English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (4 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
fore and aft center line U خط مرکزی سراسری
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
cpu time U مقدار زمانی که توسط پردازش مرکزی به اجرای دستورالعملهای برنامه اختصاص داده میشود زمان واحد پردازشگر مرکزی
central U متصدی مرکز تلفن مرکزی مرکزی
headquarters U شعبه مرکزی اداره مرکزی
paching central U سیستم مرکزی ارتباطات سیستم کنترل فنی مرکزی مدارات مخابراتی
through U سراسری
globally U سراسری
global U سراسری
transadmittance U گذرایی سراسری
continuous window U پنجره سراسری
global search U جستجوی سراسری
through bill of lading U بارنامه سراسری
through bill of exchange U بارنامه سراسری
global operation U عملیات سراسری
global knowledge U اطلاع سراسری
global variable U متغیر سراسری
global character U کاراکتر سراسری
global reference U ارجاع سراسری
centerline U خط سراسری ناو
inboard U به طرف خط سراسری ناو
through rate U نرخ حمل سراسری
global search and replace U جستجو و جایگزینی سراسری
all over U بطور سراسری تمام شده
central postal directory U دفتر مرکزی خدمات پستی دفتر مدیریت پستی مرکزی
derivation graph U ساختار پایگاه داده سراسری که حاوی اطلاعات قوانین و مسیر هایی برای یافتن داده است
continuous beam U تیر چند دهانه تیر سراسری
cores U مرکزی
centrical U مرکزی
core U مرکزی
central U مرکزی
focal line U خط مرکزی
centre pocket U مرکزی
axial U مرکزی
centerline U خط مرکزی
cl U خط مرکزی
focal U مرکزی
central pumping station U مرکزی
mainframes U پردازنده مرکزی
central processor U پردازنده مرکزی
central processor U پردازشگر مرکزی
eccentricity U برون مرکزی
central site U سایت مرکزی
central terminal U پایانه مرکزی
eccentricities U برون مرکزی
central processing unit U واحدپردازنده مرکزی
central station U نیروگاه مرکزی
central position U وضعیت مرکزی
central head U فشار مرکزی
central city U شهر مرکزی
central canal U مجرای مرکزی
central bank U بانک مرکزی
center distance U فاصله مرکزی
axial pressure U فشار مرکزی
center base U میدان مرکزی
center U گروه مرکزی
central control desk U میزفرمان مرکزی
central convolution U شکنج مرکزی
central position U قرارگاه مرکزی
central office U دفتر مرکزی
central load U بار مرکزی
central heating U حرارت مرکزی
central heating U گرمایش مرکزی
central limit theorem U قضیه حد مرکزی
central government U حکومت مرکزی
central sulcus U شیار مرکزی
central fissure U شیار مرکزی
central gyrus U شکنج مرکزی
boost coil U کوئل مرکزی
centre game U بازی مرکزی
state government U دولت مرکزی
nucleus U لب هسته مرکزی
nuclei U لب هسته مرکزی
central focusing wheel U چرخهزوم مرکزی
head office U اداره مرکزی
spherical angle U زاویه مرکزی
head office U دفتر مرکزی
holding company U شرکت مرکزی
centralism U مرکزی نگری
central U تلفن چی مرکزی
central U کامپیوتر مرکزی
mainframe U پردازنده مرکزی
three centred curve U منحنی سه مرکزی
three center bonding U پیوند سه مرکزی
fovea centralis U فرورفتگی مرکزی
subcentral U زیر مرکزی
centripetal U جانب مرکزی
concourse U تالار مرکزی
centrum U جسم مرکزی
directrix U خط تیر مرکزی
centrifugal U گریز از مرکزی
centrically U بطور مرکزی
centralists U مرکزی نگر
centralist U مرکزی نگر
centralized plan U پلان مرکزی
centrosymmetric U متقارن مرکزی
Central African Republic جمهوری آفریقای مرکزی
the middlands U استانهای مرکزی انگلستان
German Central Bank U بانک مرکزی آلمان
unit central processing U واحد پردازش مرکزی
vertical center line illusion U خطای خط قائم مرکزی
GHQ U مخفف ستاد مرکزی
inner cities U بخش مرکزی شهر
cento U سازمان پیمان مرکزی
inner city U بخش مرکزی شهر
center of gravity axis U محور ثقل مرکزی
statolatry U حمایت ازقدرت مرکزی
central planning U برنامه ریزی مرکزی
geocentric system U دستگاه زمین مرکزی
geocentric U دوران زمین مرکزی
central processing unit U واحد پردازش مرکزی
centre pawns U پیادههای مرکزی شطرنج
central tendency measures U اندازههای گرایش مرکزی
measures of central tendency U اندازههای گرایش مرکزی
cns U دستگاه عصبی مرکزی
heliocentric system U دستگاه خورشید مرکزی
