English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 208 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
inside U داخل
insides U داخل
interior U داخل
interiors U داخل
aboard U داخل
anie U داخل
intra U داخل
lineball U داخل
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
ratline U عملیات عبور دادن مواد وپرسنل بطور پنهانی از مرزیا داخل داخل منطقه دشمن
intercommand U داخل قسمت داخل یکان
nuclide U کلیه مواد داخل هسته اتم اجزای شیمیایی داخل هسته
island bases U پایگاههای داخل منطقه پدافندی هوایی پایگاهی داخل منطقه حیاتی پایگاههای جزیرهای دریایی
mortise dead lock U قفل داخل کار قفل داخل درب
within U در داخل
withindoors U در داخل
interiorly U از داخل
within <prep.> U در داخل
inside <adv.> <prep.> U در داخل
intrant U داخل شونده
interneuron U داخل عصبی
interns U داخل شدن در
inward U داخل رونده
interning U داخل شدن در
interneural U داخل عصبی
internal attack U تک داخلی یا تک از داخل
intermolecular U در داخل ذرات
inhaul U به داخل کشیدن
intraspecific U داخل گونهای
phase in U داخل کردن
introgresseive U داخل شونده
interurban U داخل شهری
intradivision U در داخل لشگر
interservice U داخل قسمت
intraspecies U داخل گونهای
intromit U داخل کردن
on berth U در داخل بندر
intratheater U در داخل صحنه
inbound U داخل مرز
intercellular U داخل سلولی
incorporating U داخل کردن
immit U داخل کردن
imbark U داخل کردن
heave in U کشیدن به داخل
he went aboard the ship او داخل کشتی شد
he is not in it U داخل نیست
grind internally U داخل را ساییدن
engaged in war U داخل جنگ
cross hair U خط داخل دوربین
impenetrable U داخل نشدنی
interchart U در داخل نقشه
incorporates U داخل کردن
incorporate U داخل کردن
implode U از داخل ترکیدن
interior wiring U سیمکشی داخل
inside wiring U سیمکشی داخل
inhaul U به داخل کشنده
anieoro U به طرف داخل
ingressive U داخل شونده
ingoing U داخل شونده
inboard U به سمت داخل
inboard U به طرف داخل
inboard U داخل کشتی
in and out U داخل وخارج
implosion U انفجار از داخل
anieoro U از داخل به خارج
work in U داخل کردن
on line U داخل رده
enter U داخل شدن
withindoors U افراد داخل
enter U داخل کردن
entered U داخل شدن
entered U داخل کردن
enters U داخل شدن
to line-jump U داخل صف زدن
to queue-jump [British E] U داخل صف زدن
intercontinental U داخل قاره
to push to the front [of line] U داخل صف زدن
to cut in line U داخل صف زدن
to step in U داخل شدن
to step inside U داخل شدن
to walk in U داخل شدن
enters U داخل کردن
ingratiate U داخل کردن
ingratiating U داخل کردن
ingratiated U داخل کردن
ingratiates U داخل کردن
to get into U داخل شدن در
to cut in U داخل شدن
to go in U داخل شدن
to go into U داخل شدن در
to work in U داخل کردن
intern U داخل شدن در
to play at U داخل شدن در
uchi uke U دفاع از داخل
to come in U داخل شدن بدردخوردن
gun bore U داخل لوله توپ
to go to the front U داخل جنگ شدن
home market U بازار داخل کشور
furnace room U فضای داخل کوره
sea island terminal U بارانداز داخل دریا
swap in U مبادله کردن به داخل
built in U موجود در داخل چیزی
reentrant U متوجه بسمت داخل
court tennis U تنیس داخل سالن
to breakin U خودرا داخل کردن
cylinder gas U گاز داخل سیلندر
cylinder jacket U استری داخل سیلندر
endoenzyme U انزیم داخل سلولی
phase in U به ترتیب داخل شدن
furnace campaign U عملیات داخل کوره
i went in to the garden U داخل باغ شدم
on side U در داخل خط خارج نشده
inwards or inward U بطرف داخل بباطن
to enter the military U داخل نظام شدن
inner space U داخل منظومه شمسی
inside of U داخل و یا توی چیزی
intratheater U داخل صحنه عملیات
to launch in to politics U داخل سیاست شدن
