Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
minute
U
خلاصه ساختن صورت جلسه نوشتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
briefings
U
جلسه توجیهی خلاصه کردن دستورات و گزارشات
briefing
U
جلسه توجیهی خلاصه کردن دستورات و گزارشات
precis
U
خلاصه نوشتن
minute
U
صورت جلسه
minutes
U
صورت جلسه
protocols
U
صورت جلسه کنفرانس
protocols
U
صورت جلسه ازمایش
record
U
صورت جلسه سابقه
protocol
U
صورت جلسه کنفرانس
protocol
U
صورت جلسه ازمایش
proces verbal
U
صورت جلسه نشست نامه
touch on (upon)
<idiom>
U
خلاصه وار نوشتن ،چکیده گویی
the rules of protocol
U
قوانین قرارداد
[صورت جلسه کنفرانس]
summary of monthly statement
U
خلاصه صورت وضعیت ماهیانه
impanel
U
در صورت نوشتن
gather
U
نوشتن یک گروه از رکوردهای جداگانه به صورت بلاک داده
gathered
U
نوشتن یک گروه از رکوردهای جداگانه به صورت بلاک داده
nonoverlap processing
U
نوشتن و پردازش داخلی فقط در یک اسلوب سری صورت می گیرد
declarative statement
U
نوشتن و مشخص کردن نوع متغیر و در صورت وجود نام توابع و محل آنها
declarations
U
نوشتن و مشخص کردن نوع متغیر و در صورت وجود نام توابع و محل آنها
declaration
U
نوشتن و مشخص کردن نوع متغیر و در صورت وجود نام توابع و محل آنها
sederunt
U
جلسه روحانیان کلیسا اعضای جلسه روحانی شورای روحانی
epitomist
U
شخصی که کتابی را خلاصه کند خلاصه نویس
flying head
U
نوک خواندن / نوشتن دیسک سخت که به صورت حلقهای است و بالای سطح دیسک چرخان قرار دارد
for two weeks
U
جلسه دوهفته پس افتاد جلسه را به دوهفته بعدموکول کردند
photodigital memory
U
سیستم حافظه کامپیوتری که از لیزر برای نوشتن داده روی فیلم ای که بعدا چندین بار قابل خواندن است ولی نه نوشتن استفاده میکند. WORM نیز گفته میشود. حافظه نوشتن یک بار
inventory
U
از چیزی صورت برداشتن صورت ریز مواد اولیه موجودی انبار صورت تحریرترکه متوفی
digests
U
خلاصه کردن و شدن خلاصه
digesting
U
خلاصه کردن و شدن خلاصه
digested
U
خلاصه کردن و شدن خلاصه
digest
U
خلاصه کردن و شدن خلاصه
scrawls
U
با شتاب نوشتن خرچنگ قورباغهای نوشتن نامرتب وغیر استادانه نقاشی کردن
scrawl
U
با شتاب نوشتن خرچنگ قورباغهای نوشتن نامرتب وغیر استادانه نقاشی کردن
scrawling
U
با شتاب نوشتن خرچنگ قورباغهای نوشتن نامرتب وغیر استادانه نقاشی کردن
scrawled
U
با شتاب نوشتن خرچنگ قورباغهای نوشتن نامرتب وغیر استادانه نقاشی کردن
write protect
U
غیر ممکن کردن نوشتن روی فلاپی دیسک یا با حرکت دادن قسمت حفافت در مقابل نوشتن
outlining
U
خلاصه خلاصه کردن
outlined
U
خلاصه خلاصه کردن
outline
U
خلاصه خلاصه کردن
outlines
U
خلاصه خلاصه کردن
encipher
U
برمز نوشتن رمز نوشتن
scareup
U
فاهر ساختن برای مصرف تامین کردن بسرعت ساختن
to a. letter
U
روی نامه عنوان نوشتن نامه نوشتن کاغذی رابعنوان
DVD
U
درایو دیسک DVD که به کاربر امکان نوشتن , پاک کردن و نوشتن مجدد داده روی دیسک DVD میدهد
locals
U
چاپگری که به صورت فیزیکی به کامپیوتر وصل است و نه به صورت منبع اشتراکی در شبکه
local
U
چاپگری که به صورت فیزیکی به کامپیوتر وصل است و نه به صورت منبع اشتراکی در شبکه
printer
U
وسیلهای که داده ورودی به صورت الکتریکی را به صورت قابل خواندن چاپ شده تبدیل میکند
printers
U
وسیلهای که داده ورودی به صورت الکتریکی را به صورت قابل خواندن چاپ شده تبدیل میکند
plastic bubble keyboard
U
