Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (14 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
interlinear
U
دارای میان نویسی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
interlineation
U
در میان سطر نویسی
ego loss programming
U
تنظیم کارهای برنامه نویسی بطوریکه اعتبار موفقیت یاگناه شکست باید بجای یک برنامه نویس میان چندبرنامه نویس تقسیم گردد
basics
U
یک زبان برنامه نویسی ساده از نظراموزش و بکارگیری و دارای فهرست کوچکی از دستورات وقالبهای ساده
basic
U
یک زبان برنامه نویسی ساده از نظراموزش و بکارگیری و دارای فهرست کوچکی از دستورات وقالبهای ساده
medoterranean
U
واقع در میان چند زمین میان زمینی
pascal
U
زبان برنامه نویسی ساخت یافته سطح بالا که برای میکروها و آموزش برنامه نویسی به کار می رود
futtock
U
میان چوب میان تیر
intervenient
U
در میان اینده واقع در میان
procedure
U
زبان برنامه نویسی سطح بالا که امکان برنامه نویسی تابعی را فراهم میکند
stenography
U
مختصر نویسی کوتاه نویسی
modula
U
زمان برنامه نویسی سطح بالا مشتق شده از پاسکال که از روشهای برنامه نویسی تابعی و انتزاع داده استفاده میکند
structured programming
U
برنامه نویسی ساختار یافته برنامه نویسی ساختاری برنامه نویسی ساخت یافته
forth
U
نوعی برنامه نویسی جهت استفاده در برنامه نویسی وفیفهای
c
U
رقمی در سیستم عدد نویسی مبنای شانزده که متنافر باعدد 21 در سیستم دهدهی است نام یک زبان برنامه نویسی سطح بالا که مناسب برای حل مسائل است
modular programming
U
برنامه نویسی پیمانهای برنامه نویسی واحدی
apl
U
یک زبان برنامه نویسی سطح بالا زبان برنامه نویسی رویه گرای سطح بالا برای محاسبات علمی و ریاضی
isobars
U
دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobare
U
دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobar
U
دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
cementitious
U
دارای مواد سمنتی یا سیمانی دارای خواص سیمان
soft shelled
U
دارای عقیده معتدل حلزون دارای صدف نرم
psychophysics
U
علم روابط میان روان وتن علم روابط میان روان شناسی وفیزیک
automatic programming
U
روندی که طی ان کامپیوتر به صورت خودکار برنامه مبدابه زبان برنامه نویسی را به برنامه مقصد به کد ماشین ترجمه میکند برنامه نویسی به صورت خودکار برنامه سازی خودکار
ringent
U
دارای دهن باز دارای لبان برگشته
gravel blind
U
دارای چشم تار دارای دید کم
virile
U
دارای نیروی مردی دارای رجولیت
galleried
U
دارای سرسرا دارای اطاق نقاشی
acinaseous
U
دارای تخم و بذر دارای تخمدان
low tension
U
دارای فشار ضعیف دارای ولتاژکم
automatic coding
U
برنامه نویسی به صورت خودکار برنامه نویسی خودکار
outrigged
U
دارای تیر یا دیرک پیش امده دارای چوب یااهن اضافی برای بستن اسب اضافی
idiomorphic
U
دارای شکل مخصوص بخود دارای شکل صحیح خود
end stopped
U
دارای وقفه نهایی منطقی دارای سکته منطقی
isotropic solutions
U
دارای خواص برابر از هرسو از هر سو دارای همان خواص
middles
U
میان
centers
U
میان
centre
U
میان
in the midden of
U
در میان
centred
U
میان
amongst
U
در میان
waistline
U
میان
half back
U
میان
mean line
U
خط میان
between
U
میان
through
U
از میان
among
U
میان
centered
U
میان
waistlines
U
میان
middle
U
میان
middle part
U
میان
mean water
U
میان اب
per
U
از میان
mesocarp
U
میان بر
in our midst
U
در میان ما
diameter
U
میان بر
diameters
U
میان بر
into
U
در میان
midrib
U
رگ میان
intershoot
U
در میان
mongst
U
میان
middling
U
میان
amid
U
در میان
waist
U
میان
stagger
U
یک در میان
crosscut
U
میان بر
waists
U
میان
thru
U
از میان
center
U
میان
staggers
U
یک در میان
staggering
U
یک در میان
shortcut
U
میان بر
overthwart
U
از میان
cross country
U
میان بر
omphalos
U
میان
chirography
U
خط نویسی
abrogate
U
از میان برده
interpersonal
U
میان فردی
waists
U
میان تنه
bummer
U
چرخ میان
interindividual
U
میان فردی
parenthetical
U
میان دو کمانک
With a slender waist.
