English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
mistrial U دادرسی پوچ وبی نتیجه
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
summing up U خلاصهای که قاضی محکمه پس از ختم دادرسی و پیش از شروع شور هیات منصفه از جریان دادرسی و ادله ابرازی برای هیات منصفه بیان میکند
summings up U خلاصهای که قاضی محکمه پس از ختم دادرسی و پیش از شروع شور هیات منصفه از جریان دادرسی و ادله ابرازی برای هیات منصفه بیان میکند
It wI'll eventually pay off. U با لاخره نتیجه خواهد رسید (نتیجه می دهد )
to be a foregone conclusion <idiom> U نتیجه حتمی [نتیجه مسلم] بودن
foregone conclusion U نتیجه حتمی نتیجه مسلم
trial U دادرسی
justiceship U دادرسی
hearing U دادرسی
trials U دادرسی
justicing U دادرسی
hearings U دادرسی
litigation U دادرسی
legal procedure U دادرسی
summery proceedings U دادرسی اختصاری
stay of proceedings U توقیف دادرسی
speedy trial U دادرسی فوری
judgment U داوری دادرسی
costs of proceedings U هزینه دادرسی
justiciable U قابل دادرسی
civil litigation U دادرسی مدنی
public trial U دادرسی علنی
with costs U با هزینه دادرسی
criminal proceedings U دادرسی جزائی
trial in presence of the parties U دادرسی حضوری
ex parte trial U دادرسی غیابی
judgement U دادرسی داوری
re hearing U اعاده دادرسی
hearing U استماع دادرسی
hearings U استماع دادرسی
re trial U اعاده دادرسی
military justice U دادرسی نظامی
procedure U ایین دادرسی
judgement U دادرسی فتوی
costs U هزینه دادرسی
prosecution team U تیم دادرسی
costs U خسارت دادرسی
judgements U دادرسی فتوی
stay of proceedings U تعلیق دادرسی
judgements U دادرسی داوری
new trial U اعاده دادرسی
venue U محل دادرسی
judgments U دادرسی فتوی
judgments U دادرسی داوری
venues U محل دادرسی
oyer U تقاضای استماع یا دادرسی
bill of costs U صورت هزینه دادرسی
with costs U بعلاوه هزینه دادرسی
principle of civil litigation U ایین دادرسی مدنی
principle of criminal procedure U ایین دادرسی کیفری
law of procedure U قانون ائین دادرسی
security for cost U تامین هزینه دادرسی
rehearing U جلسه دادرسی مجدد
law of criminal procedure U ائین دادرسی کیفری
taxation of costs U مالیات هزینه دادرسی
law of civil procedure U ائین دادرسی مدنی
in camera proceedings U دادرسی غیر علنی
hearing incamera U دادرسی غیر علنی
code of procedure U قانون ایین دادرسی
to delay the proceedings U به تأخیر انداختن دادرسی
civil procedure U ایین دادرسی مدنی
criminal proceedure code U قانون ایین دادرسی کیفری
inquisitorial procedure U دادرسی با شکنجه و سخت گیری
civil procedure code U قانون ایین دادرسی مدنی
judged U فتوی یا حکم دادن دادرسی کردن
taxing master U مامور وصول مالیات هزینه دادرسی
judges U فتوی یا حکم دادن دادرسی کردن
oyez U اعلام سکوت و شروع دادرسی در دادگاه
judging U فتوی یا حکم دادن دادرسی کردن
judge U فتوی یا حکم دادن دادرسی کردن
legal aid U معافیت ازهزینه دادرسی معادل assistance judicial
lyuch law U مجازاتی که مردم بدون دادرسی و پیش خود معین می کنند
the inquisition U دادگاهی که کارش دادرسی مردمان از دین برگشته یارافضی و به کیفر رساندن
procedendo U حکم پادشاه در مورد تسریع دادرسی به قاضی یی که صدور رای را به تاخیرانداخته است
refresher U حق الوکاله اضافی که هنگام جریان دعوی زمانیکه مدت دادرسی از حد معمول تجاوزکند به وکیل داده میشود
summing up evidence U نطق اختتامیه وکیل در انتهای دادرسی که ضمن ان ادله ومدافعات خود را برای هیات منصفه شرح میدهد
to hear a case U دعوایی راگوش کردن درامری دادرسی کردن
lord high stew of england U رئیس تشریفات تاجگذاری رئیس دادگاه دادرسی
wager of battle U نوعی از دادرسی که در زمان ویلیام فاتح در انگلستان مرسوم بود و در ان طرفین دعوی به نبرد می پرداختند وفاتح نبرد دادبرده محاکمه نیزمحسوب می شد