صفحه کلید که کلیدهای آن به صورت حبابهای کوچک روی ورقه پلاستیکی هستند که در صورت انتخاب مدار را کامل می کنند
packets
U
روش ارسال داده روی شبکه گسترده به صورت بستههای کوچک که بعدا به صورت درست سوار می شوند در مرحله دریافت
packet
U
روش ارسال داده روی شبکه گسترده به صورت بستههای کوچک که بعدا به صورت درست سوار می شوند در مرحله دریافت
meetings
U
جلسه
meeting
U
جلسه
seance
U
جلسه
sessions
U
جلسه
sitting
U
جلسه
sittings
U
جلسه
meets
U
: جلسه
meet
U
: جلسه
session
U
جلسه
erasable
U
قطعه حافظه فقط خواندنی که توسط ولتاژ اعمال شده به سوزن نوشتن آن برنامه ریزی است و داده بهاین سوزن نوشتن اعمال میشود وتوسعه اشعه مافوق بنفش پاک میشود
numeric
U
که در بسیاری صفحه کلیدهای کامپیوتر به صورت گروه جداگانه برای واد کردن حجم زیادی از داده به صورت اعداد به کار می رود
he dose not know how to write
U
نوشتن نمیداند نوشتن بلدنیست بلدنیست بنویسد
agendas
U
دستور جلسه
reunions
U
تجدید جلسه
chairman
U
رئیس جلسه
in the meeting of d may
U
در جلسه سوم می
reunion
U
تجدید جلسه
chairmen
U
رئیس جلسه
chairperson
U
رئیس جلسه
chairpersons
U
رئیس جلسه
meetings
U
انجمن جلسه
meeting
U
انجمن جلسه
general meeting
U
جلسه عمومی
special session
U
جلسه مخصوص
order of the day
U
دستور جلسه
nonresident
U
غیرحاضر در جلسه
public session
U
جلسه علنی
agenda
U
دستور جلسه
court session
U
جلسه دادگاه
cabinet council
U
جلسه هیات وزیران
bull session
U
جلسه محاوره ومرور
marathon
U
جلسه گروهی طولانی
stag
U
جلسه یا مهمانی مردانه
special session
U
جلسه فوق العاده
convocation
U
جلسه عمومی دانشجویان
convene
U
تشکیل جلسه دادن
sitting in camera
U
جلسه غیر علنی
to hold a session
U
جلسه منعقد کردن
convened
U
تشکیل جلسه دادن
convenes
U
تشکیل جلسه دادن
spectators
U
مستمعین جلسه دادگاه
convening
U
تشکیل جلسه دادن
sitting in camera
U
جلسه خصوصی دادگاه
seance
U
جلسه احضارارواح وغیره
work out
U
برنامه یک جلسه تمرین
seance
U
جلسه احضار روح
marathons
U
جلسه گروهی طولانی
convocations
U
جلسه عمومی دانشجویان
to hold a meeting
U
جلسه منعقد کردن
rehearing
U
جلسه دادرسی مجدد
the house went into secret session
U
مجلس جلسه سری
stags
U
جلسه یا مهمانی مردانه
The meeting was postponed.
U
جلسه را عقب انداختند
walkouts
U
اعتصاب ,ترک جلسه
walkout
U
اعتصاب ,ترک جلسه
private session
U
جلسه غیر علنی
presiding
U
ریاست جلسه را بعهده داشتن
preside
U
ریاست جلسه را بعهده داشتن
presides
U
ریاست جلسه را بعهده داشتن
Those who attended the meeting.
U
کسانیکه در جلسه حاضر بودند
presided
U
ریاست جلسه را بعهده داشتن
critic report
U
گزارش نتیجه جلسه انتقاد
adjournments
U
احاله رسیدگی به جلسه بعد
adjournment
U
احاله رسیدگی به جلسه بعد
critiques
U
جلسه انتقاد بعد ازعملیات
critique
U
جلسه انتقاد بعد ازعملیات
open the meeting
U
رسمیت جلسه را اعلام کردن
to sit
U
درباره موضوعی جلسه کردن
barrage jamming
U
تولید پارازیت به صورت پرده ممانعتی پخش پارازیت به صورت توده وسیع
master of ceremonies
U
متصدی تفریحات یا معرف نطاق جلسه
seminars
U
جلسه بحث وتحقیق در اطراف موضوعی
seminar
U
جلسه بحث وتحقیق در اطراف موضوعی
masters of ceremonies
U
متصدی تفریحات یا معرف نطاق جلسه
call a metting
U
تعیین وقت و دعوت برای جلسه
committees
U
هیئت بررسی انجمن جلسه خصوصی
The date of the meeting has been advanced.