U
میان با ریک
intertrial
U
میان کوششی
interdisciplinary
U
میان رشتهای
enclosures
U
میان بار
waist
U
میان تنه
enclosure
U
میان بار
high-pitched
U
میان فراز
abrogates
U
از میان برده
osculant
U
در میان چندچیز
intervascular
U
واقع در میان رگ ها
mesoderm
U
میان پوست
via
U
میان راه
interlucent
U
میان تاب
insuperable
U
از میان برنداشتنی
interlocate
U
در میان گذاردن
interlay
U
در میان گذاردن
interjectory
U
در میان انداخته
hollow
U
میان تهی
hollows
U
میان تهی
mezzo-sopranos
U
میان صدا
mezzo-soprano
U
میان صدا
mezzo soprano
U
میان صدا
intersegmental
U
میان قطعهای
extra-mural
U
میان دانشگاهی
interposition
U
پا میان گذاری
cross cultural
U
میان فرهنگی
cross-cultural
U
میان فرهنگی
internode
U
میان گره
intermural
U
میان دیواری
intermontane
U
میان کوه
meddles
U
میان وسط
midsection
U
میان بخش
midrib
U
رگ میان برگ
of middle a
U
میان سال
midrange
U
میان دامنه
to cut off a corner
U
میان برکردن
middle age
U
میان سال
middleweight
U
میان وزن
to gird up one's loins
U
میان بستن
middleware
U
میان افزار
short cuts
U
راه میان بر
short cut
U
راه میان بر
middle aged
U
میان سال
meant
U
میان مشترک
spotty
U
چنددر میان
the means and the extremes
U
دو میان و دو کرانه
interpose
U
پا به میان گذاردن
meddled
U
میان وسط
interposed
U
پا به میان گذاردن
interposes
U
پا به میان گذاردن
intervened
U
در میان امدن
interposing
U
پا به میان گذاردن
meddle
U
میان وسط
staggered riveting
U
پرچکاری یک در میان
slim jim
U
لاغر میان
shortcut
U
میان برکردن
shortcut
U
راه میان بر
short circuiting
U
میان بر زدن
middle-aged
U
میان سال
navel
U
میان وسط
navels
U
میان وسط
mesosphere
U
میان کره
interpolation
U
میان یابی
interpolations
U
میان یابی
interjected
U
در میان اوردن
midmost
U
میان ترین
interject
U
در میان اوردن
triple space
U
دو سطر در میان
mesencephalon
U
میان مغز
merlon
U
میان دو تیرکش
diaphragm
U
میان پرده
diaphragms
U
میان پرده
mediastinum
U
میان پرده
mesosphere
U
میان- سپهر
midweek
U
میان هفته
middlemost
U
میان ترین
middle weight
U
میان وزن
mesothorax
U
میان سیه
middle sized
U
میان اندازه
to make mincemeat of
U
از میان بردن
intervenes
U
در میان امدن
middle finger
U
انگشت میان
midcourse
U
میان راه
midbrain
U
میان مغز
midships
U
در میان کشتی
intervene
U
در میان امدن
interjects
U
در میان اوردن
interjecting
U
در میان اوردن
ambivert
U
میان گرا
blow in
U
حمله از میان خط
hollow
<adj.>
U
میان تهی
decussate
U
یکی در میان
cut of a corner
U
میان بر کردن
heart wood
U
میان چوب
an a days
U
یک روز در میان
intercurreace
U
در میان امدن
intercurrent
U
در میان اینده
double space
U
یک سطر در میان
floret of the disk
U
گلچه میان
ambiequal
U
میان حال
duramen
U
میان درخت
heartwood
U
میان چوب
medium term
U
میان مدت
ambiversion
U
میان گرایی
diaphrgam
U
میان پرده
inter se
U
میان خودشان
halt back
U
میان بازی کن
halfback
U
میان بازیکن
half back
U
میان بازی کن
intercellular
U
میان یاختهای
centration
U
میان گرایی
cutoff
U
راه میان بر
intergroup
U
میان گروهی
interjacency
U
میان بودن
interjacency
U
وقوع در میان
inter vivos
U
در میان زنده ها
medius
U
انگشت میان
interjectory
U
در میان اورده
inter nos
U
در میان خودمان
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com