English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (22 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
outclass U دارای مقام بلندتری بودن از از حیث مرتبه و طبقه برتری داشتن بر
outclassed U دارای مقام بلندتری بودن از از حیث مرتبه و طبقه برتری داشتن بر
outclasses U دارای مقام بلندتری بودن از از حیث مرتبه و طبقه برتری داشتن بر
outclassing U دارای مقام بلندتری بودن از از حیث مرتبه و طبقه برتری داشتن بر
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
play second fiddle to someone <idiom> U ازنظر مهم بودن مقام دوم داشتن
position U مرتبه مقام
positioned U مرتبه مقام
baronetcy U مقام و مرتبه بارونی
shimmer U روشنایی لرزان داشتن دارای تصویر یا شکل لرزان ومرتعش بودن
shimmering U روشنایی لرزان داشتن دارای تصویر یا شکل لرزان ومرتعش بودن
shimmers U روشنایی لرزان داشتن دارای تصویر یا شکل لرزان ومرتعش بودن
shimmered U روشنایی لرزان داشتن دارای تصویر یا شکل لرزان ومرتعش بودن
excelled U برتری داشتن بر
excel U برتری داشتن بر
to have the pull of U برتری داشتن بر
excelling U برتری داشتن بر
excels U برتری داشتن بر
one up <idiom> U برتری داشتن
outclass U برتری داشتن بر
outclassed U برتری داشتن بر
outclasses U برتری داشتن بر
outclassing U برتری داشتن بر
outguess U در حدس و گمان برتری داشتن بر
humdingers U دارای برتری فاحش
humdinger U دارای برتری فاحش
patriciate U طبقه اشراف مقام بزرگ زادگان واشراف
vantage ground U زمین دارای برتری اتش و دید
in the first flight U دارای مقام نخست سردسته
prelatess U زنی که دارای مقام مترانی یا اسقفی باشد
ranking U دارای مقام بزرگ و عالی رتبه بندی
top drawer U دارای مقام یا اهمیت عالی قدرت عالیه
layered U دارای لایه یا طبقه
to be in one's right mind U دارای عقل سلیم بودن بهوش بودن
to be in a habit U دارای خویاعادتی بودن دچارخویاعادتی بودن
assort U طبقه بندی کردن مناسب بودن
yamen U اداره یا مقام رسمی مندرین یا کارمند دارای رتبه اداره دولتی
to concern something U مربوط بودن [شدن] به چیزی [ربط داشتن به چیزی] [بابت چیزی بودن]
suspects U شک داشتن مظنون بودن
suspect U شک داشتن مظنون بودن
suspecting U شک داشتن مظنون بودن
to be fraught [with] U دارای ... بودن
to have an interest [in] U سهم داشتن [شریک بودن] [در]
love U عشق داشتن عاشق بودن
adhering U توافق داشتن متفق بودن
requires U نیاز داشتن لازم بودن
adheres U توافق داشتن متفق بودن
sited U قرار داشتن مستقر بودن
requiring U نیاز داشتن لازم بودن
site U قرار داشتن مستقر بودن
adhere U توافق داشتن متفق بودن
adhered U توافق داشتن متفق بودن
expecting U انتظار داشتن منتظر بودن
yearn U اشتیاق داشتن مشتاق بودن
yearns U اشتیاق داشتن مشتاق بودن
yearned U اشتیاق داشتن مشتاق بودن
meriting U شایسته بودن استحقاق داشتن
sites U قرار داشتن مستقر بودن
detest U تنفر داشتن از بیزار بودن از
undulated U تموج داشتن موجدار بودن
undulates U تموج داشتن موجدار بودن
expect U انتظار داشتن منتظر بودن
detests U تنفر داشتن از بیزار بودن از
detesting U تنفر داشتن از بیزار بودن از
dominates U حکمفرما بودن تسلط داشتن
expected U انتظار داشتن منتظر بودن
dominate U حکمفرما بودن تسلط داشتن
undulate U تموج داشتن موجدار بودن
merit U شایسته بودن استحقاق داشتن
mattered U مهم بودن اهمیت داشتن
required U نیاز داشتن لازم بودن
require U نیاز داشتن لازم بودن
finger in the pie <idiom> U دست داشتن ،مسئول بودن
adequateness U توافق داشتن متفق بودن
may U توانایی داشتن قادر بودن
dominated U حکمفرما بودن تسلط داشتن
to have patience U شکیبا بودن صبر داشتن
merits U شایسته بودن استحقاق داشتن
merited U شایسته بودن استحقاق داشتن
expects U انتظار داشتن منتظر بودن
abounds U زیاد بودن وفور داشتن
mattering U مهم بودن اهمیت داشتن
deserve U سزاوار بودن شایستگی داشتن
matter U مهم بودن اهمیت داشتن
deserve U لایق بودن استحقاق داشتن
abounded U زیاد بودن وفور داشتن
deserves U لایق بودن استحقاق داشتن
abounding U زیاد بودن وفور داشتن
deserves U سزاوار بودن شایستگی داشتن
tends U متمایل بودن به گرایش داشتن
matters U مهم بودن اهمیت داشتن
loved U عشق داشتن عاشق بودن
tending U متمایل بودن به گرایش داشتن
tended U متمایل بودن به گرایش داشتن
loves U عشق داشتن عاشق بودن
tend U متمایل بودن به گرایش داشتن
dichromatism U دارای دو رنگ بودن
to have something U دارای چیزی بودن
to have something at one's disposal U دارای چیزی بودن
venosity U دارای ورید بودن
lobation U دارای نرمه بودن
dichroism U دارای دو رنگ بودن
phonate U دارای صوت بودن
overpoise U مهمتر بودن از بیشتر نفوذ داشتن از
equivalent U همان مقدار را داشتن یا مشابه بودن
