Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
well educatd
U
دارای تحصیلات کافی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
well paid
U
دارای حقوق کافی
education
U
تحصیلات
R.E
U
تحصیلات مذهبی
graduate study
U
تحصیلات دانشگاهی
education stand
U
میزان تحصیلات
propaedeutic
U
تحصیلات مقدماتی
curricula
U
دوره تحصیلات
cut
U
رها کردن
[تحصیلات]
skip
[colloquial]
U
قطع کردن
[تحصیلات]
cut
U
قطع کردن
[تحصیلات]
skip
[colloquial]
U
رها کردن
[تحصیلات]
continue your studies
U
تحصیلات خودرادنبال کنید
postgraduates
U
وابسته به تحصیلات فوق لیسانس
curriculums
U
دوره تحصیلات برنامه تحصیلی
curriculum
U
دوره تحصیلات برنامه تحصیلی
data processing curriculum
U
دوره تحصیلات پردازش داده
to make p in one's studies
U
در تحصیلات خود پیشرفت کردن
postgraduate
U
وابسته به تحصیلات فوق لیسانس
middlebrow
U
شخص با سواد وبدون تحصیلات عالیه
cbl
U
آموزش و تحصیلات با استفاده از برنامههای مخصوص روی یک کامپیوتر
He is not too educated, but has plenty of horse sense .
U
تحصیلات چندانی ندارد ولی فهم وشعور دارد
enough
U
کافی
sufficient
U
کافی
sufficing
<adj.>
U
کافی
satisfactory
<adj.>
U
کافی
good
[sufficient]
<adj.>
U
کافی
adequate
<adj.>
U
کافی
acceptable
<adj.>
U
کافی
sufficient
<adj.>
U
کافی
enow
U
کافی
adequate
U
کافی
adequate
کافی
scantiest
U
غیر کافی
inadequate
U
غیر کافی
inextenso
U
بطول کافی
plenty of rain
U
باران کافی
sufficing
U
کافی بودن
skimping
U
غیر کافی
Nothing more, thanks.
کافی است.
necessary and sufficient
U
لازم و کافی
suffice
U
کافی بودن
sufficed
U
کافی بودن
leisure
U
وقت کافی
skimps
U
غیر کافی
scanty
U
غیر کافی
scantier
U
غیر کافی
sufficient
U
مقدار کافی
skimped
U
غیر کافی
skimp
U
غیر کافی
suffices
U
کافی بودن
adequately
[sufficiently]
<adv.>
U
بقدر کافی
due care
U
مراقبت کافی
sufficient condition
U
شرط کافی
sufficient conditions
U
شرایط کافی
run short
<idiom>
U
کافی نبودن
suffice
U
کافی بودن
reach
U
کافی بودن
adequately
U
بقدر کافی
sufficiently
<adv.>
U
بقدر کافی
last
[be enough]
U
کافی بودن
be sufficient
U
کافی بودن
be enough
U
کافی بودن
be adequate
U
کافی بودن
incompetent
U
غیر کافی ناشایسته
enough
U
باندازهء کافی نسبتا
not a leg to stand on
<idiom>
U
مدرک کافی نداشتن
insufficiently
U
بطور غیر کافی
voteless
U
بدون رای کافی
inadequately
U
بطور غیر کافی
sufficiency
U
قابلیت مقدار کافی
sufficient condition
U
شرط کافی
[ریاضی]
he is short of hands
U
کارگر کافی ندارد
All you have to do is to say the word.
U
کافی است لب تر کنی
to have plenty of time
U
وقت کافی داشتن
in short supply
<idiom>
U
نه خیلی کافی ،کنترل از مقدار
Nothing more, thanks.
کافی است، خیلی متشکرم.
Enough has been said!
U
به اندازه کافی گفته شده!
working ball
U
گوی با سرعت و چرخش کافی
It is not deep enough.
U
باندازه کافی گود نیست
So much for theory!
