Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
bore
U
داخل راتراشیدن سوراخ
bores
U
داخل راتراشیدن سوراخ
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
bits
U
تیغه یا ابزار سوراخ کاری که در داخل گیره یا ماشین گردش می نماید
bit
U
تیغه یا ابزار سوراخ کاری که در داخل گیره یا ماشین گردش می نماید
choke bore
U
روکشی برای سوراخ کردن یاتراش دادن داخل سیلندر که قسمت بالای ان دارای قطری کمتر از قطر اصلی سیلندرمیباشد
To shave a piece of wood.
U
قطعه چوبی راتراشیدن
ratline
U
عملیات عبور دادن مواد وپرسنل بطور پنهانی از مرزیا داخل داخل منطقه دشمن
intercommand
U
داخل قسمت داخل یکان
centers
U
سوراخ مرکزی که با سوراخ کد گذاری روی نوار پانچ شده در یک امتداد قرار دارند
centered
U
سوراخ مرکزی که با سوراخ کد گذاری روی نوار پانچ شده در یک امتداد قرار دارند
centre
U
سوراخ مرکزی که با سوراخ کد گذاری روی نوار پانچ شده در یک امتداد قرار دارند
centred
U
سوراخ مرکزی که با سوراخ کد گذاری روی نوار پانچ شده در یک امتداد قرار دارند
center
U
سوراخ مرکزی که با سوراخ کد گذاری روی نوار پانچ شده در یک امتداد قرار دارند
clair-voie
U
[پرچین با دیواره های مشبک که سوراخ سوراخ است.]
to pink out leather
U
چرم را برای زیبایی سوراخ سوراخ کردن
dilly bag
U
کیف دستی یا کیسه سوراخ سوراخ زنانه
nuclide
U
کلیه مواد داخل هسته اتم اجزای شیمیایی داخل هسته
perforation
U
عمل سوراخ کردن ایجاد سوراخ
sight
U
سوراخ روشنی رسان سوراخ دید
sights
U
سوراخ روشنی رسان سوراخ دید
fenestration
U
چیزی که سوراخ سوراخ یاروزنه داراست
float stone
U
سنگ اجرسای یکجورسنگ سوراخ سوراخ
cancellate
U
سوراخ سوراخ سوراخ سوراخ کردن
island bases
U
پایگاههای داخل منطقه پدافندی هوایی پایگاهی داخل منطقه حیاتی پایگاههای جزیرهای دریایی
thirl
U
سوراخ سوراخ کردن دریدن
pinkest
U
سوراخ سوراخ کردن یا بریدن
pink
U
سوراخ سوراخ کردن یا بریدن
pinker
U
سوراخ سوراخ کردن یا بریدن
foraminate
U
ثقبه دار سوراخ سوراخ
gruyere cheese
U
پنیر سوراخ سوراخ سوئیسی
mortise dead lock
U
قفل داخل کار قفل داخل درب
cancellate
U
سوراخ سوراخ اسفنجی
cancellated
U
سوراخ سوراخ اسفنجی
millepore
U
مرجان سوراخ سوراخ
cancellous
U
سوراخ سوراخ اسفنجی
grid
U
دریچه سوراخ سوراخ
grids
U
دریچه سوراخ سوراخ
swage block
U
قالب سوراخ سوراخ
riddle
U
سوراخ سوراخ کردن
riddles
U
سوراخ سوراخ کردن
breached
U
سوراخ رخنه کردن سوراخ کردن نفوذ در خطوط دشمن درگیری با دشمن
breach
U
سوراخ رخنه کردن سوراخ کردن نفوذ در خطوط دشمن درگیری با دشمن
breaches
U
سوراخ رخنه کردن سوراخ کردن نفوذ در خطوط دشمن درگیری با دشمن
insides
U
داخل
withindoors
U
در داخل
interior
U
داخل
interiors
U
داخل
lineball
U
داخل
within
U
در داخل
aboard
U
داخل
anie
U
داخل
interiorly
U
از داخل
inside
U
داخل
intra
U
داخل
within
<prep.>
U
در داخل
inside
<adv.>
<prep.>
U
در داخل
incorporating
U
داخل کردن
incorporates
U
داخل کردن
incorporate
U
داخل کردن
interservice
U
داخل قسمت
enters
U
داخل شدن
interurban
U
داخل شهری
enter
U
داخل شدن
intradivision
U
در داخل لشگر
to cut in
U
داخل شدن
entered
U
داخل کردن
interns
U
داخل شدن در
intermolecular
U
در داخل ذرات
internal attack
U
تک داخلی یا تک از داخل
interneural
U
داخل عصبی
entered
U
داخل شدن
phase in
U
داخل کردن
on line
U
داخل رده
enter
U
داخل کردن
interneuron
U
داخل عصبی
work in
U
داخل کردن
intrant
U
داخل شونده
withindoors
U
افراد داخل
to go in
U
داخل شدن
to play at
U
داخل شدن در
intern
U
داخل شدن در
ingratiated
U
داخل کردن
ingratiates
U
داخل کردن
on berth
U
در داخل بندر
to go into
U
داخل شدن در
ingratiating
U
داخل کردن
to get into
U
داخل شدن در
interning
U
داخل شدن در
enters
U
داخل کردن
ingratiate
U
داخل کردن
intraspecies
U
داخل گونهای
intraspecific
U
داخل گونهای
intratheater
U
در داخل صحنه
