English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
now nonsense now U خواهش میکنم چرند گفتن رابس کن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
please take a seat U خواهش میکنم بفرمایید
Have a seat, please! U خواهش میکنم بفرمایید !
Please take my suitcase. خواهش میکنم چمدانم را برایم بیاورید.
Have a seat, please! U خواهش میکنم روی صندلی بشینید!
Please take that bag. خواهش میکنم آن کیف را برایم بیاورید.
Please send me information on ... U خواهش میکنم اطلاعات را برایم در مورد ... ارسال کنید.
Please take this luggage. خواهش میکنم این اسباب و اثاثیه را برایم بیاورید.
would you mind ringing U اگر زحمت نیست خواهش میکنم زنگ را بزنید
twaddle U چرند گفتن
twadle U چرند گفتن
tootling U چرند گفتن
tootled U چرند گفتن
tootle U چرند گفتن
tootles U چرند گفتن
to talk nonsense U چرند گفتن
greet U درود گفتن تبریک گفتن
greeted U درود گفتن تبریک گفتن
greets U درود گفتن تبریک گفتن
to answer in the a U اری گفتن بله گفتن
bilge water U چرند
kibosh U چرند
trumpery U چرند
twaddler U چرند گو
cockeyed U چرند
twadle U چرند
windier U چرند
windy U چرند
windiest U چرند
piffle U چرند
nonsensical U چرند
corny U چرند
jiving U چرند
rigmarole U چرند
jived U چرند
linsey woolsey U چرند
codswallop U چرند
shenanigan U چرند
rubbishing U چرند
irrationable U چرند
hokum U چرند
unmeaning U چرند
balderdash U چرند
rigmaroles U چرند
jives U چرند
bilk U چرند
jive U چرند
blatherskite U چرند
bullshit U چرند
bosh U چرند
bollocks U چرند
trashier U چرند مزخرف
rubbishy U مهمل چرند
trashy U چرند مزخرف
crap U تفاله چرند
crapped U تفاله چرند
crapping U تفاله چرند
stuff U چرند پرکردن
stuffed U چرند پرکردن
havers U بیهوده چرند
stuffs U چرند پرکردن
sillier U چرند احمقانه
bunkum U حرف چرند
buncombe U حرف چرند
ludicrous U مزخرف چرند
silly U چرند احمقانه
silliest U چرند احمقانه
tosh U ادم چرند
trashiest U چرند مزخرف
requested U خواهش
request U خواهش
requesting U خواهش
requests U خواهش
ludicrously U بطور مضحک یا چرند
inane U چرند فضای نامحدود
natter U چرند بافی کردن
nattered U چرند بافی کردن
nattering U چرند بافی کردن
bullshit U چرند گویی کردن
natters U چرند بافی کردن
fool begged U چرند جهالت امیز
baloney U چرند نوعی کالباس
irrationalism U عقیده نامعقول یا چرند
at the request of U به خواهش [به درخواست]
ask U خواهش کردن
close the door please U خواهش دارم
requester U خواهش کننده
beg U خواهش کردن
begged U خواهش کردن
it is my wish that U خواهش من اینست که
begs U خواهش کردن
will U خواهش ارزو
wills U خواهش ارزو
wishes U ارزو خواهش
wished U ارزو خواهش
asks U خواهش کردن
asking U خواهش کردن
wish U ارزو خواهش
asked U خواهش کردن
willed U خواهش ارزو
i suppose so U گمان میکنم
i wonder he did not catch cold U تعجب میکنم
I'd like to think that ... U من فرض میکنم که ...
really U احساس میکنم
horny <adj.> U مطیع خواهش نفس
randy [British E] <adj.> U مطیع خواهش نفس
appetence or tency U اشتیاق خواهش طبیعی
what is your pleasure U خواهش شما چیست
i humbly request that U خواهش عاجزانه دارم که ...
d. of a request U عدم قبول خواهش
d. wish U خواهش هنگام مردن
anticipating it U پیشبینی اش میکنم [میشود]
i wonder at him U از دست او تعجب میکنم
I am just passing through. از اینجا عبور میکنم.
i will note it down U یاد داشت میکنم
i have got him on my brain U همیشه به اوفکر میکنم
I'm proud of you. U من بهت افتخار میکنم.
