English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 219 (22 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
exchange U دادن چیزی به جای چیز دیگر
exchanged U دادن چیزی به جای چیز دیگر
exchanges U دادن چیزی به جای چیز دیگر
exchanging U دادن چیزی به جای چیز دیگر
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
substitute U قرار دادن چیزی درمحل چیز دیگر.
substituted U قرار دادن چیزی درمحل چیز دیگر.
substituting U قرار دادن چیزی درمحل چیز دیگر.
carried U حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر
carries U حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر
carry U حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر
carrying U حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر
intruder U قرار دادن چیزی در چیز دیگر
intruders U قرار دادن چیزی در چیز دیگر
enclose U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
encloses U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
enclosing U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
superimpose U قرار دادن چیزی در بالای چیز دیگر
superimposes U قرار دادن چیزی در بالای چیز دیگر
superimposing U قرار دادن چیزی در بالای چیز دیگر
Other Matches
modifies U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modify U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifying U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
changing U استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
changed U استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
changes U استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
change U استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
to depict somebody or something [as something] U کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن [وصف کردن] [شرح دادن ] [نمایش دادن]
ferried U گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferries U گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferry U گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferrying U گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
extensions U طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extension U طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
continue U ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید
continues U ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید
pass on <idiom> U رد کردن چیزی که دیگر
lose U نداشتن چیزی دیگر پس از این
loses U نداشتن چیزی دیگر پس از این
to p on one thing to another U چیزی را به چیز دیگر انداختن
push U فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
pushed U فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
pushes U فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
to esteem somebody or something [for something] U قدر دانستن از [اعتبار دادن به] [ارجمند شمردن] کسی یا چیزی [بخاطر چیزی ]
substitution U جایگزین کردن چیزی با چیز دیگر
completed U آنچه به چیزی دیگر نیاز ندارد
complete U آنچه به چیزی دیگر نیاز ندارد
completes U آنچه به چیزی دیگر نیاز ندارد
interchange U جابجا کردن چیزی با چیز دیگر
completing U آنچه به چیزی دیگر نیاز ندارد
interchanges U جابجا کردن چیزی با چیز دیگر
interchanging U جابجا کردن چیزی با چیز دیگر
interchanged U جابجا کردن چیزی با چیز دیگر
She turned the conversation to another subject. U او [زن] موضوع را [به چیزی دیگر] عوض کرد.
inclusive U چیزی هک در میان چیز دیگر شامل شود
shared U استفاده یا مالکیت چیزی به همراه شخص دیگر
share U استفاده یا مالکیت چیزی به همراه شخص دیگر
changer U وسیلهای که چیزی را با چیز دیگر جابجا میکند
alternatives U چیزی که میتواند جای چیز دیگر را بگیرد
alternative U چیزی که میتواند جای چیز دیگر را بگیرد
shares U استفاده یا مالکیت چیزی به همراه شخص دیگر
factors U چیزی که مهم است یا روی چیز دیگر اثردارد