ineffectual U بی نتیجه
inconclusive U بی نتیجه
affects U نتیجه
products U نتیجه
frustrated U بی نتیجه
afterclap U نتیجه
product U نتیجه
result U نتیجه
resulted U نتیجه
consequent U نتیجه
resulting U نتیجه
upshot U نتیجه
payoffs U نتیجه
affect U نتیجه
outgrowth U نتیجه
effectless U بی نتیجه
eduction U نتیجه
abortive U بی نتیجه
educt U نتیجه
indeterminate U بی نتیجه
outcomes U نتیجه
consequence U نتیجه
outcome U نتیجه
consequences U نتیجه
decisions U نتیجه
issueless U بی نتیجه
whereupon U که در نتیجه ان
harvested U نتیجه
ineffetual U بی نتیجه
inconsequent U بی نتیجه
inconseqential U بی نتیجه
harvest U نتیجه
harvests U نتیجه
inconsecutive U بی نتیجه
in the sequel U در نتیجه
thanks U در نتیجه
payoff U نتیجه
conclusions U نتیجه
thanks to..... U در نتیجه
rests U نتیجه
rest U نتیجه
sequitur U نتیجه
growths U نتیجه
to no purpose U بی نتیجه
growth U نتیجه
run into <idiom> U نتیجه
sequent U نتیجه
sequela U نتیجه
decision U نتیجه
inferences U نتیجه
inference U نتیجه
conclusion U نتیجه
resultful U پر نتیجه
outgrwth U نتیجه
of no issue U بی نتیجه
ineffective U بی نتیجه
effect U نتیجه
effecting U نتیجه
effected U نتیجه
lynch law U مجازات بدون دادرسی که مردم از پیش خود معین کنند, مجازات مجرمین بدون رسیدگی قضایی وقانونی
purgation U روش باستانی دادرسی در CL که به موجب ان متهم بایستی دوازده تن ازهمسایگان را به بیگناهی خود به شهادت می گرفت ویااز طریق رفتن در اب جوش یا اب یخ یا اتش بیگناهی خودرا ثابت می کرد
to pull a result U نتیجه گرفتن
result of the negotiations U نتیجه مذاکرات
blind search U جیستجوی بی نتیجه
negotiation outcome U نتیجه مذاکرات
issue [outcome] U نتیجه [بحثی ]
consecution U نتیجه منطقی
negotiation result U نتیجه مذاکرات
call by result U فراخوانی با نتیجه
search result U نتیجه جستجو
by product U نتیجه فرعی
byeffect U نتیجه جانبی
adverse reaction U نتیجه جانبی
by-effect U نتیجه جانبی
fall-out [side effect] U نتیجه جانبی
secondary effect U نتیجه جانبی
thwart U بی نتیجه گذاردن
thwarted U بی نتیجه گذاردن
vainly U بدون نتیجه
net reaction U واکنش نتیجه
corollary U نتیجه فرع
net result U نتیجه نهایی
to drawa conclusion U نتیجه گرفتن
illiative U حاکی از نتیجه
illative U نتیجه رسان
hereon U در نتیجه این
to effectuate a conclusion U نتیجه دادن
fruitlessness U عدم نتیجه
fruitlessly U بدون نتیجه
foregone conclusion U نتیجه نابهنگام
fine drawn U نتیجه ورزش
final result U نتیجه نهایی
to come to grief U به نتیجه نرسیدن
to come a mucker U به نتیجه نرسیدن
cheating does not prosper U تقلب نتیجه
perficient U نتیجه بخش
put through U به نتیجه رساندن
resultful U نتیجه بخش
the long and the short of it <idiom> نتیجه کلی
subsumption U نتیجه گیری
test announcement U نتیجه ازمایش
to be dashed to the ground U به نتیجه نرسیدن
to bring to an issve U به نتیجه رساندن
to came a howler U به نتیجه نرسیدن
fetch up U به نتیجه رسیدن
hard and fast rule <idiom> U نتیجه ماندگار
concluder U نتیجه گیرنده
knock one's head against the wall <idiom> U کاربی نتیجه
talk out of <idiom> U به نتیجه نرسیدن
spillover effect U نتیجه جانبی
turn out <idiom> U نتیجه ،پایان
It is absolutely useless . It is a waste of time . U بی نتیجه است
condition of corollary U شرط نتیجه
fall through U به نتیجه نرسیدن
evidentiary effect U نتیجه مشهود
to fall through U به نتیجه نرسیدن
to fall to the ground U به نتیجه نرسیدن
ultimaratio U نتیجه غایی
void result U نتیجه باطل
void result U نتیجه بی اعتبار
without result U بی نتیجه بیهوده
wrap up U به نتیجه رسیدن
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com