<idiom>
U
به اندازه کافی از تئوری صحبت شد.
dozing
U
مقدار کافی از یک دارو خوراک
dozes
U
مقدار کافی از یک دارو خوراک
dozed
U
مقدار کافی از یک دارو خوراک
doze
U
مقدار کافی از یک دارو خوراک
straw boss
U
[سرپرست فاقد اختیارات کافی]
adequately
U
باندازه کافی چنانکه تکافو نماید
put the question
U
مذاکرات را کافی دانستن ورای گرفتن
he had a good supply of coal
U
زغال سنگ کافی ذخیره کرده
caught short
<idiom>
U
پول کافی برای پرداخت نداشتن
end in itself
<idiom>
U
مکان کافی برای راحت بودن
underdeveloped
U
رشد کافی نیافته عقب افتاده
underfeed
U
غذای غیر کافی خوردن یا دادن
He has not enough experience for the position.
U
برای اینکار تجربه کافی ندارد
attentions
U
توجه کافی کردن به اجرای بخشی از برنامه
well-to-do
<idiom>
U
پول کافی برای امرار معاش کردن
on easy street
<idiom>
U
پول کافی برای زندگی راحت داشتن
My tea is not cool enough to drink.
U
چائی ام بقدر کافی هنوز سرد نشده
attention
U
توجه کافی کردن به اجرای بخشی از برنامه
isobar
U
دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobare
U
دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobars
U
دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
subliminally
U
غیر کافی برای ایجاد تحریک عصبی یا احساس
leave (let) well enough alone
<idiom>
U
دل خوش کردن به چیزی که به اندازه کافی خوب است
subliminal
U
غیر کافی برای ایجاد تحریک عصبی یا احساس
Is that enough to be a problem?
U
آیا این کافی است یک مشکل بحساب بیاید؟
make a living
<idiom>
U
پول کافی برای گذراندن زندگی بدست آوردن
Is there enough time to change trains?
U
آیا برای تعویض قطار وقت کافی دارم؟
I'm old enough to take care of myself.
U
من به اندازه کافی بزرگ هستم که مواضب خودم باشم.
cementitious
U
دارای مواد سمنتی یا سیمانی دارای خواص سیمان
soft shelled
U
دارای عقیده معتدل حلزون دارای صدف نرم
Viewdata
U
سیستم محاورهای برای ارسال متن یا گرافیک ازپایگاه داده به ترمینال کاربر به وسیله خط وط تلفن . که باعث ایجاد امکاناتی برای بازیابی اطلاعات , تراکنش ها , تحصیلات , بازی ها و خلاقیت میشود
ringent
U
دارای دهن باز دارای لبان برگشته
The room is bare of furniture .
U
این اتاق خیلی لخت کردند ( مبلمان کافی ندارد )
pillow
U
صخره بزرگ زیر اب در عمق کافی برای جریان ارام اب
pillows
U
صخره بزرگ زیر اب در عمق کافی برای جریان ارام اب
So much for that.
<idiom>
U
اینقدر
[کار یا صحبت و غیره ]
کافی است درباره اش.
[اصطلاح روزمره]
liberal gift
U
بخششی که نماینده رادی ونظری بلندی دهنده باشد بخشش کافی
galleried
U
دارای سرسرا دارای اطاق نقاشی
virile
U
دارای نیروی مردی دارای رجولیت
acinaseous
U
دارای تخم و بذر دارای تخمدان
low tension
U
دارای فشار ضعیف دارای ولتاژکم
gravel blind
U
دارای چشم تار دارای دید کم
bedsore
U
زخمی که بعلت خوابیدن متمادی در بستر و نرسیدن خون کافی به پشت بیماران ایجادمیشود
long run
U
مدت کافی برای تغییر دادن در مقدار تولید به وسیله کاهش یا افزایش فرفیت موسسه
outrigged
U
دارای تیر یا دیرک پیش امده دارای چوب یااهن اضافی برای بستن اسب اضافی
touch football
U
نوعی فوتبال با 6 یا 9 بازیگردر هر تیم که سد کردن مجازاست ولی حمله بدنی مجازنیست و فقط لمس حریف کافی است
demurrer
U
ایراد میکند که ادله ابرازی برای اقامه دعوی کافی نیست و بالنتیجه خود را به پاسخگویی دادخواست ملزم نمیداند
blue water school
U
انانی که نیروی دریایی انگلیس راتنها نیروی کافی ان میدانند
state tiger
U
در رهگیری هوایی یعنی سوخت کافی برای اجرای ماموریت رهگیری دارم
state lamb
U
در رهگیری هوایی یعنی سوخت کافی ندارم که رهگیری انجام دهم و برگردم
idiomorphic
U
دارای شکل مخصوص بخود دارای شکل صحیح خود
decarburizing
U
گرم کردن اهن یا فولاد کربن تا دمای کافی برای سوختن یا اکسید شدن کربن
diesel ramjet
U
موتور رم جت که سرعت ان به حدی است که گرمای حاصل از تراکم هوای داخل ان برای احتراق سوخت کافی است
end stopped
U
دارای وقفه نهایی منطقی دارای سکته منطقی
isotropic solutions
U
دارای خواص برابر از هرسو از هر سو دارای همان خواص
poorly
U
بطور ناچیز بطور غیر کافی
Indo-persian rug
U
قالی هندی با طرح ایرانی
[اغلب دارای زمینه قرمز یا سبز بوده و از گل های کوچک، پیچک ها، پرندگان، حیوانات و طرح ابر بهره گرفته و دارای تارهای ابریشمی و پود پنبه ای است. به آن هندی-هراتی نیز می گویند.]