factor U چیزی که مهم است یا روی چیز دیگر اثردارد
to lose track [of] U فراموش کنند [یا دیگر ندانند] که شخصی [چیزی] کجا است
to put any one up to something U کسیرا از چیزی اگاهی دادن کسیرادر کاری دستور دادن
define U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defined U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defining U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defines U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
expanding U توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
expands U توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
expand U توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
to rub a thing in U چیز دیگر دادن
to lean something against something U چیزی را به چیزی تکیه دادن
insert U قرار دادن چیزی در چیزی
inserting U قرار دادن چیزی در چیزی
inserts U قرار دادن چیزی در چیزی
contango U از دفتری به دفتر دیگر انتقال دادن
to have done U برای کسی [دیگر] انجام دادن
interpolated U در میان عبارات دیگر جا دادن داخل کردن
interpolating U در میان عبارات دیگر جا دادن داخل کردن
interpolate U در میان عبارات دیگر جا دادن داخل کردن
interpolates U در میان عبارات دیگر جا دادن داخل کردن
to portray somebody [something] U نمایش دادن کسی یا چیزی [رل کسی یا چیزی را بازی کردن] [کسی یا چیزی را مجسم کردن]
acculturate نقل و انتقال دادن فرهنگ یک جامعه به جامعهء دیگر
implicit function U معادله چیزی که حل ان مستلزم حل یک یا چند معادله دیگر باشد
plene administravit U بر این مبنا که اموال متوفی مستغرق دیونش شده است و دیگر چیزی باقی نمانده است
transforms U تغییر وضعیت چیزی از یک سطح به سطح دیگر
transform U تغییر وضعیت چیزی از یک سطح به سطح دیگر
transforming U تغییر وضعیت چیزی از یک سطح به سطح دیگر
transformed U تغییر وضعیت چیزی از یک سطح به سطح دیگر
dependent U غیر استاندارد یا چیزی که روی سخت افزار یا نرم افزار تولید کننده دیگر بدون متغیر قابل استفاده نیست
width U اندازه چیزی از یک طرف به طرف دیگر
string out <idiom> U کش دادن چیزی
To let something slip thru ones fingers . U چیزی را از کف دادن
backslash U کاراکتر ASC II که در MS DOS برای نشان دادن ریشه دایرکتوری دیسک مثل C: یا مسیر دیگر به کار می روند
boosts U افزایش دادن چیزی
to let something on a lease U کرایه دادن چیزی
boosted U افزایش دادن چیزی
to cut down [on] something U چیزی را کاهش دادن
to let something [British E] [Real Estate] U کرایه دادن چیزی
to let something [British E] [Real Estate] U اجاره دادن چیزی
prevent U توقف رخ دادن چیزی
boosting U افزایش دادن چیزی
to lean against something U پشت دادن به چیزی
reimburse U خرج چیزی را دادن
reimbursed U خرج چیزی را دادن
prevented U توقف رخ دادن چیزی
to rent out something U کرایه دادن چیزی
to hire out something U کرایه دادن چیزی
to hire out something U اجاره دادن چیزی
to rent out something U اجاره دادن چیزی
reimburses U خرج چیزی را دادن
locus in quo U جای رخ دادن چیزی
reimbursing U خرج چیزی را دادن
preventing U توقف رخ دادن چیزی
to cut something U چیزی را کاهش دادن
to cut back [on] something U چیزی را کاهش دادن
prevents U توقف رخ دادن چیزی
boost U افزایش دادن چیزی
to let something on a lease U اجاره دادن چیزی
to book something U چیزی را سفارش دادن
to buoy something [up] U به کسی [چیزی] دل دادن
to smell [of] U بوی [چیزی] دادن
push U چیزی را زور دادن
pushes U چیزی را زور دادن
give away <idiom> U دادن چیزی به کسی
pushed U چیزی را زور دادن
put in U قرار دادن چیزی در
measure U توقف رخ دادن چیزی
integrate U درشکم چیزی جا دادن
to pass somebody something U به کسی چیزی دادن
hand in <idiom> U به کسی چیزی دادن
integrating U درشکم چیزی جا دادن
integrates U درشکم چیزی جا دادن
to put in U گماشتن در [در چیزی جا دادن]
to hand somebody something U به کسی چیزی دادن
to plug in U گماشتن در [در چیزی جا دادن]
representation U عمل نشان دادن چیزی
representations U عمل نشان دادن چیزی
