Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 93 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
hypnotic rigidity
U
خشکی هیپنوتیسمی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
hypnotic
U
هیپنوتیسمی
hypnoanalysis
U
تحلیل هیپنوتیسمی
hypnotic trance
U
خلسه هیپنوتیسمی
posthypnotic suggestion
U
تلقین پس هیپنوتیسمی
posthypnotic amnesia
U
یادزدودگی پس هیپنوتیسمی
hypnodrama
U
نقش گزاری هیپنوتیسمی
stiffness
U
خشکی
dryness
U
خشکی
barrenness
U
خشکی
drouth
U
خشکی
crispness
U
خشکی
drought
U
خشکی
droughts
U
خشکی
land n
U
خشکی
aridity
U
خشکی
mainland
U
خشکی
leanness
U
خشکی
rigidity
U
خشکی
constipation
U
خشکی
terra firma
U
خشکی
dry land
U
خشکی
land
U
خشکی
xeransis
U
خشکی
parchedness
U
خشکی
dry gap bridge
U
پل خشکی
lands man
U
اهل خشکی
overland
U
از راه خشکی
constipate
U
خشکی اوردن
chapt
U
خشکی زدن
catatonic rigidity
U
خشکی کاتاتونیایی
landsman
U
اهل خشکی
overland route
U
راه خشکی
land breeze
U
باد خشکی
corkiness
U
سبکی خشکی
zerophytes
U
خشکی پسند
stiff neck
U
خشکی گردن
loosen
U
از خشکی در اوردن
huskiness
U
درشتی خشکی
xerophytes
U
خشکی پسند
loosened
U
از خشکی در اوردن
waterfronts
U
پیشرفتگی خشکی در اب
spits
U
یک نقطه از خشکی
spit
U
یک نقطه از خشکی
waterfront
U
پیشرفتگی خشکی در اب
aground
U
به خشکی نشسته
landward
U
بسوی خشکی
landings
U
ورود به خشکی
landing
U
ورود به خشکی
loosens
U
از خشکی در اوردن
loosening
U
از خشکی در اوردن
landlocked
U
محاط در خشکی
landlocked
U
محصور در خشکی
ankylosis
U
خشکی بند
absolute drought
U
خشکی مطلق
landfalls
U
دیدن خشکی
landfall
U
دیدن خشکی
land carriage
U
حمل و نقل خشکی
dyschezia
U
خشکی مزاج
[پزشکی]
costiveness
U
خشکی مزاج
[پزشکی]
xerostomia
U
خشکی دهان
[پزشکی]
welter
U
درهم و برهمی خشکی
terraqueous
U
شامل خشکی ودریا
terrarium
U
نمایشگاه جانوران خشکی
chap
U
خشکی زدن پوست
dry mouth syndrome
U
خشکی دهان
[پزشکی]
land lubber
U
ادم خشکی مانده
eschar
U
خشکی پوست زخم
spit
U
پیشرفت خشکی در دریا
landside
U
طرف روبه خشکی
dry mouth
U
خشکی دهان
[پزشکی]
constipation
U
خشکی مزاج
[پزشکی]
spits
U
پیشرفت خشکی در دریا
He is curt ( rigid , strict ) .
U
آدم خشکی است
overland mail
U
پستی که از راه خشکی برود
amphibian vehicle
U
وسیله نقلیه برای خشکی و اب
land
U
به خشکی امدن پیاده شدن
landsman
U
کسیکه زندگی وشغلش در خشکی است
landfall
U
دیدار خشکی املاک واراضی موروثی
road haulier
U
حمل کننده کالا از طریق خشکی
portage
U
حمل قایق سبک روی خشکی
landfalls
U
دیدار خشکی املاک واراضی موروثی
holm
U
جزیره کوچکی میان رودخانه با دریاچه ویانزدیک خشکی
landfall n
U
دیدار خشکی زمینی که ناگهان بمیراث کسی دراید
horse
U
اسب اصیل 5ساله یا بیشتر اوردن ماهی به خشکی بزور
play
U
شرط بندی روی بازی یا بازیگر رساندن ماهرانه ماهی صیدشده به خشکی
played
U
شرط بندی روی بازی یا بازیگر رساندن ماهرانه ماهی صیدشده به خشکی
plays
U
شرط بندی روی بازی یا بازیگر رساندن ماهرانه ماهی صیدشده به خشکی
playing
U
شرط بندی روی بازی یا بازیگر رساندن ماهرانه ماهی صیدشده به خشکی
landing net
U
تور ماهیگیری با دسته کوتاه یا بلند, دامی که باماهیهای بزرگ راباان به خشکی میکشند
gaff
U
میله نگهدارنده ضلع بالایی بادبان قلاب مخصوص حمل ماهی به خشکی یا قایق
exsiccative
U
داروی خشکاننده داروی خشکی اوز
exsiccant
U
داروی خشکاننده داروی خشکی اور
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com