U در سیستم هایی که چندین چاپگر قابل تعریف هستند چاپگری که استفاده میشود مگر اینکه دیگری تعریف شده باشد
default U در سیستم هایی که چندین چاپگر قابل تعریف هستند چاپگری که استفاده میشود مگر اینکه دیگری تعریف شده باشد
defaulted U در سیستم هایی که چندین چاپگر قابل تعریف هستند چاپگری که استفاده میشود مگر اینکه دیگری تعریف شده باشد
this story is improbable U این داستان راست نمینماید این داستان بعید بنظر میرسد
fails U سیستمی که وضعیتی از پیش تعریف شده دارد که در صورت خرابی برنامه اصلی یا وسیله آن را دنبال میکند برای جلوگیری ازفاجعهای که ناشی از خاموش کردن کابل میباشد
failed U سیستمی که وضعیتی از پیش تعریف شده دارد که در صورت خرابی برنامه اصلی یا وسیله آن را دنبال میکند برای جلوگیری ازفاجعهای که ناشی از خاموش کردن کابل میباشد
fail U سیستمی که وضعیتی از پیش تعریف شده دارد که در صورت خرابی برنامه اصلی یا وسیله آن را دنبال میکند برای جلوگیری ازفاجعهای که ناشی از خاموش کردن کابل میباشد
storybook U داستانی
storied U داستانی
And what a story it was too ! U وآن هم چه داستانی !
to go wrong U بد از آب در آمدن [داستانی]
to turn out badly U بد از آب در آمدن [داستانی]
A shocking tale . A moving story . U داستانی تکان دهنده
to represent a play U داستانی را نمایش دادن
to license a play U اجازه نمایش داستانی را دادن
to draw a moral U معنی یا نتیجه اخلاقی داستانی را فهماندن
comic book U کتاب دارای کاریکاتورهایی که داستانی را شرح میدهد
to regard something as a matter of course U چیزی [داستانی] را امری آشکار در نظر گرفتن
comic books U کتاب دارای کاریکاتورهایی که داستانی را شرح میدهد
ballads U تصنیف اواز یکنفری که در ضمن ان داستانی بیان میشود
ballad U تصنیف اواز یکنفری که در ضمن ان داستانی بیان میشود
romulus U رمولوس برادررموس نخستین پادشاه بنیادگذار داستانی شهر روم
carol U نغمه سرایی
lyrism U غزل سرایی
carols U نغمه سرایی
dirges U نوحه سرایی
dirge U نوحه سرایی
lyricism U غزل سرایی
elegize U مرثیه سرایی
poetry U چامه سرایی
eulogium U مدح مدیحه سرایی
jeremiad U نوحه سرایی سوگنامه
elocution U حس تقریر سخن سرایی
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
captures U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial U خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capture U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifying U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
orients U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
survey U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveys U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orienting U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to temper [metal or glass] U آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
cross examination U تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
orient U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
apologue U داستان
marchen U داستان
novella U داستان
fables U داستان
anecdotage U داستان
conte U داستان
tale U داستان
story U داستان
tales U داستان
fable U داستان
buck up U پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
assigns U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
tae U پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
assigning U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrating U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assign U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
serve U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serves U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrates U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
to appeal [to] U درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
to inform on [against] somebody U کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
concentrate U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
calk U بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
served U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
make-up U داستان ساختگی
fairy tales U داستان جن و پری
flashbacks U بازگوی داستان
storytellers U داستان سرا
narrators U گوینده داستان
narrator U گوینده داستان
narratives U داستان داستانسرایی
short story داستان کوتاه
flashback U بازگوی داستان
episode U داستان فرعی
heroes U پهلوان داستان
novelet U داستان کوتاه
an iliad of woes U داستان بدبختبی
narration U داستان داستانسرایی
epitasis U حداعلای داستان
parable U داستان اخلاقی
parables U داستان اخلاقی
in a narrative style U بسبک داستان
episodes U داستان فرعی
hero U پهلوان داستان
conte U داستان کوتاه
to spin yarns U داستان ساختن
whodunnits U داستان پلیسی
novelette U داستان کوتاه
whodunits U داستان پلیسی
whodunit U داستان پلیسی
underplot U داستان فرعی
to invent stories U داستان ساختن
storyteller U داستان سرا
novel U کتاب داستان
catastrophe U عاقبت داستان
decameron U داستان نامه
narrative U داستان داستانسرایی
fictions U داستان اختراع
Recent search history Forum search
1Potential
1strong
1To be capable of quoting
1set the record straight
1Arousing
1pedal pamping
1construed
3service times
1Profiles are unique pages where one can ‘‘type oneself into being’’
2تعریف فونتیک چیست؟
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com