equivalents U همان مقدار را داشتن یا مشابه بودن
to be together with somebody U با کسی بودن و رابطه جنسی داشتن
To be in the ring (arena). U تو گود بودن ( درمتن قرار داشتن )
snakes U دارای حرکت مارپیچی بودن
snake U دارای حرکت مارپیچی بودن
biracialism U معتقد به یا دارای دونژاد بودن
monogenesis U دارای یک ریشه یا اصل بودن
snaked U دارای حرکت مارپیچی بودن
To be a good conversationalist . U دهان گرمی داشتن ( خوش صحبت بودن )
avail U بدرد خوردن دارای ارزش بودن
scepter U دارای قدرت واختیارات سلطنتی بودن
predominating U دارای نفوذ نجومی قاطع بودن
predominates U دارای نفوذ نجومی قاطع بودن
predominated U دارای نفوذ نجومی قاطع بودن
predominate U دارای نفوذ نجومی قاطع بودن
to wobble [rotate unevenly] U لنگ بودن [تاب داشتن] [به طور نامنظم چرخیدن] [اصطلاح روزمره]
entresol U طبقه میان طبقه اول عمارت وطبقهای که باکف زمین برابراست
lower class U طبقه پست وپایین اجتماع طبقه سوم
lower classes U طبقه پست وپایین اجتماع طبقه سوم
intermediate U آنچه در یک طبقه بین دو طبقه دیگر است
constant speed propeller U ملخی که سیستم کنترل ان دارای یک گاورنر و یک فیدبک بوده و گام ملخ را به منظورثابت نگه داشتن سرعت دوران تنظیم میکند
plate milling stand U مقام دستگاه فرز غلطکی مقام دستگاه نورد صفحه
legatine U دارای مقام نمایندگی پاپ نمایندگی پاپ
defense classification U طبقه بندی اطلاعات مربوط به پدافند سیستم طبقه بندی مدارک وزارت دفاع
stand by <idiom> U پشت کسی بودن ،هوای کسی را داشتن
downgraded U کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
downgrades U کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
downgrade U کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
downgrading U کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
order U مرتبه
once in a whiled U یک مرتبه
enmasse U یک مرتبه
all of a sudden U یک مرتبه
thrice U سه مرتبه
ranked U مرتبه
ranks U مرتبه
echelons U مرتبه
echelon U مرتبه
rank U مرتبه
semidiurnal U دو مرتبه در روز
low order U مرتبه پایین
ninths U نهمین مرتبه
ninth U نهمین مرتبه
exalted U بلند مرتبه
order of magnitude U مرتبه بزرگی
first order reflection U انعکاس مرتبه یک
pooh bah U عالی مرتبه
bond order U مرتبه پیوند
order of matrix U مرتبه ماتریس
hierarchy U مرتبه بندی
elevated U بلند مرتبه
nth U در مرتبه بیشمار
hierarchies U مرتبه بندی
placing U وهله مرتبه
stair U مرتبه درجه
manyfold U چندین مرتبه
second order U مرتبه دوم
second class U دومین مرتبه
first order reaction U واکنش مرتبه یک
third order reaction U واکنش مرتبه سه
first order U مرتبه اول
place U وهله مرتبه
places U وهله مرتبه
first order transition U گداز مرتبه یک
three fold U سه دفعه سه مرتبه
Our building (high-rise) is a 20-storey ,but my apartment is on the third floor. U ساختمان ما 20 طبقه است ولی آپارتمان در طبقه سوم است
to pull short U یک مرتبه جلوگیری کردن
pseudo first order reaction U واکنش شبه مرتبه یک
flare up <idiom> U یک مرتبه عصبانی شدن
m U مرتبه دوازدهم یاسیزدهم
spheres U مرتبه حدود فعالیت
low order bit U بیت مرتبه پایین
sphere U مرتبه حدود فعالیت
second derivative U مشتق مرتبه دوم
second order factor U عامل مرتبه دوم
second order conditions U شرایط مرتبه دوم
top flight U اعلی ترین مرتبه
higher order factor U عامل مرتبه بالا
second order reaction U واکنش مرتبه دوم
derivatives of higher order U مشتقهای مرتبه بالا [ریاضی]
third long period U تناوب بزرگ مرتبه سوم
to stop short U یک مرتبه ایستادن یا مکث کردن
vellicate U دوبار دودفعه دو مرتبه دوبرابر
nineteens U نوزدهمین مرتبه نوزده تایی
etesian U سالی یک مرتبه واقع شونده
ring a bell <idiom> U یک مرتبه موضوعی را به خاطر آوردن
nineteen U نوزدهمین مرتبه نوزده تایی
nep U پرز [تل] [گلوله ای کوچک از الیاف که در سطح پارچه یا فرش بوجود می آید. این عارضه هنگامی که الیاف طول بلندتری داشته باشند به علت پیچ خوردن آنها به یکدیگر بوجود می آید.]
declassification U از طبقه بندی خارج کردن حذف طبقه بندی
security classification U طبقه بندی منطقه تامینی طبقه بندی حفافتی
black designation U علامت مخصوص برای ارتباط طبقه بندی شده حامل پیام طبقه بندی شده
knight bachelor U پایین ترین مرتبه سلحشوری قدیم انگلیس
stratify U طبقه طبقه کردن
debutant U دختری که برای اولین مرتبه در جامعه وارد میشود
embassage U مقام سفارت مقام ایلچی سفارت
paramountcy U برتری
preference U برتری
Majesties U برتری
transcendence U برتری
preferences U برتری
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com