Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Careers
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
intercontinental
U
داخل قاره
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
pan american union
U
سازمان دولتهای قاره امریکا که به سال 0981 در واشنگتن تاسیس شد و هدف ان گسترش همکاری و همبستگی در شقوق و شئون مختلفه بین کشورهای قاره امریکااست
ratline
U
عملیات عبور دادن مواد وپرسنل بطور پنهانی از مرزیا داخل داخل منطقه دشمن
intercommand
U
داخل قسمت داخل یکان
continent
U
قاره
continents
U
قاره
continent
U
قاره
continents
U
قاره ها
land masses
U
قاره
mainland
U
قاره
land mass
U
قاره
nuclide
U
کلیه مواد داخل هسته اتم اجزای شیمیایی داخل هسته
Europe
U
قاره اروپا
continental plateau
U
فلات قاره
continental shelf
U
فلات قاره
subcontinent
U
شبه قاره
subcontinents
U
شبه قاره
intercontinental
U
قاره پیما
shelf
U
فلات قاره
continental shelf
U
حد ساحلی فلات قاره
conus armies
U
ارتشهای مستقر در قاره امریکا
transcontinental
U
عبور کننده از سرتاسر قاره
intercontinental
U
بین قارهای قاره پیما
conus residents
U
پرسنل ارتشی مقیم قاره امریکا
island bases
U
پایگاههای داخل منطقه پدافندی هوایی پایگاهی داخل منطقه حیاتی پایگاههای جزیرهای دریایی
Dravidian architecture
U
[معماری مرسوم در قسمت شبه قاره هند]
stratojet
U
نوعی هواپیمای بمب افکن قاره پیمای 6 موتوره
stratofortress
U
نوعی هواپیمای قاره پیمای استراتژیکی بمب افکن 8موتوره
mortise dead lock
U
قفل داخل کار قفل داخل درب
titan
U
نوعی موشک دو طبقه قاره پیمای بالیستیکی مجهز به کلاهک اتمی
titans
U
نوعی موشک دو طبقه قاره پیمای بالیستیکی مجهز به کلاهک اتمی
minuteman
U
نوعی موشک سه مرحلهای قاره پیمایی که کلاهک اتمی حمل میکند
anie
U
داخل
inside
<adv.>
<prep.>
U
در داخل
within
U
در داخل
lineball
U
داخل
within
<prep.>
U
در داخل
aboard
U
داخل
interiorly
U
از داخل
withindoors
U
در داخل
intra
U
داخل
insides
U
داخل
inside
U
داخل
interior
U
داخل
interiors
U
داخل
introgresseive
U
داخل شونده
intermolecular
U
در داخل ذرات
intratheater
U
در داخل صحنه
internal attack
U
تک داخلی یا تک از داخل
intraspecies
U
داخل گونهای
intromit
U
داخل کردن
intrant
U
داخل شونده
intraspecific
U
داخل گونهای
interneuron
U
داخل عصبی
interservice
U
داخل قسمت
interurban
U
داخل شهری
intradivision
U
در داخل لشگر
interneural
U
داخل عصبی
interchart
U
در داخل نقشه
incorporate
U
داخل کردن
implosion
U
انفجار از داخل
impenetrable
U
داخل نشدنی
implode
U
از داخل ترکیدن
immit
U
داخل کردن
imbark
U
داخل کردن
anieoro
U
به طرف داخل
anieoro
U
از داخل به خارج
heave in
U
کشیدن به داخل
he went aboard the ship
او داخل کشتی شد
he is not in it
U
داخل نیست
grind internally
U
داخل را ساییدن
engaged in war
U
داخل جنگ
inboard
U
داخل کشتی
inboard
U
به طرف داخل
incorporates
U
داخل کردن
incorporating
U
داخل کردن
intercellular
U
داخل سلولی
interior wiring
U
سیمکشی داخل
inside wiring
U
سیمکشی داخل
in and out
U
داخل وخارج
inhaul
U
به داخل کشنده
inhaul
U
به داخل کشیدن
ingressive
U
داخل شونده
ingoing
U
داخل شونده
inbound
U
داخل مرز
inboard
U
به سمت داخل
cross hair
U
خط داخل دوربین
enters
U
داخل کردن
entered
U
داخل کردن
enters
U
داخل شدن
enter
U
داخل کردن
work in
U
داخل کردن
withindoors
U
افراد داخل
ingratiate
U
داخل کردن
ingratiates
U
داخل کردن
to walk in
U
داخل شدن
entered
U
داخل شدن
to step inside
U
داخل شدن
to line-jump
U
داخل صف زدن
to queue-jump
[British E]
U
داخل صف زدن
to push to the front
[of line]
U
داخل صف زدن
