Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
private property
U
دارایی شخصی بلامعارض
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
private property
U
دارایی شخصی
personalty
U
دارایی شخصی
paraphernal
U
وابسته به دارایی شخصی زن
personal chattels
U
دارایی شخصی منقول
personal property
U
دارایی شخصی منقول
chattel
U
مال منقول دارایی شخصی
paraphernalia
U
دارایی شخصی زن که بعد ازمرگ شوهر علاوه بر جهیزیه و منضمات ان به وی می رسد
economizing
U
صرفه جویی در دارایی حداکثر استفاده را از دارایی موجود کردن
foreign attachment
U
توقیف دارایی شخص بیگانه یاغائب ازمحل دارایی
fixture
U
توابع مایملک بلامعارض
fee simple
U
میراث قانونی بلامعارض ملک مطلق
prescriptions
U
دستورالعمل نسخه حق مالکیت در نتیجه تصرف طولانی و بلامعارض مرور زمان
prescription
U
دستورالعمل نسخه حق مالکیت در نتیجه تصرف طولانی و بلامعارض مرور زمان
f.drss
U
جامه شخصی که باتفتن شخصی دوخته درمجلس رقص بپوشند
subscribers
U
1-شخصی که یک تلفن دارد.2-شخصی که مبلغی می پردازد تا به سرویس مثل BBS دستیابی یابد
subscriber
U
1-شخصی که یک تلفن دارد.2-شخصی که مبلغی می پردازد تا به سرویس مثل BBS دستیابی یابد
he inherited a large fortune
U
دارایی زیادی بمیراث برد دارایی زیادی به او رسید
finances
U
رسته دارایی دارایی
finance
U
رسته دارایی دارایی
financing
U
رسته دارایی دارایی
financed
U
رسته دارایی دارایی
estates
U
دارایی
portfolio
U
دارایی
asset
U
دارایی
possession
U
دارایی
estate
U
دارایی
portfolios
U
دارایی
property
U
دارایی
holding
U
دارایی
means
U
دارایی
finances
U
دارایی
financed
U
دارایی
finance
U
دارایی
financing
U
دارایی
pursed
U
دارایی
purses
U
دارایی
wealth
U
دارایی
pursing
U
دارایی
fortunes
U
دارایی
fortune
U
دارایی
purse
U
دارایی
circulating asset
U
دارایی در گردش
circulating asset
U
دارایی جاری
current assets
U
دارایی جاری
current asset
U
دارایی جاری
Chancellors of the Exchequer
U
وزیر دارایی
cham cell or of the e.
U
وزیر دارایی
Chancellor of the Exchequer
U
وزیر دارایی
assets and equities
U
دارایی ودیون
weal
U
ثروت دارایی
possession
U
دارایی متصرفات
inventory
U
دفتر دارایی
weals
U
ثروت دارایی
capital goods
U
دارایی ثابت
intendant
U
پیشکار دارایی
finance ministry
U
وزارت دارایی
the furniture of ones pocket
U
دارایی جیب
temporality
U
دارایی دینوی
fortune
U
دارایی ثروت
fortunes
U
دارایی ثروت
installation property
U
دارایی قسمت
equity
U
دارایی شرکاء
equities
U
دارایی شرکاء
property tax
U
مالیات دارایی
thing
U
اسباب دارایی
liabilities and assets
U
بدهی و دارایی
ministry of f.
U
وزارت دارایی
money bag
U
دارایی دولت
to take an inventory of
U
صورت دارایی
personal state
U
دارایی منقول
hab
U
داشتن دارایی
finance officer
U
افسر دارایی
personal chattels
U
دارایی منقول
finance office
U
اداره دارایی
hereditament
U
دارایی غیرمنقول
assets
U
مایملک دارایی
financial agency
U
اداره دارایی
immovable
U
دارایی غیر منقول
financing
U
قسمت مالی یا دارایی
finance
U
قسمت مالی یا دارایی
property book
U
دفتر دارایی یکان
real property
U
دارایی غیر منقول
real account
U
حساب دارایی غیرمنقول
inventory
U
صورت دارایی موجودی
financed
U
قسمت مالی یا دارایی
to come into a property
U
دارایی را بدست اوردن
finances
U
قسمت مالی یا دارایی
dedicated assets
U
دارایی وقف شده
disinvestment
U
خرج دارایی بی چیزی
church warden
U
متصدی دارایی کلیسا
capital account
U
حساب دارایی وسرمایه
hereditaments
U
دارایی غیر منقول
hotch
U
سرجمع کردن دارایی
holding
U
دراختیار داشتن دارایی
draw up inventory
U
تنظیم صورت دارایی
belonging
U
متعلقات واموال دارایی
jointure
U
دارایی مشترک زن و شوهر
heir in tail
U
وارث دارایی حبس شده
inventory reconciliation
U
تطابق موجودی با دارایی یکان
contents of a vessel
U
دارایی یامحتویات فرف مظروف
The ministry of economic affairs and finance
U
وزارت امور اقتصاد و دارایی
benefical owner of an estate
U
مالک بهره برداریک دارایی
to sell up a debtor
U
دارایی بدهکاری راگروکشیدن وفروختن
assets
U
ابزار تجهیزات مایملک و دارایی
inventorial
U
مربوط به دفتر دارایی فهرستی
realty
U
دارایی غیر منقول ملک
installation property book
U
دفتر دارایی قسمت یا یکان
realty
U
دارایی غیرمنقول و نمائات و منضمات ان
appreciations
U
افزایش ارزش دارایی و موجودی
appreciation
U
افزایش ارزش دارایی و موجودی
state of in her itance
U
ملک یا دارایی قابل توارث
impropriator
U
تفریط کننده دارایی کلیسا
finances
U
علم دارایی تهیه پول کردن
jus mariti
U
حق مرد نسبت به دارایی منقول زنش
all that property
U
تمام ان دارایی یامال داازدست دادم
i parted from
U
تمام ان دارایی یا مال را ازدست دادم
financed
U
علم دارایی تهیه پول کردن
sell up a debtor
U
دارایی بدهکاری را گرو کشیدن و فروختن
capitalization unit
U
هزینهای که صرف دارایی ثابت میشود
adventitious property
U
دارایی که بطورغیر مستقیم به ارث برسد
financing
U
علم دارایی تهیه پول کردن
finance
U
علم دارایی تهیه پول کردن
heirloom
U
دارایی منقولی که بارث رسیده باشد
heirlooms
U
دارایی منقولی که بارث رسیده باشد
chancery
U
مقام وزارت دارایی دفتر مهردار سلطنتی
insured
U
کسی که زندگی و دارایی اش بیمه شده باشد
to make a f.
