English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 159 (4 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to compromise oneself U خودرا مظنون یا رسواکردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
dissociates U رسواکردن
dissociate U رسواکردن
dissociating U رسواکردن
to cry down U رسواکردن باهوردکردن
to give away U واگذارکردن رسواکردن
tradece U بد نام یا رسواکردن
without recourse U عبارتی که درفهر نویسی اسناد قابل انتقال بکار می رود و به وسیله ان فهر نویس مسئوولیت خودرا در برابر فهر نویسان بعدی نفی میکند و تنها خودرا در برابر کسی که سند رابرایش صادر کرده است مسئول قرار میدهد
misdoubt U مظنون
suspects U مظنون
suspecting U مظنون
suspecta U مظنون
suspect U مظنون
suspecting U مظنون موردشک
suspicion [about somebody] U مظنون [به کسی]
suspect U مظنون موردشک
suspected U مشکوک مظنون
suspects U مظنون موردشک
defiant U جسور مظنون
suspecta U مظنون شدن
smell a rat <idiom> U مظنون بودن
suspect U شک داشتن مظنون بودن
suspicions U تردید مظنون بودن
suspicion U تردید مظنون بودن
suspects U شک داشتن مظنون بودن
suspecting U شک داشتن مظنون بودن
to become suspected U مشکوک [مظنون] شدن
suspect U آدم موردشک [مظنون]
to rangeoneself U خودرا
to d. oneself up U خودرا گرفتن
to suppress one's propensities U خودرا فرونشاندن
to a onself U خودرا اراستن
to dress up U خودرا اراستن
he pretended to be asleep U خودرا بخواب زد
to a. one selt U انتقام خودرا کشیدن
to plume oneself U با پیرایه خودرا اراستن
to express one self U مقاصد خودرا فهماندن
to veil oneself U روی خودرا پوشاندن
to pay one's way U خرج خودرا دراوردن
to pick up oneself U خودرا نگاه داشتن
to slake one's revenge U انتقام خودرا گرفتن
to try one's luck U بخت خودرا ازمودن
to a one's right U حق خودرا ادعایامطالبه کردن
to sun one self U خودرا افتاب دادن
to boure one's way U راه خودرا بزوربازکردن
to breakin U خودرا داخل کردن
to busy oneself U خودرا مشغول کردن
to sow one's wild oats U چل چلی خودرا کردن
to show ones cards U قصد خودرا اشکارکردن
topull oneself together U خودرا جمع کردن
self assertion U خودرا جلو اندازی
he betray himself U او خودرا رسوا ساخت
flatten U روحیه خودرا باختن
flattens U روحیه خودرا باختن
off one's chest <idiom> U خودرا خالی کردن
mince U حرف خودرا خوردن
minces U حرف خودرا خوردن
To step aside . to shy from . To withdraw . U خودرا کنا رکشیدن
To go through fire and water. U خودرا به آب وآتش زدن
back-pedals U حرف خودرا پس گرفتن
insconce U خودرا جای دادن
back-pedal U حرف خودرا پس گرفتن
one's accomplice U همدست خودرا لودادن
back-pedalled U حرف خودرا پس گرفتن
pontify U خودرا مقدس نمودن
back-pedalling U حرف خودرا پس گرفتن
say one's piece <idiom> U آشکارا نظر خودرا گفتن
wrathful U عشق یا کینه خودرا اشکارکردن
to provide oneself U خودرا اماده یا مجهز کردن
to play possum U خودرا بنا خوشی زدن
take in stride <idiom> U خودرا به باد سرنوشت دادن
pass the buck <idiom> U مسئولیت خودرا به دیگری دادن
to play one's role U وفیفه خودرا انجام دادن
to protrude one's tongue U زبان خودرا بیرون انداختن
go to pieces <idiom> U کنترل خودرا از دست دادن
To set ones hopes on something. U امید خودرا به چیزی بستن
to stay one's stomach U شکم خودرا اندکی سیرکردن
to stand to one's duty U وفیفه خودرا انجام دادن
To play ones part . U نقش خودرا بازی کردن
To set ones watch . U ساعت خودرا میزان کردن
to use one's d. U عقل یا نظر خودرا بکاربردن
do one's best <idiom> U تمام تلاش خودرا کردن
to serve one's term U خدمت خودرا انجام دادن
for all one is worth <idiom> U تمام سعی خودرا کردن
to recover damages U خسارت خودرا جبران کردن
to lay down ones arms U سلاح خودرا بزمین گذاشتن
to keep the wolf from the door U خودرا ازگرسنگی یا قحطی رهانیدن
to change one's course U خط مشی یا رویه خودرا تغییردادن
to bridle one's own tongue U جلوی زبان خودرا گرفتن
o bey your parents U والدین خودرا اطاعت کنید
hold one's own U موقعیت خودرا حفظ کردن
hold one's ground U موقعیت خودرا حفظ کردن
to addict oneself U عادت کردن خودرا معتادکردن
get out of hand <idiom> U کنترل خودرا از دست دادن
to cut ones way U راه خودرا ازموانع بازکردن
underplay U دست خودرا ادا نکردن
to declare oneself U قصد خودرا افهار کردن
underplays U دست خودرا ادا نکردن
to givein one's a. U موافقت خودرا اعلام کردن
