English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
inboard U داخل کشتی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
break bulk point U نقطه تقسیم اماد کشتی به داخل قایقهای کوچکتر
broken stowage U فضای خالی اطراف امادها وبارها در داخل کشتی
he went aboard the ship او داخل کشتی شد
longboat U بزرگترین قایق داخل کشتی بازرگانی
Other Matches
ratline U عملیات عبور دادن مواد وپرسنل بطور پنهانی از مرزیا داخل داخل منطقه دشمن
intercommand U داخل قسمت داخل یکان
topgallant U سکوب بالای دکل کشتی بالاترین شکوب دکل کشتی وسایل بی مصرف کشتی
nuclide U کلیه مواد داخل هسته اتم اجزای شیمیایی داخل هسته
island bases U پایگاههای داخل منطقه پدافندی هوایی پایگاهی داخل منطقه حیاتی پایگاههای جزیرهای دریایی
mortise dead lock U قفل داخل کار قفل داخل درب
scuppered U سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
scuppering U سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
scuppers U سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
scupper U سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
respondentia U وامی که به صاحب کشتی داده و کشتی او به رهن گرفته میشود
load line U خطی در اطراف کشتی که نمودار حداکثر فرفیت کشتی میباشد
ship's manifest U صورت محمولههای کشتی فهرست کالاهای در حال حمل در کشتی
carry ship U کشتی حامل زندانیان جنگی کشتی غیر مسلحی که تضمین عبور داشته باشد
hawse U سوراخهای دماغه کشتی که مخصوص عبورطناب است طنابهای نگاه دارنده کشتی درحوضچه
lazar housek U عمارت یا کشتی برای قرنطینه 8 انبار عقب کشتی
supercargo U نماینده مالک محمولات کشتی که با کشتی به سفر می رود
waterline U خط بار گیری کشتی خط میزان و تراز کشتی باسطح اب
dan runner U کشتی رهاکننده علایم شناور در اب کشتی تعیین مسیر
keels U حمال کشتی صفحات اهن ته کشتی وارونه کردن
gunroom U مخزن مهمات کشتی سفره خانه افسران کشتی
keel U حمال کشتی صفحات اهن ته کشتی وارونه کردن
embarkation U بارگیری کشتی یا خودرو سوار شدن در کشتی یاخودرو
bill of health U گواهی نامهای که هنگام حرکت کشتی پس ازمعاینه کشتی از لحاظ بیماریهای مسری به ناخداداده میشود
usura maritima U دادن وام با بهره سنگین به مالک کشتی که در صورت سالم برگشتن کشتی قابل وصول است
the vessel was put a bout U جهت کشتی را تغییر دادند کشتی را برگردانند
windjammer U یکی از کارکنان کشتی کشتی بادبانی
quarterdecks U عرشه کوچک عقب کشتی قسمتی از عرشه کشتی جنگی مخصوص انجام تشریفات نظامی و غیره
quarterdeck U عرشه کوچک عقب کشتی قسمتی از عرشه کشتی جنگی مخصوص انجام تشریفات نظامی و غیره
yaw U انحراف کشتی از مسیر خود خط انحراف کشتی چرخش افقی هواپیما دور محور قائم ان
yawed U انحراف کشتی از مسیر خود خط انحراف کشتی چرخش افقی هواپیما دور محور قائم ان
overboard U از کشتی بدریا روی کشتی
sailboat U کشتی بادبانی کشتی بادی
sailboats U کشتی بادبانی کشتی بادی
piracy U هرعملی که کارگران یا سرنشینان کشتی علیه کشتی خود انجام دهند استفاده غیر قانونی از تالیف دیگری برای تالیف کتاب یارساله و غیره
cartel ship U کشتی مخصوص مبادله اسیران جنگی کشتی محل مذاکرات جنگی
free on boand U تحویل روی کشتی قیمت کالای تحویلی روی کشتی
semi naufragium U نیمه غرق شده گی کشتی نیمه کشتی شکستگی
orthodromics U کشتی رانی در دایره بزرگ درست کشتی رانی
orthodromy U کشتی رانی در دایره بزرگ درست کشتی رانی
prow U کشتی عرشه کشتی
prows U کشتی عرشه کشتی
keelage U حق ورود کشتی به بندر ورودیه کشتی به بندر
insides U داخل
interiorly U از داخل
inside U داخل
within <prep.> U در داخل
aboard U داخل
anie U داخل
interior U داخل
lineball U داخل
withindoors U در داخل
interiors U داخل
within U در داخل
intra U داخل
inside <adv.> <prep.> U در داخل
withindoors U افراد داخل
inhaul U به داخل کشیدن
immit U داخل کردن
imbark U داخل کردن
ingoing U داخل شونده
ingressive U داخل شونده
to work in U داخل کردن
inboard U به طرف داخل
work in U داخل کردن
inbound U داخل مرز
uchi uke U دفاع از داخل
inboard U به سمت داخل
enters U داخل کردن
intern U داخل شدن در
in and out U داخل وخارج
implosion U انفجار از داخل
implode U از داخل ترکیدن
to play at U داخل شدن در
to go into U داخل شدن در
