English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (4 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
nodose U دارای برامدگیهای مشخص
nodous U دارای برامدگیهای مشخص
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
nodulous U دارای برامدگیهای ریز
tuberculate U دارای برامدگیهای سلی
nodulose U دارای برامدگیهای ریز
mammilary U دارای برامدگیهای پستان مانند
snagged U پراز ته شاخه دارای برامدگیهای ناصاف
amorphous U دارای ساختمان غیر مشخص
dorsiventral U دارای قسمت پشتی وشکمی مشخص
tuberculoid U مانند برامدگیهای سلی
papilloma U ورم یا برامدگیهای پوستی
algorithms U قوانین مصرفی و ایجاد کارهای مشخص یا حل مشکلات مشخص
algorithm U قوانین مصرفی و ایجاد کارهای مشخص یا حل مشکلات مشخص
motif U گلی خاص در زمینه فرش [این طرح ها با توجه به منطقه بافت دارای اشکال و ابعاد مختلفی بوده و تا حدودی مشخص کننده منطقه بافت می باشد.]
cell U جلوگیری از تغییر محتوای یک خانه مشخص یا تعدادی خانه مشخص
cells U جلوگیری از تغییر محتوای یک خانه مشخص یا تعدادی خانه مشخص
quartz clock U بخش کوچکی از کریستال کواترنر که در فرکانس مشخص با اعمال ولتاژ مشخص مرتعش میشود و برای سیگنالهای ساعت بسیار دقیق کامپیوتر ها و سایر برنامههای زمانی بسیار دقیق به کار می رود
descriptor U کدی که مشخص کننده نام فایل یا نام برنامه یا کد رمز به فایل را مشخص میکند
isobare U دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobar U دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobars U دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
soft shelled U دارای عقیده معتدل حلزون دارای صدف نرم
cementitious U دارای مواد سمنتی یا سیمانی دارای خواص سیمان
ringent U دارای دهن باز دارای لبان برگشته
located U تعیین محل کردن مشخص کردن جا دادن مشخص کردن محل هدف
locating U تعیین محل کردن مشخص کردن جا دادن مشخص کردن محل هدف
locates U تعیین محل کردن مشخص کردن جا دادن مشخص کردن محل هدف
locate U تعیین محل کردن مشخص کردن جا دادن مشخص کردن محل هدف
galleried U دارای سرسرا دارای اطاق نقاشی
low tension U دارای فشار ضعیف دارای ولتاژکم
virile U دارای نیروی مردی دارای رجولیت
acinaseous U دارای تخم و بذر دارای تخمدان
gravel blind U دارای چشم تار دارای دید کم
outrigged U دارای تیر یا دیرک پیش امده دارای چوب یااهن اضافی برای بستن اسب اضافی
idiomorphic U دارای شکل مخصوص بخود دارای شکل صحیح خود
end stopped U دارای وقفه نهایی منطقی دارای سکته منطقی
isotropic solutions U دارای خواص برابر از هرسو از هر سو دارای همان خواص
highlight U مشخص
specifics U مشخص
specific code U کد مشخص
distinguished U مشخص
physiognomonic U مشخص
highlights U مشخص
distinct U مشخص
highlighted U مشخص
kenspeckle U مشخص
pronounced U مشخص
specific U مشخص
named U مشخص
distinctive U مشخص
marked U مشخص
indistinctive U نا مشخص
signate U مشخص
identify U مشخص کردن
indicating U مشخص کننده
lay down U مشخص کردن
identifies U مشخص کردن
specifies U مشخص کردن
target U هدف مشخص
identifying U مشخص کردن
targeted U هدف مشخص
signal U اشکار مشخص
targetting U هدف مشخص
targetted U هدف مشخص
defining U مشخص کردن
targets U هدف مشخص
identified U مشخص کردن
targeting U هدف مشخص
to create an image for oneself as somebody U مشخص کردن
specify U مشخص کردن
specifying U مشخص کردن
define U مشخص کردن
pathognomic U مشخص مرض
denotes U مشخص کردن
defined U مشخص کردن
unarguable U غیرقابلبحثمعلوم مشخص
cleaners U مشخص واضح
nonsignificant U غیر مشخص
distinctive U فرق مشخص
defines U مشخص کردن
clean-cut U مشخص واضح
clean cut U مشخص واضح
denote U مشخص کردن
signaled U اشکار مشخص
signalled U اشکار مشخص
delineating U مشخص کردن
registered port U بندر مشخص
earmarking U مشخص کردن
specified U مشخص شده
pathognomomical U مشخص مرض
distinguishing U مشخص اختصاصی
delineate U مشخص کردن
delineated U مشخص کردن
named place of destination U مقصد مشخص
named vessel U کشتی مشخص
delineates U مشخص کردن
denoted U مشخص کردن
assignable U معین مشخص
individuate U مشخص کردن
definition U مشخص کردن
distinctly U بطور مشخص
discriminant U مشخص کننده
type genus U نوع مشخص
marker U مشخص کننده
ditinct U روشن مشخص
definitions U مشخص کردن
markers U مشخص کننده
diacritical current U جریان مشخص
Indo-persian rug U قالی هندی با طرح ایرانی [اغلب دارای زمینه قرمز یا سبز بوده و از گل های کوچک، پیچک ها، پرندگان، حیوانات و طرح ابر بهره گرفته و دارای تارهای ابریشمی و پود پنبه ای است. به آن هندی-هراتی نیز می گویند.]