underplayed U دست خودرا ادا نکردن
to detain one's due U بدهی خودرا نگه داشتن
underplaying U دست خودرا ادا نکردن
show him your ticket U بلیط خودرا باو نشان دهید
sloshing U خودرا بالجن وگل ولای الودن
cram U خودرا برای امتحان اماده کردن
crammed U خودرا برای امتحان اماده کردن
cramming U خودرا برای امتحان اماده کردن
To extend the scope of ones activities . U میدان عملیات خودرا گسترش دادن
To consume all ones energy . U تمام نیروی خودرا مصرف کردن
crams U خودرا برای امتحان اماده کردن
he lost his reason U عقل یا هوش خودرا ازدست داد
turn kings evidence U شرکای جرم و همدستان خودرا لو دادن
to repeat oneself U کاریا گفته خودرا تکرار کردن
to d. a way one's time U وقت خودرا به خواب و خیال گذراندن
sloshes U خودرا بالجن وگل ولای الودن
to carry oneself U خودرا اداره کردن یابوضعی دراوردن
to calculate on U فرض خودرا روی چیزی بنانهادن
to bridle one's anger U خشم خودرا پایمال کردن یافروخوردن
to a oneself U خودرا اماده یامجهزکردن سلاح پوشیدن
to perform one's oromise U پیمان یاوعده خودرا انجام دادن
slosh U خودرا بالجن وگل ولای الودن
preens U خودرا اراستن بامنقار وزبان خود رااراستن
To perfect oneself in a foreign language . U معلومات خودرا در یک زبان خارجی کامل کردن
preening U خودرا اراستن بامنقار وزبان خود رااراستن
preen U خودرا اراستن بامنقار وزبان خود رااراستن
mudlark U اهل کوچه کسیکه خودرا باخاک و گل می الاید
preened U خودرا اراستن بامنقار وزبان خود رااراستن
to be even witn any one U انتقام خودرا ازکسی گرفتن باکسی باربریاسراسربودن
to weigh one's word U سخنان خودرا سنجیدن سنجیده سخن گفتن
to take up one'sindentures U سند شاگردی خودرا در پایان خدمت پس گرفتن
to lick one's U لب و لوچه خودرا لیسیدن ملچ و ملوچ کردن
to make a p of one's learing U دانش خودرا نمایش دادن علم فروشی کردن
jilted U زنی یا مردی که معشوق خودرا یکباره رها کند
to do ones endeavour U کوشش خودرابعمل اوردن وفیفه خودرا انجام دادن
He was engrossed in conversation . U فوتبالیستها دارند قبل از بازی خودرا گرم می کنند
jilting U زنی یا مردی که معشوق خودرا یکباره رها کند
jilts U زنی یا مردی که معشوق خودرا یکباره رها کند
to secure a debtby a mortagage U با گرفتن گرو بستانکاری خودرا ازدیگران تامین کردن
to continue one's progress U پیشرفت خودرا ادامه دادن همواره جلو رفتن
jilt U زنی یا مردی که معشوق خودرا یکباره رها کند
flip one's lid <idiom> U خیلی هیجان زده شدن ،کنترل خودرا از دست دادن
to cry peccavi U بگناهان خودخستوشدن گناهان خودرا اقرار کردن فریاداعتراف براوردن
to ingratite oneself U خودرا طرف توجه قرار دادن خود شیرینی کردن
myrmidon U یکی از اهالی جنگجوی thessalyکه در جنگ troyپادشاه خودرا پیروی کردند
doctrinaire U کسی که می خواهد نظریات و اصول خودرا بدون توجه به مقتضیات اجرا کند
solipsism U فرضیهای که معتقد است نفس انسان چیزی جز خودوتغییرات حاصله درنفس خودرا نمیشناسد
to idulge oneself in drinking U بنوشابه خوری افتادن خودرا بباده نوشی سپردن تسلیم خوی میگساری شدن
say's law U عرضه تقاضای خودرا بوجود می اورد بنابراین تعادل همواره در سطح اشتغال کامل وجود خواهدداشت
limit state U حالت خاص یک ساختمان که دیگر وفیفه خودرا انجام نمیدهد و یا شرایطی که برای ان طرح شده است جایز نمیباشد
curie point U دمای بحرانی منحصر به فردبرای هر ماده که بالاتر از ان مواد فرومانیتیک خاصیت مغناطیسی دائم یاموقت خودرا ازدست میدهند
to express one's heartfelt U قبلا سپاس گزاری کردن تشکرات قلبی خودرا تقدیم کردن
personate U خودرا بجای دیگری قلمداد کردن دارای شخصیت کردن
to pretend illness U نا خوشی را بهانه کردن خودرا به ناخوشی زدن تمارض کردن
to put oa a semblance of anger U سیمای خشمگین بخود دادن خودرا خشمگین وانمودکردن
To cast ones vote. U رأی خودرا دادن (به صندوق رأی ریختن )
to put in for U تقاضا کردن خودرا نامزد کردن
purgation U روش باستانی دادرسی در CL که به موجب ان متهم بایستی دوازده تن ازهمسایگان را به بیگناهی خود به شهادت می گرفت ویااز طریق رفتن در اب جوش یا اب یخ یا اتش بیگناهی خودرا ثابت می کرد
cross examination U به طور کلی در CL کلیه شهود وکارشناسان و مامورین کشف جرم در موقع محاکمه بایدعلنا" و حضورا" اطلاعات خودرا بیان دارند و دادستان ووکیل متهم حق سوال کردن از ایشان را دارند
capacity cost U هزینه تولید وقتی که واحدتولید کننده حداکثر فرفیت خودرا برای تولید به کار برد هزینه تولید با حداکثر فرفیت
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com