to cut in line
U
داخل صف زدن
to step in
U
داخل شدن
on line
U
داخل رده
enter
U
داخل شدن
ingratiating
U
داخل کردن
uchi uke
U
دفاع از داخل
to play at
U
داخل شدن در
ingratiated
U
داخل کردن
to cut in
U
داخل شدن
to get into
U
داخل شدن در
to go in
U
داخل شدن
to go into
U
داخل شدن در
phase in
U
داخل کردن
inward
U
داخل رونده
interns
U
داخل شدن در
intern
U
داخل شدن در
to work in
U
داخل کردن
interning
U
داخل شدن در
on berth
U
در داخل بندر
furnace campaign
U
عملیات داخل کوره
on side
U
در داخل خط خارج نشده
furnace room
U
فضای داخل کوره
inside of
U
داخل و یا توی چیزی
irreptitious
U
نهانی داخل شده
inwards or inward
U
بطرف داخل بباطن
endoenzyme
U
انزیم داخل سلولی
sea island terminal
U
بارانداز داخل دریا
phase in
U
به ترتیب داخل شدن
launch into politics
U
داخل سیاست شدن
reentrant
U
متوجه بسمت داخل
court tennis
U
تنیس داخل سالن
gun bore
U
داخل لوله توپ
cylinder gas
U
گاز داخل سیلندر
cylinder jacket
U
استری داخل سیلندر
internally or abroad
U
در داخل و خارج
[از کشور]
at home and abroad
U
در داخل و خارج
[از کشور]
to enter the military
U
داخل نظام شدن
trailer tongue
[American English]
[coupling]
[British English]
U
پیوند به داخل
[در تریلر]
to go to the front
U
داخل جنگ شدن
to launch in to politics
U
داخل سیاست شدن
He is nobody. He is a nonentity.
U
داخل آدم نیست
inner space
U
داخل منظومه شمسی
up country
U
نواحی داخل کشور
withindoors
U
اشخاص داخل منزل
to come in
U
داخل شدن بدردخوردن
implode
U
از داخل منفجر شدن
home market
U
بازار داخل کشور
reentrant
U
دوباره داخل شونده
intratheater
U
داخل صحنه عملیات
i went in to the garden
U
داخل باغ شدم
swap in
U
مبادله کردن به داخل
indoor soccer
U
فوتبال داخل سالن
to breakin
U
خودرا داخل کردن
intrant
U
داخل نفوذ کننده
wall entrance
U
عبور از داخل دیوار
enter
U
داخل عضویت شدن
bore
U
داخل لوله توپ
bore
U
داخل راتراشیدن سوراخ
bores
U
داخل لوله توپ
bores
U
داخل راتراشیدن سوراخ
inversion
U
پیچش کف پا به طرف داخل
plunges
U
ناگهان داخل شدن
inversions
U
پیچش کف پا به طرف داخل
ingredient
U
داخل شونده عوامل
ingredients
U
داخل شونده عوامل
coolant
U
مایع داخل رادیاتور
belligerent
U
جنگجو داخل درجنگ
enters
U
داخل عضویت شدن
entered
U
داخل عضویت شدن
sightings
U
دیدن از داخل دوربین
sighting
U
دیدن از داخل دوربین
built in
U
موجود در داخل چیزی
belligerently
U
جنگجو داخل درجنگ
plunge
U
ناگهان داخل شدن
home
U
جا به داخل لوله راندن
homes
U
جا به داخل لوله راندن
plunged
U
ناگهان داخل شدن
coolants
U
مایع داخل رادیاتور
belligerents
U
جنگجو داخل درجنگ
inserting
U
داخل کردن در میان گذاشتن
ingesta
U
موادی که داخل بدن رفته
inserts
U
داخل کردن در میان گذاشتن
numerary
U
داخل کتابهای رسمی شریعتی
reticle
U
میدان دید داخل دوربین
admissive
U
داخل کننده اجازه دهنده
home service
U
خدمات فروش در داخل کشور
manhole
U
مسیر مدور داخل ناو
cod
U
فضای داخل خلیج یادریاچه
insert
U
داخل کردن در میان گذاشتن
terminal velocity
U
سرعت گلوله داخل لوله
inside door handle
U
دستگیره داخل درب اتومبیل
to pull in
U
داخل واگن خانه شدن
rechamber
U
دوباره به داخل لوله راندن
regional purchase
U
خرید از داخل منطقه پادگانی
atoll
U
صخرههای مدور داخل دریا
atolls
U
صخرههای مدور داخل دریا
ramming
U
راندن گلوله به داخل لوله
reentrant
U
مقعر دوباره داخل شونده
wainscoting of a room
U
کار چوبی داخل اطاق
manholes
U
مسیر مدور داخل ناو
Recent search history
Forum search
There is no search result on forum.
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com