typified U بانمونه مشخص کردن
facies U عبارت مشخص یک طبقه
check indicator U مشخص کننده مقابله
frequency designation U مشخص کردن فرکانس
named port of destination U بندر مقصد مشخص
typify U بانمونه مشخص کردن
named point of destination U نقطه مشخص در مقصد
messages U حجم اطلاع مشخص
typifies U بانمونه مشخص کردن
typifying U بانمونه مشخص کردن
meaner U مشخص کردن چیزی
criss-crossed U با ضربدر مشخص کردن
structureless U بدون ساختمان مشخص
at the specified tenor U بر حسب مفاد مشخص
mean U مشخص کردن چیزی
named place of delivery at frontier U تحویل در مرز مشخص
call one's shot U مشخص کردن هدف
message U حجم اطلاع مشخص
meanest U مشخص کردن چیزی
criss-crosses U با ضربدر مشخص کردن
antiseptic U تمیز و پاکیزه مشخص
indication lamp U لامپ مشخص کننده
antiseptics U تمیز و پاکیزه مشخص
overflow indicator U مشخص کننده سرریزی
shaded relief U عوارض مشخص یا بسیارناهموار
criss-crossing U با ضربدر مشخص کردن
criss-cross U با ضربدر مشخص کردن
polyisotopic U دارای چند هم پایه دارای چند ایزوتوپ
monadelphous U دارای میلههای یک پارچه دارای نافه یک پارچه
off colored U دارای رنگ ناجور دارای رنگ مغایر
shuttles U وسیله نقلیه با مسیر مشخص
shuttled U وسیله نقلیه با مسیر مشخص
highlighting U روشن ساختن مشخص کردن
badges U امضاء و علامت برجسته و مشخص
badge U امضاء و علامت برجسته و مشخص
margin U مشخص کردن اندازه و حاشیه
margins U مشخص کردن اندازه و حاشیه
to be clear to somebody U برای کسی مشخص بودن
named departure point U نقطه مشخص برای حرکت
blocky U پرشده یا مشخص با قطعات مختلف
costing U مشخص کردن هزینه عملیات
shuttle U وسیله نقلیه با مسیر مشخص
named port of shipment U بندر مشخص برای حمل
point of aim U نقطه هدفگیری در مسافتهاتی مشخص
temporarily U برای زمان مشخص یا نه همیشه
known target U هدف شناخته شده یا مشخص
One must draw the line somewhere. <proverb> U هر کس باید ید و مرزش را مشخص کند .
winy U شراب مانند دارای خصوصیات شراب دارای مزه شراب
winey U شراب مانند دارای خصوصیات شراب دارای مزه شراب
circle of influence U دایرهای که حد منطقه تاثیررا مشخص میکند
channeling U ارسال سیگنال ها یا داده از یک مسیر مشخص
channelled U ارسال سیگنال ها یا داده از یک مسیر مشخص
scheduled plane U هواپیمای مسافربری [با زمان پرواز مشخص]
key کلیدی که ورودیهای یک رکورد را مشخص میکند
My departure time is not determined yet . U وقت حرکت من هنوز مشخص نیست.
scheduled service plane U هواپیمای مسافربری [با زمان پرواز مشخص]
To be conspicuous. U انگشت نما بودن ( مشخص یا سر شناس )
channels U ارسال سیگنال ها یا داده از یک مسیر مشخص
rate U تعداد خطاهایی که در یک زمان مشخص رخ میدهد
users U انجمن یا کلوپ کاربران یا کامپیوتر مشخص
operator U انتساب بیشتر از یک تابع به عملگرا مشخص .
neither fish nor fowl <idiom> U چیزی که به گروه مشخص تعلق ندارد
serve one's purpose <idiom> U مفیدبودن شخص برای کاری مشخص
internal U نمایش حروف در یک سیستم عامل مشخص
channel U ارسال سیگنال ها یا داده از یک مسیر مشخص
channeled U ارسال سیگنال ها یا داده از یک مسیر مشخص
operators U انتساب بیشتر از یک تابع به عملگرا مشخص .
Well, duh! [American English] U نه ! جدی می گی؟ [این که کاملا مشخص است]
structuring U ترتیب دادن یا سازماندهی به روش مشخص
user U انجمن یا کلوپ کاربران یا کامپیوتر مشخص
insigne U علائم ونشانهای مشخص کننده هرچیزی
rates U تعداد خطاهایی که در یک زمان مشخص رخ میدهد
special U سیستم برنامههای کاربردی مشخص و محدود
alert U وضعیت یک شی مشخص که یک اخطار را کنترل میکند
alerted U وضعیت یک شی مشخص که یک اخطار را کنترل میکند
lane U مسیر که باخط کشی مشخص میشود
alerts U وضعیت یک شی مشخص که یک اخطار را کنترل میکند
logic U ولتاژ نمایش وضعیت منط قی مشخص .
structures U ترتیب دادن یا سازماندهی به روش مشخص
settling days U روزهای مشخص تصفیه حسابها در بورس
structure U ترتیب دادن یا سازماندهی به روش مشخص
insignia U علائم ونشانهای مشخص کننده هرچیزی
symbolic U آدرسی که با نشانه یا نام مشخص شود
irishism U عبارت یا اصطلاح یا رسوم مشخص ایرلندی
entry U مقدار اطلاعات درون یک سلول مشخص
determiner U مشخص کننده ضمیر یا صفت اشاره
lanes U مسیر که باخط کشی مشخص میشود
symbolically U آدرسی که با نشانه یا نام مشخص شود
determiners U مشخص کننده ضمیر یا صفت اشاره
intensity of rain fall U شدت بارندگی که بامیلیمتردرساعت مشخص میشود
identified U مشخص کردن شخصیت کسی یا ماهیت چیزی
tracks U محل شیار مشخص روی دیسک مغناطیسی
tracked U محل شیار مشخص روی دیسک مغناطیسی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com