off colored
U
دارای رنگ ناجور دارای رنگ مغایر
monadelphous
U
دارای میلههای یک پارچه دارای نافه یک پارچه
polyisotopic
U
دارای چند هم پایه دارای چند ایزوتوپ
restoration
U
احیا و مرمت فرش
[برای بازگرداندن فرش به حالت اولیه آن باید علاوه بر استفاده از مواد اولیه، از تجربه کافی نیز برخوردار بود.]
winey
U
شراب مانند دارای خصوصیات شراب دارای مزه شراب
winy
U
شراب مانند دارای خصوصیات شراب دارای مزه شراب
prima facie evidence
U
مدرک محمول بر صحت مدرکی که در صورت تکذیب یا توضیح طرف برای روشن کردن قضیه کافی باشد مدرکی که در نظر اول و پیش از بررسی بیشتر قاطع به نظر می اید
hollerith code
U
سیستم کدگذاری که از سوراخ هایی در کارت بری نمایش حروف و نشانه ها استفاده میکند. این سیستم از دو مجموعه ردیف 12 تایی برای تامین محل کافی هر کد استفاده میکند
pentadactyl
U
دارای پنج پنجه دارای پنج زائده شبیه پنجه
trilinear
U
دارای سه خط
glochidiate
U
دارای مو
three legged
U
دارای سه پا
fraught with
U
دارای
iodic
U
دارای ید
odoriferous
U
دارای بو
footy
U
دارای پا
three-legged
U
دارای سه پا
bilabiate
U
دارای دو لب
entitative
U
دارای وجودخارجی
floaty
U
دارای اب نشین کم
foliolate
U
دارای برگچه
stilted
U
دارای چوب پا
synonymous
U
دارای تشابه
double tongued
U
دارای دوقول
melodious
U
دارای ملودی
dolose
U
دارای قصدجرم
prerogative
U
دارای حق ویژه
febile
U
دارای حالت تب
synonymous
U
دارای ترادف
feldspathic
U
دارای فلدسپار
prerogatives
U
دارای حق ویژه
salaried
U
دارای حقوق
fibrinous
U
دارای مودلیفی
melodic
U
دارای ملودی
far reaching
U
دارای اثرزیاد
dyslogistic
U
دارای خاطرات بد
formal
U
دارای فکر
electives
U
دارای حق انتخاب
energetic
U
دارای انرژی
in flower
U
دارای شکوفه
in force
U
دارای اعتبار
deadbeat
U
دارای سکون
in power
U
دارای اختیارات
indued with charm
U
دارای فریبندگی
weighted
U
دارای وزن
inflorescent
U
دارای گل اذین
innervate
U
دارای پی کردن
insectile
U
دارای حشره
instinct with force
U
دارای زور
intercommunicate
U
دارای مراوده
invested with power
U
دارای اختیار
iodous
U
دارای یود
isogenous
U
دارای یک منبع
in defect
U
دارای کاستی
ill neighboured
U
دارای محیط بد
geniculate
U
دارای زانویی
glanduliferous
U
دارای غد دکوچک
glary
U
دارای تشعشع
haired
U
دارای موی ...
twofold
U
دارای دو چیز
portentous
U
دارای فال بد
hearted
U
دارای قلب ...
heterogamous
U
دارای مادگی ها
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com