entered U داخل شدن
enter U داخل کردن
enter U داخل شدن
ingratiates U داخل کردن
on line U داخل رده
intromit U داخل کردن
entered U داخل کردن
enters U داخل شدن
on berth U در داخل بندر
phase in U داخل کردن
ingratiate U داخل کردن
ingratiated U داخل کردن
ingratiating U داخل کردن
interning U داخل شدن در
interns U داخل شدن در
introgresseive U داخل شونده
intratheater U در داخل صحنه
interchart U در داخل نقشه
intercellular U داخل سلولی
interior wiring U سیمکشی داخل
inside wiring U سیمکشی داخل
inhaul U به داخل کشنده
to cut in U داخل شدن
to get into U داخل شدن در
to go in U داخل شدن
inward U داخل رونده
intermolecular U در داخل ذرات
intraspecific U داخل گونهای
intrant U داخل شونده
intradivision U در داخل لشگر
interurban U داخل شهری
interservice U داخل قسمت
interneuron U داخل عصبی
interneural U داخل عصبی
internal attack U تک داخلی یا تک از داخل
intraspecies U داخل گونهای
heave in U کشیدن به داخل
to walk in U داخل شدن
to step in U داخل شدن
cross hair U خط داخل دوربین
to cut in line U داخل صف زدن
to push to the front [of line] U داخل صف زدن
intercontinental U داخل قاره
to queue-jump [British E] U داخل صف زدن
to line-jump U داخل صف زدن
anieoro U از داخل به خارج
anieoro U به طرف داخل
impenetrable U داخل نشدنی
grind internally U داخل را ساییدن
incorporate U داخل کردن
engaged in war U داخل جنگ
he is not in it U داخل نیست
to step inside U داخل شدن
incorporates U داخل کردن
incorporating U داخل کردن
intrant U داخل نفوذ کننده
to go to the front U داخل جنگ شدن
irreptitious U نهانی داخل شده
enter U داخل عضویت شدن
inside of U داخل و یا توی چیزی
inwards or inward U بطرف داخل بباطن
inner space U داخل منظومه شمسی
inversion U پیچش کف پا به طرف داخل
to breakin U خودرا داخل کردن
to come in U داخل شدن بدردخوردن
endoenzyme U انزیم داخل سلولی
entered U داخل عضویت شدن
to enter the military U داخل نظام شدن
intratheater U داخل صحنه عملیات
cylinder jacket U استری داخل سیلندر
swap in U مبادله کردن به داخل
sea island terminal U بارانداز داخل دریا
plunges U ناگهان داخل شدن
court tennis U تنیس داخل سالن
launch into politics U داخل سیاست شدن
plunged U ناگهان داخل شدن
sighting U دیدن از داخل دوربین
sightings U دیدن از داخل دوربین
plunge U ناگهان داخل شدن
built in U موجود در داخل چیزی
cylinder gas U گاز داخل سیلندر
inversions U پیچش کف پا به طرف داخل
to launch in to politics U داخل سیاست شدن
on side U در داخل خط خارج نشده
furnace room U فضای داخل کوره
belligerents U جنگجو داخل درجنگ
reentrant U دوباره داخل شونده
withindoors U اشخاص داخل منزل
home market U بازار داخل کشور
reentrant U متوجه بسمت داخل
belligerently U جنگجو داخل درجنگ
belligerent U جنگجو داخل درجنگ
implode U از داخل منفجر شدن
gun bore U داخل لوله توپ
He is nobody. He is a nonentity. U داخل آدم نیست
phase in U به ترتیب داخل شدن
ingredients U داخل شونده عوامل
ingredient U داخل شونده عوامل
i went in to the garden U داخل باغ شدم
furnace campaign U عملیات داخل کوره
indoor soccer U فوتبال داخل سالن
wall entrance U عبور از داخل دیوار
enters U داخل عضویت شدن
trailer tongue [American English] [coupling] [British English] U پیوند به داخل [در تریلر]
internally or abroad U در داخل و خارج [از کشور]
at home and abroad U در داخل و خارج [از کشور]
coolants U مایع داخل رادیاتور
coolant U مایع داخل رادیاتور
homes U جا به داخل لوله راندن
bore U داخل لوله توپ
bores U داخل لوله توپ
bore U داخل راتراشیدن سوراخ
up country U نواحی داخل کشور
bores U داخل راتراشیدن سوراخ
home U جا به داخل لوله راندن
bilge U بالا بردن فشار داخل خن
insert U داخل کردن در میان گذاشتن
admissive U داخل کننده اجازه دهنده
numerary U داخل کتابهای رسمی شریعتی
manhole U مسیر مدور داخل ناو
base hit U ضربه به داخل محوطه باامتیاز
barrier minefield U میدان مین داخل مانع
rechamber U دوباره به داخل لوله راندن
manholes U مسیر مدور داخل ناو
regional purchase U خرید از داخل منطقه پادگانی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com