Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
neurogenic
U
دارای ریشه عصبی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
monogenic
U
دارای یک ریشه واصل
fimbrillate
U
دارای ریشه فریف
monogenesis
U
دارای یک ریشه یا اصل بودن
monogenic
U
دارای ریشه واصل مشترک
rhizomatous
U
دارای ساقههای ریشه مانند زیرزمینی
neuritis
U
التهاب یا اماس وزخم عصبی که دردناک است وسبب ناراحتی عصبی وگاهی فلج میگردد
neuralgia
U
درد عصبی مرض عصبی
nervation
U
ساختمان عصبی شبکه عصبی
rhizogenetic
U
تولید کننده ریشه ریشه اور
rhizogenic
U
تولید کننده ریشه ریشه اور
radicate
U
ریشه گرفتن ریشه دار شدن
to strike root
U
ریشه گرفتن ریشه دواندن
to take root
U
ریشه گرفتن ریشه دوانیدن
v , series
U
سری عوامل شیمیایی بی بو وبی رنگ عصبی سری عوامل شیمیایی عصبی
plaiting
U
[نوعی گیس بافی برای اتمام ریشه ها، در این روش که برای اتمام ریشه های فرش بکار می رود، جای آزاد گذاشتن نخ های چله آنرا بصورت اریبی دوتا دوتا یا بیشتر از لابلای یکدیگر رد کرده و نخ ها بسته به نظر آید.]
nervelessness
U
بی عصبی
neurotic
U
عصبی
on pins and needles
<idiom>
U
عصبی
engram
U
رد عصبی
keyed up
<idiom>
U
عصبی
neurogram
U
رد عصبی
twitchy
U
عصبی
overwrought
U
عصبی
nervous
U
عصبی
uptight
U
عصبی
abnerval
U
عصبی
neural
U
عصبی
neuritis
U
التهاب عصبی
nerve current
U
جریان عصبی
sweat bullets/blood
<idiom>
U
عصبی بودن
willies
U
حمله عصبی
nerve deafness
U
کری عصبی
neuralgia
U
درد عصبی
nerve fibre
U
تار عصبی
neurons
U
یاخته عصبی
neurofibril
U
تار عصبی
shock
U
حمله عصبی
neural reverbration
U
ارتعاش عصبی
interneuron
U
داخل عصبی
neural network
U
شبکه عصبی
interneural
U
داخل عصبی
neural satiation
U
اشباع عصبی
nerve block
U
وقفه عصبی
nerve cell
U
یاخته عصبی
anorexia nervosa
U
بی اشتهایی عصبی
nerve cell
U
سلول عصبی
neural bond
U
پیوند عصبی
nerve impulse
U
تکانه عصبی
neural induction
U
القای عصبی
nerve center
U
مرکز عصبی
lose temper
<idiom>
U
عصبی شدن
ganglion
U
غده عصبی
shocked
U
حمله عصبی
neural arc
U
قوس عصبی
causalgia
U
سوزش عصبی
neuroplexus
U
شبکه عصبی
neural lesion
U
ضایعه عصبی
nervous systems
U
دستگاه عصبی
nervous system
U
دستگاه عصبی
psychochemical agent
U
گاز عصبی
neural circuit
U
مدار عصبی
neural conduction
U
رسانش عصبی
neural discharge
U
تخلیه عصبی
nerve
U
رشته عصبی
nervelessly
U
از روی بی عصبی
nerve path
U
گذرگاه عصبی
nerve plexus
U
شبکه عصبی
psychochemical agent
U
عامل عصبی
neurocyte
U
یاخته عصبی
neuron
U
یاخته عصبی
shocks
U
حمله عصبی
nerve ending
U
پایانه عصبی
plexus
U
شبکه عصبی
nerves
U
رشته عصبی
nerve tissue
U
بافت عصبی
Relax!
U
عصبی نشو!