introgresseive
U
داخل شونده
uchi uke
U
دفاع از داخل
intromit
U
داخل کردن
to work in
U
داخل کردن
inward
U
داخل رونده
cross hair
U
خط داخل دوربین
to queue-jump
[British E]
U
داخل صف زدن
grind internally
U
داخل را ساییدن
implode
U
از داخل ترکیدن
engaged in war
U
داخل جنگ
to line-jump
U
داخل صف زدن
immit
U
داخل کردن
inside wiring
U
سیمکشی داخل
to step in
U
داخل شدن
to push to the front
[of line]
U
داخل صف زدن
to cut in line
U
داخل صف زدن
ingoing
U
داخل شونده
ingressive
U
داخل شونده
inhaul
U
به داخل کشیدن
inhaul
U
به داخل کشنده
inboard
U
به طرف داخل
heave in
U
کشیدن به داخل
he went aboard the ship
او داخل کشتی شد
he is not in it
U
داخل نیست
imbark
U
داخل کردن
to step inside
U
داخل شدن
to walk in
U
داخل شدن
impenetrable
U
داخل نشدنی
in and out
U
داخل وخارج
inboard
U
داخل کشتی
intercontinental
U
داخل قاره
inbound
U
داخل مرز
inboard
U
به سمت داخل
anieoro
U
به طرف داخل
interchart
U
در داخل نقشه
implosion
U
انفجار از داخل
interior wiring
U
سیمکشی داخل
anieoro
U
از داخل به خارج
intercellular
U
داخل سلولی
to come in
U
داخل شدن بدردخوردن
i went in to the garden
U
داخل باغ شدم
on side
U
در داخل خط خارج نشده
implode
U
از داخل منفجر شدن
bores
U
داخل لوله توپ
sighting
U
دیدن از داخل دوربین
to launch in to politics
U
داخل سیاست شدن
to go to the front
U
داخل جنگ شدن
bore
U
داخل لوله توپ
to enter the military
U
داخل نظام شدن
home market
U
بازار داخل کشور
court tennis
U
تنیس داخل سالن
to breakin
U
خودرا داخل کردن
sea island terminal
U
بارانداز داخل دریا
furnace room
U
فضای داخل کوره
homes
U
جا به داخل لوله راندن
enters
U
داخل عضویت شدن
home
U
جا به داخل لوله راندن
furnace campaign
U
عملیات داخل کوره
entered
U
داخل عضویت شدن
belligerents
U
جنگجو داخل درجنگ
belligerently
U
جنگجو داخل درجنگ
belligerent
U
جنگجو داخل درجنگ
sightings
U
دیدن از داخل دوربین
reentrant
U
دوباره داخل شونده
phase in
U
به ترتیب داخل شدن
plunges
U
ناگهان داخل شدن
plunged
U
ناگهان داخل شدن
plunge
U
ناگهان داخل شدن
cylinder gas
U
گاز داخل سیلندر
gun bore
U
داخل لوله توپ
cylinder jacket
U
استری داخل سیلندر
endoenzyme
U
انزیم داخل سلولی
swap in
U
مبادله کردن به داخل
reentrant
U
متوجه بسمت داخل
enter
U
داخل عضویت شدن
wall entrance
U
عبور از داخل دیوار
internally or abroad
U
در داخل و خارج
[از کشور]
trailer tongue
[American English]
[coupling]
[British English]
U
پیوند به داخل
[در تریلر]
at home and abroad
U
در داخل و خارج
[از کشور]
inversions
U
پیچش کف پا به طرف داخل
inside of
U
داخل و یا توی چیزی
coolant
U
مایع داخل رادیاتور
inversion
U
پیچش کف پا به طرف داخل
withindoors
U
اشخاص داخل منزل
irreptitious
U
نهانی داخل شده
inwards or inward
U
بطرف داخل بباطن
up country
U
نواحی داخل کشور
intratheater
U
داخل صحنه عملیات
inner space
U
داخل منظومه شمسی
He is nobody. He is a nonentity.
U
داخل آدم نیست
launch into politics
U
داخل سیاست شدن
intrant
U
داخل نفوذ کننده
ingredient
U
داخل شونده عوامل
indoor soccer
U
فوتبال داخل سالن
coolants
U
مایع داخل رادیاتور
built in
U
موجود در داخل چیزی
ingredients
U
داخل شونده عوامل
base hit
U
ضربه به داخل محوطه باامتیاز
interfertile
U
قابل لقاح در داخل خود
inserts
U
داخل کردن در میان گذاشتن
regional purchase
U
خرید از داخل منطقه پادگانی
intercoms
U
دستگاه مخابره داخل ساختمان
distance wadding
U
بوش داخل پوکه فشنگ
inserting
U
داخل کردن در میان گذاشتن
barrier minefield
U
میدان مین داخل مانع
reticle
U
میدان دید داخل دوربین
internal power
U
توانی که داخل هواپیما تولیدمیشود
cod
U
فضای داخل خلیج یادریاچه
admissive
U
داخل کننده اجازه دهنده
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com