central control panel U تابلوی مرکزی کنترل
central mass storage U انباره انبوه مرکزی
scandinavian defence U دفاع متقابل مرکزی
multicenter binding U پیوند چند مرکزی
central heating system U دستگاه حرارت مرکزی
rimland U حومه ناحیه مرکزی
precentral gyrus U شکنج پیش مرکزی
one shot pump U پمپ روغن مرکزی
centre counter defence U دفاع متقابل مرکزی
center U وسط ونقطه مرکزی
downtown U قسمت مرکزی شهر
post offices U اداره مرکزی پست
post office U اداره مرکزی پست
heartlands U منطقه مرکزی وحیاتی
heartland U منطقه مرکزی وحیاتی
core U هسته مرکزی مفتول
cores U هسته مرکزی مفتول
conurbations U شهر مهم مرکزی
conurbation U شهر مهم مرکزی
naves U تالار مرکزی صحن
golds U دایره مرکزی هدف
gold U دایره مرکزی هدف
centers U وسط ونقطه مرکزی
centered U وسط ونقطه مرکزی
centre U وسط ونقطه مرکزی
nave U تالار مرکزی صحن
centred U وسط ونقطه مرکزی
axis of the bore U محور مرکزی لوله
x ring U دایره مرکزی هدف تیراندازی
geocentric U دارای مرکزی در زمین زمینی
central planning team U تیم طرح ریزی مرکزی
general posr office U اداره مرکزی پست در لندن
organization of central american states U سازمان دول امریکای مرکزی
umbilical U واقع در نزدیکی ناف مرکزی
directrix U خط مرکزی منطقه اتش توپ
osset U اریایی نژادان قفقاز مرکزی
central railway station U ایستگاه مرکزی راه اهن
Ivory Coast U کرانهی مرکزی و غربی افریقا
radian U زاویه مرکزی قوس دایره
geothermal U وابسته به حرارت مرکزی زمین
geothermic U وابسته به حرارت مرکزی زمین
center spot U نقطه مرکزی بیلیارد انگلیسی
high asia U قسمت بلند و مرکزی امریکا
keel U ستون عرضی مرکزی ناو
keels U ستون عرضی مرکزی ناو
king's yellow U مارهای صیادجوندگان امریکای مرکزی
central food preparation facility U کارخانجات مرکزی تهیه موادغذایی
pecan U درخت گردوی امریکای مرکزی
sweet spot U قسمت مرکزی راکت یا چوب
pecans U درخت گردوی امریکای مرکزی
central air data U مرکز تهیه اطلاعات هوایی مرکزی
totalitarianism U رژیم حکومت متمرکز در یک قدرت مرکزی
statism U تمرکز قدرت اقتصادی در دولت مرکزی
wing section U بخش مرکزی یا پانل خارجی بال
centralized U آنچه در یک موقعیت مرکزی قرار دارد
abneural U واقع در مقابل دستگاه مرکزی عصب
totalism U رژیم حکومت متمرکز در یک قدرت مرکزی
danish gambit U گامبی دانمارکی در بازی مرکزی شطرنج
slovak U نژاد اسلواک ساکن قسمت مرکزی چکوسلواکی
centre U شخصی که مراقب عملیات کامپیوتر مرکزی است
centered U شخصی که مراقب عملیات کامپیوتر مرکزی است
balkline spot U نقطه مرکزی خط عرضی روی میز بیلیارد
centers U شخصی که مراقب عملیات کامپیوتر مرکزی است
cpu U Unit Processing Central واحد پردازش مرکزی
crom U قسمت مجتمع اکثر تراشههای واحدپردازش مرکزی
C.I.A U مخفف عبارت سازمان مرکزی اطلاعات آمریکا
centred U شخصی که مراقب عملیات کامپیوتر مرکزی است
center U شخصی که موافب عملیات کامپیوتر مرکزی است
objects U که دودویی که مستقیما واحد پردازش مرکزی را عمل میکند.
objected U که دودویی که مستقیما واحد پردازش مرکزی را عمل میکند.
direct objects U که دودویی که مستقیما واحد پردازش مرکزی را عمل میکند.
indirect objects U که دودویی که مستقیما واحد پردازش مرکزی را عمل میکند.
objecting U که دودویی که مستقیما واحد پردازش مرکزی را عمل میکند.
zero point U نقطه مرکزی گلوله اتشین اتمی در لحظه انفجار
object U که دودویی که مستقیما واحد پردازش مرکزی را عمل میکند.
microprocessors U مدار مجتمع که حاوی تمام قط عات واحد پردازش مرکزی
collections U ایستگاهی که دادههای جمع شده را به نقط ه مرکزی ارسال میکند.
collection U ایستگاهی که دادههای جمع شده را به نقط ه مرکزی ارسال میکند.
peripheral U قطعه خارجی پردازنده مرکزی که حاوی خصوصیات جانبی است
tulip design U طرح گل لاله [گاه اطراف ترنج مرکزی را با آن تزئین می کنند.]
bank rate U مظنه رسمی تنزیل که توسط بانک مرکزی تعیین میشود
integrated U محیط اداره که همه عملیات با کامپیوتر مرکزی انجام می شوند
star network topology U شبکهای از چندین ماشین که هر گره آن به hub مرکزی وصل است
microprocessor U مدار مجتمع که حاوی تمام قط عات واحد پردازش مرکزی
parnassian U نام کوهی در یونان مرکزی که اختصاص داشت به الهه شعر
log U بوسیله ترمینال به کامپیوتر مرکزی پیش از دستیابی به برنامه یا داده .
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com