discharges
U
شلیک عصبی تخلیه
neuropath
U
دچار اختلالات عصبی
visceral nervous system
U
دستگاه عصبی احشایی
discharge
U
شلیک عصبی تخلیه
tensed
U
عصبی وهیجان زده
neurotransmitter
U
انتقال دهنده عصبی
neuropsychiatric
U
درمان روانی عصبی
neurotic
U
دچار اختلال عصبی
tract
U
دسته تار عصبی
neuroptera
U
حشرات عصبی الجناح
vegetative nervous system
U
دستگاه عصبی نباتی
commissural fibres
U
رشتههای عصبی رابط
neuropsychiatric
U
مرض روانی و عصبی
tensing
U
عصبی وهیجان زده
tensest
U
عصبی وهیجان زده
neuroblast
U
یاخته رویانی عصبی
conceptual nervous system
U
دستگاه عصبی فرضی
tenses
U
عصبی وهیجان زده
cns
U
دستگاه عصبی مرکزی
neuromuscular coordination
U
هماهنگی عصبی- عضلانی
tracts
U
دسته تار عصبی
tenser
U
عصبی وهیجان زده
commissure
U
بافت عصبی رابط
parabiosis
U
وقفه رسانش عصبی
sympathetic nervous system
U
دستگاه عصبی سمپاتیک
unipolar
U
سلولهای عصبی یک قطبی
autonomic nervous system
U
دستگاه عصبی نباتی
preganglionic
U
قبل از عقده عصبی
parasympathetic nervous system
U
دستگاه عصبی پاراسمپاتیک
hysteria
U
هیستری حمله عصبی
tense
U
عصبی وهیجان زده
on edge
<idiom>
U
خیلی عصبی وخشمگین
jittery
U
وحشت زده و عصبی
bradyarthria
U
کندگویی عصبی- ماهیچه یی
nerve agent
U
عامل شیمیایی عصبی
reciprocal innervation
U
تحریک عصبی تقابلی
anorexic
U
مبتلا به بی اشتهایی عصبی
liminal
U
وابسته به مختصرترین تحریک عصبی
autonomic
U
منسوب به دستگاه عصبی خودکار
tie up in knots
<idiom>
U
کسی را عصبی ونگران کردن
sympathetic nervous system
U
دستگاه عصبی خود کار
preganglionic
U
وابسته به جلو عقده عصبی
dendrite
U
شاخههای متعدد سلولهای عصبی
psychoneural parallelism
U
توازی نگری روانی- عصبی
neurogenic
U
ایجاد کننده بافت عصبی
oxime
U
ماده ضد اثرعامل عصبی شیمیایی
commissurotomy
U
برداشتن بافت عصبی رابط
autonomic nervous system
U
دستگاه عصبی خود مختار
neurocirculatory asthenia
U
ضعف عصبی- گردش خونی
ans
U
دستگاه عصبی خود مختار
nervous
U
عصبی مربوط به اعصاب عصبانی
isobars
U
دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobare
U
دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobar
U
دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
cementitious
U
دارای مواد سمنتی یا سیمانی دارای خواص سیمان
soft shelled
U
دارای عقیده معتدل حلزون دارای صدف نرم
psychoneurosis
U
ناراحتی روانی در اثر حالت عصبی
parasympathetic
U
عمل کننده ماننددستگاه عصبی نباتی
psychoneurotic
U
مریض مبتلا به ناراحتی عصبی وروانی
parasympathetic
U
وابسته به دستگاه عصبی نباتی پاراسمپاتی
gray matter
U
ماده خاکستری بافت عصبی مغز
solar plexus
U
شبکه عصبی ناحیه زیر معده
neuromuscular
U
وابسته باعصاب و عضلات عصبی و عضلانی
ringent
U
دارای دهن باز دارای لبان برگشته
aeroneurosis
U
اختلالات عصبی فضانوردان در اثر تحریک وهیجان
neuron
U
رشته مغزی و ستون فقراتی یاخته عصبی
If you say that to her, you will be stirring up a hornet's nest.
U
اگر این حرف را به او بزنی، عصبی اش می کنی.
nerve fascicle
U
دسته ای از رشته عصبی
[ساختمان استخوان بندی ]
neurons
U
رشته مغزی و ستون فقراتی یاخته عصبی
nerve bundle
U
دسته ای از رشته عصبی
[ساختمان استخوان بندی ]
cingulum bundle
U
دسته ای از رشته عصبی در مغز
[ساختمان استخوان بندی ]
cingulum
U
دسته ای از رشته عصبی در مغز
[ساختمان استخوان بندی ]
to work oneself up
U
به کسی
[چیزی]
خو گرفتن
[و بخاطرش احساساتی یا عصبی شدن]
limen
U
کمترین تحریک عصبی که برای ایجاداحساس لازم است
subliminally
U
غیر کافی برای ایجاد تحریک عصبی یا احساس
subliminal
U
غیر کافی برای ایجاد تحریک عصبی یا احساس
to get worked up
U
به کسی
[چیزی]
خو گرفتن
[و بخاطرش احساساتی یا عصبی شدن]
galleried
U
دارای سرسرا دارای اطاق نقاشی
low tension
U
دارای فشار ضعیف دارای ولتاژکم
virile
U
دارای نیروی مردی دارای رجولیت
gravel blind
U
دارای چشم تار دارای دید کم
acinaseous
U
دارای تخم و بذر دارای تخمدان
neural net
U
مدل ریاضی بعضی پدیده هاکه رفتار عصبی دارند
cassion discase
U
تغییرات عصبی ناشی ازکاهش فشار محیط در ارتفاع بالاتر از یک یا دو اتمسفر
parkinsonism
U
اختلال مزمن عصبی که با سختی عضلات بدن ولرزش مشخص میشود
outrigged
U
دارای تیر یا دیرک پیش امده دارای چوب یااهن اضافی برای بستن اسب اضافی
scabs
U
ریشه
rootless
U
بی ریشه
scab
U
ریشه
cognate
U
هم ریشه
rhizogenetic
U
ریشه زا
rhizogenic
U
ریشه زا
rhizogenous
U
ریشه زا
thrum
U
ریشه
fimbriation
U
ریشه
radix
U
ریشه
tassels
U
ریشه
tassel
U
ریشه
depth of face
U
ریشه
stump
U
ریشه
stumped
U
ریشه
stumping
U
ریشه
stumps
U
ریشه
homoousian
U
از یک ریشه
harle
U
ریشه
fimbria
U
ریشه
frange
U
ریشه
extraction
U
ریشه
expansion scab
U
ریشه
radicle
U
ریشه چه
radical
U
ریشه
radicals
U
ریشه
rootlet
U
ریشه چه
paronymous
U
هم ریشه
harl
U
ریشه
fringes
U
ریشه
tie
[knot]
U
ریشه
fibreless
U
بی ریشه
root
U
ریشه
cama
U
ریشه
stubbing
U
ریشه
stubbed
U
ریشه
stub
U
ریشه
stubs
U
ریشه
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com