U
تاریخ جلسه جلو افتاده است
committee
U
هیئت بررسی انجمن جلسه خصوصی
watts
U
واحداندازه گیری SI برای توان الکتریکی که به صورت توان تولیدشده در صورت عبور جریان یک آمپر از باری که ولتاژ یک ولت دارد تعریف میشود
watt
U
واحداندازه گیری SI برای توان الکتریکی که به صورت توان تولیدشده در صورت عبور جریان یک آمپر از باری که ولتاژ یک ولت دارد تعریف میشود
discretionary
U
آنچه در صورت نیاز لازم و در صورت عدم نیاز زیادی باشد
agenda
U
لیست کارهایی که میبایست در جلسه به انهارسیدگی شود
I acted as interpreter for the Prime Minister at yesterday's meeting.
U
من در جلسه دیروز مترجم نخست وزیر بودم.
hansardize
U
متوجه مذاکرات جلسه پیش خودش کردن
convoke
U
برای تشکیل جلسه وشورایاکمیسیون دعوت کردن
quorum
U
حداقل عده لازم برای رسمیت جلسه
agendas
U
لیست کارهایی که میبایست در جلسه به انهارسیدگی شود
to call a meeting of the board of directors
U
برای شرکت در جلسه هیئت مدیره احضار کردن
To conduct a meeting in an orderly manner.
U
جلسه ای رابا نظم وتر تیب اداره کردن
peremptory undertaking
U
تعهد خواهان باارائه دلیل در اولین جلسه بعدی دادگاه
national educational computing conferenc
U
جلسه سالیانه فارغ التحصیلان علاقمند به استفاده کامپیوتر در اموزش
in fine
U
خلاصه
briefed
U
خلاصه
summary
U
خلاصه
quintes sence
U
خلاصه
in short
U
خلاصه
briefer
U
خلاصه
in a word
U
خلاصه
briefest
U
خلاصه
in one word
U
خلاصه
in one world
U
خلاصه
resumed
U
خلاصه
resumes
U
خلاصه
resuming
U
خلاصه
condensation
U
خلاصه
ens
U
خلاصه
abstract
U
:خلاصه
abstracting
U
:خلاصه
abstracts
U
:خلاصه
surveys
U
خلاصه
surveyed
U
خلاصه
resume
U
خلاصه
survey
U
خلاصه
roundups
U
خلاصه
summaries
U
خلاصه
upshot
U
خلاصه
roundup
U
خلاصه
scantling
U
خلاصه
succinct
<adj.>
U
خلاصه
concise
<adj.>
U
خلاصه
synopses
U
خلاصه
brief
U
خلاصه
short
U
خلاصه
compendium
U
خلاصه
shorter
U
خلاصه
comprisal
U
خلاصه
shortest
U
خلاصه
abridgment
U
خلاصه
extraction
U
خلاصه
short
<adj.>
U
خلاصه
fleeting
<adj.>
U
خلاصه
synopsis
U
خلاصه
brief description
U
خلاصه
curt
<adj.>
U
خلاصه
epitome
U
خلاصه
rom
U
دیسک پلاستیکی کوچک که به عنوان قطعه ROM با فرفیت بالا استفاده میشود. داده به صورت دودویی ذخیره میشود به صورت سوراخهای حکاکی شده روی سطح آن که سپس توسط لیزر خوانده می شوند
chargeable accessions
U
استخدام به صورت پرسنل کادر استخدام به صورت پیمانی
line astern
U
صورت بندی ستون هوایی صورت بندی یک ستونه
outlining
U
خلاصه پیرامون
to sum up
U
خلاصه اینکه
summarizing
U
خلاصه کردن
summarized
U
خلاصه کردن
to sum up
U
بطور خلاصه
outlines
U
خلاصه پیرامون
outlining
U
نقشه خلاصه
summarizes
U
خلاصه کردن
compendiously
<adv.>
U
بطور خلاصه
condensed
U
خلاصه شده
curtly
<adv.>
U
بصورت خلاصه
compendiously
<adv.>
U
بصورت خلاصه
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com