I'll let you know when the time comes ( in due time ) . U وقتش که شد خبر میکنم
Looking forward to it U پیشبینی اش میکنم [میشود]
sputter U تند ومغشوش سخن گفتن باخشم سخن گفتن
sputtered U تند ومغشوش سخن گفتن باخشم سخن گفتن
sputters U تند ومغشوش سخن گفتن باخشم سخن گفتن
to make a r. for something U چیز یرا خواهش کردن
do tell me U خواهش دارم بمن بگویید
Please be my guest. U خواهش می کنم مهمان من با شید
please dont forget it U خواهش دارم فراموش نکنید
thank tou for that book U خواهش دارم ان کتاب را به من بدهید
my sentiment toward him U انچه من راجع باواحساس میکنم
I've got the munchies. U یکدفعه احساس گرسنگی میکنم.
i suspect him to be a liar U گمان میکنم دروغگو باشد
Am I right in assuming that ...? U آیا درست فرض میکنم که ...
i rely or your secrecy U من به رازداری شما اطمینان میکنم
i imagine him to be my friend U من تصور میکنم که او دوست من است
i imagine he is my friend U من تصور میکنم او دوست من است
Am I right in thinking ... U آیا درست فکر میکنم که ...
I'm working on it. U دارم روش کار میکنم.
His request was in the nature of a command. U خواهش اوحالت حکم ودستور را داشت
pray consider my case U خواهش دارم بکار من رسیدگی کنید
what is your will? U خواهش یا میل یا خواسته شما چیست
to a person for a thing U چیزی را ازکسی خواهش کردن یاخواستن
I think there is a mistake in the bill. من فکر میکنم اشتباهی در صورتحساب هست.
I am leaving early in the morning. من صبح زود اینجا را ترک میکنم.
I'm putting you through now. U شما را الان وصل میکنم. [در مکالمه تلفنی]
Ah, what the heck! U اه مهم نیست! [اه با وجود این کار را میکنم!]
I think we are out of the woods. <idiom> U فکر میکنم، بدترین بخشش رو پشت سر گذاشتیم.
egg (someone) on <idiom> U خواهش کردن ومجبورکردن کسی برای انجام کاری
I assume that you did read this article. U من فرض میکنم که شما این مقاله را خوانده اید.
I premise that you did read this article. U من فرض میکنم که شما این مقاله را خوانده اید.
My name is "Oliver Pit" and live in Berlin. U اسم من الیور پیت هست و در برلین زندگی میکنم.
I'll take a leap of faith. U من آن را باور میکنم [می پذیرم] [چیزی نامشهود یا غیر قابل اثبات]
I'm doing it on my own account, not for anyone else. U این را من فقط بابت خودم میکنم و نه برای کسی دیگر.
I'll call him tomorrow - no, on second thoughts, I'll try now. U من فردا با او [مرد] تماس خواهم گرفت - پس ازفکربیشتری، من همین حالا سعی میکنم.
Would you let me know before we get to Durham? U ممکن است خواهش کنم قبل از رسیدن به شهر دورهام مرا خبر کنید؟
to ask somebody to say a few words U خواهش کردن از کسی کمی [در باره کسی یا چیزی] صحبت کند
I work in a bank, or more precisely at Melli Bank. U من در بانک کار میکنم یا دقیقتر بگویم در بانک ملی.
i am thankful to god U خدا را شکر میکنم خدا را شکرانه میگویم
request modify U درخواست تصحیح دارم درخواست تغییر میکنم
Now I'm starting to believe it. U دارم یواش یواش قبولش میکنم.
lobbies U تحمیل موضوعی بر دستگاه قانونگذاری به به این ترتیب که موضوعی را به نفع فرد یاطبقه خاص در قالب قانون بریزد لایحهای را از طریق تماس قبلی با نمایندگان مجلس و خواهش از ایشان به تصویب رساندن
lobbied U تحمیل موضوعی بر دستگاه قانونگذاری به به این ترتیب که موضوعی را به نفع فرد یاطبقه خاص در قالب قانون بریزد لایحهای را از طریق تماس قبلی با نمایندگان مجلس و خواهش از ایشان به تصویب رساندن
lobby U تحمیل موضوعی بر دستگاه قانونگذاری به به این ترتیب که موضوعی را به نفع فرد یاطبقه خاص در قالب قانون بریزد لایحهای را از طریق تماس قبلی با نمایندگان مجلس و خواهش از ایشان به تصویب رساندن
bubbling U گفتن
tells U گفتن
bubble U گفتن
get out U گفتن
telling-off U گفتن
tell U گفتن
bubbles U گفتن
saith U گفتن
viyuperate U بد گفتن
bubbled U گفتن
mouths U گفتن
pshaw U اه گفتن
inform U گفتن
informing U گفتن
informs U گفتن
relate U گفتن
relates U گفتن
utterance U گفتن
utterances U گفتن
let out <idiom> U گفتن
utter U گفتن
to give utterance to U گفتن
rehearse U گفتن
iteration U گفتن
rehearsed U گفتن
rehearses U گفتن
rehearsing U گفتن
let (someone) know <idiom> U گفتن
says U گفتن
adduse U گفتن
mouthed U گفتن
mouthing U گفتن
utters U گفتن
uttered U گفتن
mouth U گفتن
to weep out U گفتن
say U گفتن
vituperate U بد گفتن
to tell a story U گفتن
communed U راز دل گفتن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com