U
دارایی یاثروت بهم زدن متمول شدن
impropriation
U
دادنی دارایی کلیسا و مانند ان بغیر روحانیون
capital assets
U
دارایی طویل المده اعم ازمالی واعتباری
hotchpot
U
سرجمع کردن دارایی رویهم ریختن اموال
capitalized expense
U
در ضمن اصل دارایی نیز منظور میشود
dowager
U
بیوه زنی که دارایی ازشوهرش به او ارث رسیده باشد
parapherna
U
بخشی از دارایی زن که جزوجهیزیه نبود بلکه در اختیارخود زن بود
dowagers
U
بیوه زنی که دارایی ازشوهرش به او ارث رسیده باشد
onerous property
U
دارایی یا ملکی که مستلزم انجام تعهد یا التزامی است
levy a sum on a person's property
U
به منظور تامین مدعی به دارایی کسی را توقیف کردن
an insolvent estate
U
دارایی یا ملکی که برای پرداخت بدهی بسنده نباشد
current liability
U
اقلامی از بدهی که پرداخت انها از محل دارایی جاری باشد
asset
U
جمع دارایی شخص که بایستی بابت دیون او پرداخت گردد
assessed value
U
ارزشی که به منظور خاص برای یکی از اقلام دارایی معین میشود
personal
U
شخصی
some one
U
شخصی
civil
U
شخصی
civilian
U
شخصی
civilians
U
شخصی
personable
U
شخصی
privates
U
شخصی
informal
U
شخصی
one
U
شخصی
ones
U
شخصی
personas
U
شخصی
personae
U
شخصی
persona
U
شخصی
private
U
شخصی
very own
<adj.>
U
خصوصی
[شخصی]
personal affairs
U
امور شخصی
personal action
U
دعوی شخصی
passanger car
U
اتومبیل شخصی
personal computing
U
محاسبات شخصی
personal constructs
U
سازههای شخصی
personal error
U
خطای شخصی
personal exemptions
U
معافیتهای شخصی
personal effects
U
لوازم شخصی
personal identity
U
هویت شخصی
personal income
U
درامد شخصی
particular good
U
عین شخصی
informal observations
U
مشاهدات شخصی
ea state in severalty
U
ملک شخصی
ibm personal computer
U
IBکامپیوتر شخصی
idiograph
U
نشان شخصی
idols of the cave
U
اوهام شخصی
individual foul
U
خطای شخصی
personal staff
U
ستاد شخصی
personal influence
U
نفوذ شخصی
personal interest
U
نفع شخصی
personal motive
U
غرض شخصی
personalized form letter
U
فرم شخصی
personalty
U
اموال شخصی
under one's belt
<idiom>
U
میل شخصی
self employed
U
کار شخصی
proenomen
U
نام شخصی
self interest
U
نفع شخصی
self interest
U
غرض شخصی
self intrest
U
نفع شخصی
self will
U
اراده شخصی
whoso
U
هر شخصی که باشد
separate estate
U
اموال شخصی زن
on one's shoulders
<idiom>
U
مسئولیت شخصی
hire out
<idiom>
U
اجاره شخصی
A private car.
U
اتوموبیل شخصی
bomb scare
U
اطلاعتلفنیازوجودبمبدرمکانیتوسط شخصی
self-employed
U
کار شخصی
under one's thumb
<idiom>
U
زیرنظر شخصی
private motive
U
غرض شخصی
personal outlays
U
هزینههای شخصی
personal ownership
U
مالکیت شخصی
personal property
U
اموال شخصی
personal property
U
مایملک شخصی
paraphernalia
U
اموال شخصی زن
personal remarks
U
انتقادات شخصی
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com