withindoors U اشخاص داخل منزل
intrant U داخل نفوذ کننده
up country U نواحی داخل کشور
reentrant U دوباره داخل شونده
He is nobody. He is a nonentity. U داخل آدم نیست
internally or abroad U در داخل و خارج [از کشور]
at home and abroad U در داخل و خارج [از کشور]
implode U از داخل منفجر شدن
launch into politics U داخل سیاست شدن
trailer tongue [American English] [coupling] [British English] U پیوند به داخل [در تریلر]
indoor soccer U فوتبال داخل سالن
irreptitious U نهانی داخل شده
wall entrance U عبور از داخل دیوار
ingredient U داخل شونده عوامل
inversion U پیچش کف پا به طرف داخل
entered U داخل عضویت شدن
enters U داخل عضویت شدن
sighting U دیدن از داخل دوربین
bores U داخل راتراشیدن سوراخ
sightings U دیدن از داخل دوربین
ingredients U داخل شونده عوامل
bore U داخل لوله توپ
enter U داخل عضویت شدن
bore U داخل راتراشیدن سوراخ
plunge U ناگهان داخل شدن
bores U داخل لوله توپ
belligerent U جنگجو داخل درجنگ
belligerently U جنگجو داخل درجنگ
belligerents U جنگجو داخل درجنگ
home U جا به داخل لوله راندن
homes U جا به داخل لوله راندن
coolants U مایع داخل رادیاتور
plunges U ناگهان داخل شدن
inversions U پیچش کف پا به طرف داخل
coolant U مایع داخل رادیاتور
plunged U ناگهان داخل شدن
regional purchase U خرید از داخل منطقه پادگانی
decoppering U رفع رسوبات مس از داخل لوله
wainscoting of a room U کار چوبی داخل اطاق
catch a crab U تصادفا پارو را داخل اب کردن
cod U فضای داخل خلیج یادریاچه
distance wadding U بوش داخل پوکه فشنگ
terminal velocity U سرعت گلوله داخل لوله
to pull in U داخل واگن خانه شدن
insert U داخل کردن در میان گذاشتن
intercoms U دستگاه مخابره داخل ساختمان
intercom U دستگاه مخابره داخل ساختمان
inserts U داخل کردن در میان گذاشتن
foamie U اسفنج داخل کفش اسکی
reticle U میدان دید داخل دوربین
home service U خدمات فروش در داخل کشور
ingesta U موادی که داخل بدن رفته
reentrant U مقعر دوباره داخل شونده
ramming U راندن گلوله به داخل لوله
manhole U مسیر مدور داخل ناو
boring bit U چرخ دنده داخل گرد
intradivision U داخل لشگری داخله لشگر
numerary U داخل کتابهای رسمی شریعتی
bilge U بالا بردن فشار داخل خن
base hit U ضربه به داخل محوطه باامتیاز
barrier minefield U میدان مین داخل مانع
manholes U مسیر مدور داخل ناو
inserting U داخل کردن در میان گذاشتن
admissive U داخل کننده اجازه دهنده
atolls U صخرههای مدور داخل دریا
internal power U توانی که داخل هواپیما تولیدمیشود
cavitation U ایجاد حبابهای داخل یک مایع
inside door handle U دستگیره داخل درب اتومبیل
interfertile U قابل لقاح در داخل خود
rechamber U دوباره به داخل لوله راندن
atoll U صخرههای مدور داخل دریا
rank as creditor U داخل در غرماء شخص ورشکسته شدن
pressurizes U فشارهوای داخل سفینه را تنظیم کردن
take in U باز کردن و به داخل کشیدن طنابها
lane marker U راهنمای معبر داخل میدان مین
the people pressed in U مردم زور اورده داخل شدند
on berth U ناوی که داخل پناهگاه یا بندرلنگرانداخته است
longboat U بزرگترین قایق داخل کشتی بازرگانی
ingestion U قورت دادن داخل معده کردن
indoors U در داخل عمارت در زیر پناه یا سقف
uplifts U سوختی که داخل هواپیما حمل میشود
uplift U سوختی که داخل هواپیما حمل میشود
shortstop U موقعیت بازیکن مدافع در داخل میدان
pressurizing U فشارهوای داخل سفینه را تنظیم کردن
intravenously U موجود در سیاهرگ یا ورید داخل وریدی
intravenous U موجود در سیاهرگ یا ورید داخل وریدی
pressurize U فشارهوای داخل سفینه را تنظیم کردن
rammed U پر کردن توپ راندن به داخل لوله
intrusive U بزور داخل شونده فرو رونده
crankcase explusion U سرو صدای داخل محفظه لنگ
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com