English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
clannish U دارای تعصب قبیلهای پیوستگی ایلی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
polyene U ترکیبی الی که دارای پیوستگی مضاعف است
tribal U سبطی ایلی
illinois U استان >ایلی نویز< در ایالت متحده امریکا
phyletic U قبیلهای
tribal U قبیلهای
endogamy U رسم ازدواج قبیلهای
tribalism U سازمان وتشکیلات قبیلهای
clanship U دسته بندی قبیلهای
tunica U نام قبیلهای ازسرخ پوستان امریکا
curia U یکی ازتقسیمات کوچک قبیلهای در رم باستان
tribial rugs U فرش های عشایری [فرش های ایلی] [اینگونه فرش ها ریشه در آداب و رسوم و فرهنگ هر منطقه داشته و تابلوئی از زندگی ایشان را به نقش می کشد.]
partisanship U تعصب
prepossession U تعصب
zealotry U تعصب
unprejudiced U بی تعصب
peninsularity U تعصب
prejudices U تعصب
prejudice U تعصب
narrow minddedness U تعصب
dispassionate U بی تعصب
fanaticism U تعصب
preconceptions U تعصب
preconception U تعصب
bigotry U تعصب
open-minded U بی تعصب
fixed idea U تعصب
indfferent U بی تعصب
intolerancy U تعصب ناتوانی
dogmatism U تعصب مذهبی
zeal U گرمی تعصب
racial prejudice U تعصب نژادی
religiosity U تعصب مذهبی
fanatically U از روی تعصب
intolerance U تعصب ناتوانی
party spirit U تعصب حزبی
partiality U تعصب غرض
passion U تعصب شدید
biases U طرفداری تعصب
bias U طرفداری تعصب
priggism U تعصب سخت مذهبی
in a partisan spirit U طرفدارانه ازروی تعصب
Please be unbiased(fair,objective). U تعصب بخرج ندهید
jingoism U وطن پرستی با تعصب
porenotion U تعصب بلا تصور
chauvinism U تعصب در وطن پرستی
pragmatism U تعصب دراثبات عقیده خود
To be biased (prejudiced). U درمورد چیزی تعصب داشتن
chauvinism U میهن پرستی از روی تعصب
dogmatize U تعصب مذهبی نشان دادن
cohesiveness U به هم پیوستگی
steadiness U پیوستگی
steadviness U پیوستگی
unions U پیوستگی
unity U پیوستگی
coalescence U به هم پیوستگی
interconnection U به هم پیوستگی
coherence U به هم پیوستگی
coalitions U پیوستگی
joinder U پیوستگی
coalition U پیوستگی
incessancy U پیوستگی
symphysis U پیوستگی
union U پیوستگی
incontinuity U نا پیوستگی
concomitance U پیوستگی
concrescence U پیوستگی
conjugation U پیوستگی
cohesion U به هم پیوستگی
affiliations U پیوستگی
affiliation U پیوستگی
cohesion U پیوستگی
continuity U پیوستگی
association U پیوستگی
affinities U پیوستگی
affinity U پیوستگی
conjunctions U پیوستگی
conjunction U پیوستگی
attachment U پیوستگی
alliances U پیوستگی
associations U پیوستگی
consolidation U به هم پیوستگی
alliance U پیوستگی
bigotry U سرسختی درعقیده عمل تعصب امیز
prejudice agaiast a person U غرض نسبت بکسی از روی تعصب
contiguous U پیوستگی دوام
syndesis U بهم پیوستگی
magnetic linkage U پیوستگی مغناطیسی
continuous time U با پیوستگی زمانی
accretion U بهم پیوستگی
continuity equation U معادله پیوستگی
connecting branch U اتصال یا پیوستگی
juncture U پیوستگی مفصل
continuity equation U رابط پیوستگی
continuity of flow U پیوستگی جریان
bond stress U تنش پیوستگی
interosculation U بهم پیوستگی
continuity theory U نظریه پیوستگی
inosculation U بهم پیوستگی
coneatenation U بهم پیوستگی
connection U پیوستگی اتصال
linkages U بهم پیوستگی
linkage U بهم پیوستگی
bond U پیوستگی ضمانت
linkage U به هم پیوستگی پیوندی
linkages U به هم پیوستگی پیوندی
incorporation U پیوستگی تلفیق
connexions U پیوستگی اتصال
zygosis U ترکیب پیوستگی
solidarity U بهم پیوستگی [اتحاد]
discontinuities U عدم پیوستگی انفصال
clanship U پیوستگی بخانواده خود
adhesion U کشش سطحی پیوستگی
electron attachment U پیوستگی یا وابستگی الکترون
discontinuity U عدم پیوستگی انفصال
continuity of a function U پیوستگی تابعی [ریاضی]
p in favour of a person U تمایل بی جهت نسبت بکسی طرفداری تعصب امیزازکسی
syndactylism U پیوستگی واتصال پنجه ها بیکدیگر
reunions U بهم پیوستگی تجدید دیدار
solidarity U بهم پیوستگی مسئولیت مشترک
reunion U بهم پیوستگی تجدید دیدار
placentation U پیوستگی جفت جنین بدیوارزهدان
Zeal without knowledge is a runaway horse . <proverb> U جانفشانى و تعصب جاهلانه ,همچون اسبى افسار گسیخته است .