redoing U انجام دادن مجدد چیزی
to discern someone [something] U تشخیص دادن کسی [چیزی]
redone U انجام دادن مجدد چیزی
redid U انجام دادن مجدد چیزی
redo U انجام دادن مجدد چیزی
hard on (someone/something) <idiom> U آزار دادن کسی یا چیزی
redoes U انجام دادن مجدد چیزی
to put something to the vote U درباره چیزی رای دادن
to make amends for something U کفاره دادن برای چیزی
to make out someone [something] U تشخیص دادن کسی [چیزی]
catch up with (someone or something) <idiom> U وقف دادن به کسی یا چیزی
to weigh in [on something] U تذکر دادن [در مورد چیزی]
pitch in <idiom> U به چیزی پول یا کمک دادن
setover U روی چیزی قرار دادن
to jump at something [colloquial] U به چیزی واکنش نشان دادن
to cause the downfall of somebody [something] U کسی [چیزی] را شکست دادن
settle a score with someone <idiom> U عین چیزی را به کسی پس دادن
movement U تغییر دادن محل چیزی
to bring down somebody [something] U کسی [چیزی] را شکست دادن
transfuse U چیزی را نقل وانتقال دادن
to fire up something U با تحریک چیزی را افزایش دادن
to equip something U چیزی را ساز و برگ دادن
to p athing to a person U کسی را از چیزی بهره دادن
to permit somebody something U به کسی اجازه چیزی را دادن
overglaze U روی چیزی را لعاب دادن
prevention U مانع رخ دادن چیزی شدن
finish U انجام دادن چیزی تا انتها
embowel U در شکم چیزی قرار دادن
finishes U انجام دادن چیزی تا انتها
epitomised U صورت خارجی به چیزی دادن
epitomises U صورت خارجی به چیزی دادن
advancing U حرکت دادن چیزی به جلو
epitomising U صورت خارجی به چیزی دادن
epitomize U صورت خارجی به چیزی دادن
to drop something off [at someone's] U چیزی را [به کسی ] تحویل دادن
to atone for something U کفاره دادن برای چیزی
to give somebody [something] a helping hand U به کسی [چیزی ] یک دست دادن
move U تغییر دادن محل چیزی
moved U تغییر دادن محل چیزی
moves U تغییر دادن محل چیزی
epitomized U صورت خارجی به چیزی دادن
to get something to somebody U تحویل دادن چیزی به کسی
epitomizing U صورت خارجی به چیزی دادن
epitomizes U صورت خارجی به چیزی دادن
contains U قرار دادن چیزی در درون
advances U حرکت دادن چیزی به جلو
contained U قرار دادن چیزی در درون
advance U حرکت دادن چیزی به جلو
contain U قرار دادن چیزی در درون
chip U قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است
chips U قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است
To pin something on someone . U چیزی را به کسی بستن (نسبت دادن )
ends U خاتمه دادن یا متوقف کردن چیزی
demonstrate U نشان دادن نحوه کار چیزی
demonstrated U نشان دادن نحوه کار چیزی
implemented U انجام دادن یا اجرا کردن چیزی
demonstrates U نشان دادن نحوه کار چیزی
debunk U توخالی بودن چیزی را نشان دادن
impact U اثر گذاشتن یا اهمیت دادن به چیزی
ended U خاتمه دادن یا متوقف کردن چیزی
end U خاتمه دادن یا متوقف کردن چیزی
superposition U قرار دادن چیزی روی چیزدیگر
engrain U درجسم چیزی فروکردن خورد دادن
positioned U قرار دادن چیزی در محل خاص
to tease a person for a thing U کسیرابرای دادن چیزی بستوه اوردن
demonstrating U نشان دادن نحوه کار چیزی
do a job on <idiom> U بیفایده وزشت نشان دادن چیزی
to proffer [somebody something ] [something to somebody] [formal] U اظهار نظر دادن در باره چیزی
ascription U عمل نسبت دادن به چیزی اتصاف
implementing U انجام دادن یا اجرا کردن چیزی
implements U انجام دادن یا اجرا کردن چیزی
position U قرار دادن چیزی در محل خاص
I have nothing to declare. چیزی برای گمرک دادن ندارم.
photosensitize U بوسیله نور به چیزی حساسیت دادن
to work it <idiom> U چیزی را انجام دادن و به پایان رساندن
implement U انجام دادن یا اجرا کردن چیزی
impacts U اثر گذاشتن یا اهمیت دادن به چیزی
have eyes only for <idiom> U همه حواس وتوجه را به چیزی دادن
to forfeit something U چیزی را بعنوان جریمه از دست دادن
to lose something U چیزی را بعنوان جریمه از دست دادن
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com