fusionist U هواخواه اصول پیوستگی وسازش در سیاست
adherence to party U هواخواهی یاتبعیت ازحزبی پیوستگی به حزبی
adhesion U اتصال و پیوستگی غیرطبیعی سطوح در اماس
mumpsimus U ایین دیرینه بی معنی که ازروی تعصب بدان بچسبند نادان متعصب
juncture U بحران موقعیت ویژه بهم پیوستگی اتصال
integration U یکی کردن و بهم پیوستن پیوستگی اجزاء
isobare U دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobars U دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobar U دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
soft shelled U دارای عقیده معتدل حلزون دارای صدف نرم
cementitious U دارای مواد سمنتی یا سیمانی دارای خواص سیمان
ringent U دارای دهن باز دارای لبان برگشته
virile U دارای نیروی مردی دارای رجولیت
low tension U دارای فشار ضعیف دارای ولتاژکم
gravel blind U دارای چشم تار دارای دید کم
galleried U دارای سرسرا دارای اطاق نقاشی
acinaseous U دارای تخم و بذر دارای تخمدان
continuity light U وسیله سادهای برای ازمایش پیوستگی یک مدار که پیوسته بودن مغئر الکتریکی را باروشن شدن یک لامپ نشان میدهد
outrigged U دارای تیر یا دیرک پیش امده دارای چوب یااهن اضافی برای بستن اسب اضافی
pretensioning U پیش تنیدگی ناشی از پیوستگی بتن با میل- گردهائی که قبل از بتن ریزی تحت کشش قرار نگرفته اند
idiomorphic U دارای شکل مخصوص بخود دارای شکل صحیح خود
end stopped U دارای وقفه نهایی منطقی دارای سکته منطقی
isotropic solutions U دارای خواص برابر از هرسو از هر سو دارای همان خواص
Indo-persian rug U قالی هندی با طرح ایرانی [اغلب دارای زمینه قرمز یا سبز بوده و از گل های کوچک، پیچک ها، پرندگان، حیوانات و طرح ابر بهره گرفته و دارای تارهای ابریشمی و پود پنبه ای است. به آن هندی-هراتی نیز می گویند.]
polyisotopic U دارای چند هم پایه دارای چند ایزوتوپ
off colored U دارای رنگ ناجور دارای رنگ مغایر
monadelphous U دارای میلههای یک پارچه دارای نافه یک پارچه
winy U شراب مانند دارای خصوصیات شراب دارای مزه شراب
winey U شراب مانند دارای خصوصیات شراب دارای مزه شراب
pentadactyl U دارای پنج پنجه دارای پنج زائده شبیه پنجه
trilinear U دارای سه خط
three legged U دارای سه پا
bilabiate U دارای دو لب
iodic U دارای ید
fraught with U دارای
footy U دارای پا
three-legged U دارای سه پا
odoriferous U دارای بو
glochidiate U دارای مو
dimorphic U دارای دو شکل
salaried U دارای حقوق
prerogatives U دارای حق ویژه
prerogative U دارای حق ویژه
dimply U دارای فرورفتگی
deadbeat U دارای سکون
melodic U دارای ملودی
dipetalous U دارای دوگلبرگ
diplopodous U دارای هزار پا
stilted U دارای چوب پا
adamantean U دارای تلئلو
haired U دارای موی ...
unipod U دارای یک پایه
energetic U دارای انرژی
portentous U دارای فال بد
deadbeats U دارای سکون
hearted U دارای قلب ...
heterogamous U دارای مادگی ها
hexameter U دارای شش وزن
homolographic U دارای قرینه
humous U دارای موادالی
weighted U دارای وزن
ill neighboured U دارای همسایه بد
ill neighboured U دارای محیط بد
glary U دارای تشعشع
glanduliferous U دارای غد دکوچک
geniculate U دارای زانویی
dipolar U دارای دو قطب
dipteran U دارای دو بال
dolose U دارای قصدجرم
double tongued U دارای دوقول
dyslogistic U دارای خاطرات بد
melodious U دارای ملودی
floaty U دارای اب نشین کم
entitative U دارای وجودخارجی
far reaching U دارای اثرزیاد
febile U دارای حالت تب
feldspathic U دارای فلدسپار
synonymous U دارای تشابه
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com