Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
sear
U
خشکیده از کار افتاده
seared
U
خشکیده از کار افتاده
sears
U
خشکیده از کار افتاده
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
behind the times
<idiom>
U
از مد افتاده عقب افتاده فرهنگی
wizen
U
خشکیده
hidebound
U
خشکیده
corky
U
خشکیده
sere
U
خشکیده
marcid
U
خشکیده
adust
U
خشکیده
bone dry
U
خشکیده
dried
U
خشکیده
mummified
U
طب خشکیده
hide bound
U
خشکیده متعصب
dried-up
U
چروکیده خشکیده
dried up
U
چروکیده خشکیده
withered
U
پژمرده خشکیده
deadwood
U
شاخه خشکیده درخت
The odds are against him.
U
شانسش خشکیده است.
mellows
U
جا افتاده
mellowing
U
جا افتاده
riper
U
جا افتاده
mellow
U
جا افتاده
meek
U
افتاده
mellowed
U
جا افتاده
the meshes of a sieve mesh
U
در هم افتاده
fallen
U
افتاده
out of date
U
از مد افتاده
ripe
U
جا افتاده
old hat
U
از مد افتاده
low
U
افتاده
elliptic
U
افتاده
ripest
U
جا افتاده
crest fallen
U
افتاده
footworn
U
از پا افتاده
unassuming
U
افتاده
flagging
U
افتاده
modest
U
افتاده
downfallen
U
افتاده
whacked
<adj.>
U
از پا افتاده
whacked
U
از پا افتاده
old fashioned
U
از مد افتاده
archaic
<adj.>
U
از مد افتاده
installed
U
از کار افتاده
unassertive
U
افتاده حال
seedy
U
از کار افتاده
lame duck
U
از کار افتاده
lame ducks
U
از کار افتاده
remotely
U
دور افتاده
short winded
U
از نفس افتاده
copybook
U
پیشپا افتاده
unregarded
U
ازقلم افتاده
compromised
U
در خطراکتشاف افتاده
compromised
U
به خطر افتاده
with fingers interlocked
U
با انگشتان در هم افتاده
hors de combat
U
از کار افتاده
short of breath
U
از نفس افتاده
demimonde
U
عقب افتاده
noneffective
U
از کار افتاده
dowm
U
از کار افتاده
mity
U
کزم افتاده
long face
U
لب و لوچه افتاده
hanging gale
U
اجاره پس افتاده
he fell prone
U
دمر افتاده
impassionate
U
بهوس افتاده
in register
U
روی هم افتاده
deferred credits
U
درامد پس افتاده
not operationally ready
U
از کار افتاده
decurrent
U
پایین افتاده
arrear
U
بدهی پس افتاده
back rent
U
اجاره پس افتاده
backrent
U
اجارهء پس افتاده
protrudent
U
بیرون افتاده
proleptic
U
پیش افتاده
outland
U
دور افتاده
cyma recta
U
موجی افتاده
out of order
U
از کار افتاده
nutant
U
پایین افتاده
jugate
U
روی هم افتاده
backward
U
عقب افتاده
deadline
U
از کار افتاده
deadlines
U
از کار افتاده
trite
U
پیش پا افتاده
happened
<past-p.>
U
اتفاق افتاده
prostrate
U
بخاک افتاده
prostrated
U
بخاک افتاده
prostrates
U
بخاک افتاده
prostrating
U
بخاک افتاده
obvolute
U
رویهم افتاده
obsolete
U
ازکار افتاده
backwards
U
عقب افتاده
lowlier
U
صغیر افتاده
lowliest
U
صغیر افتاده
lowly
U
صغیر افتاده
occurred
<past-p.>
U
اتفاق افتاده
retarded
U
عقب افتاده
outlying
U
دور افتاده
back
U
بدهی پس افتاده
backs
U
بدهی پس افتاده
deferred
U
عقب افتاده
out-of-date
<idiom>
U
از مد افتاده (دمد)
recluse
U
دور افتاده
meshed
U
درهم جا افتاده
slack
U
جای افتاده یا شل
slackest
U
جای افتاده یا شل
slacks
U
جای افتاده یا شل
old hat
U
پیش پا افتاده
banal
U
پیش پا افتاده
winded
U
از نفس افتاده
tatty
U
پیش پا افتاده
commonplace
U
پیش پا افتاده
overlapping
U
رویهم افتاده
delayed
U
به تاخیر افتاده
recluses
U
دور افتاده
ordinary
U
پیش پا افتاده
outstanding
U
عقب افتاده
delayed
U
عقب افتاده
overlapping
U
روی هم افتاده گی
outstandingly
U
عقب افتاده
leading current
U
شدت پیش افتاده
to be out of luck
<idiom>
U
از اسب افتاده بودن
to have bad luck
<idiom>
U
از اسب افتاده بودن
The coin is at the bottom of the pond .
U
سکه افتاده کف حوض
serotine
U
عقب افتاده دیر رس
slothful
U
دیرپای عقب افتاده
stalled tank
U
تانک از کار افتاده
remote site
U
محل دور افتاده
Underdeveloped ( backward) countries .
U
کشورهای عقب افتاده
logjam
U
کارهای عقب افتاده
outfield
U
مزرعه دور افتاده
out of gear
U
ازدنده بیرون افتاده
Arrears of work . Back log of work .
U
کارهای عقب افتاده
self-effacing
U
باحیا افتاده فروتن
interjacent
U
میانی در میان افتاده
well worn
U
پیش پا افتاده معمولی
arrear
U
دین عقب افتاده
allopatric
U
جداگانه اتفاق افتاده
pulled
U
شکسته شده افتاده
outback
U
جای دور افتاده
seedy
U
بتخم افتاده مندرس
back pay
U
حقوق عقب افتاده
arrears
U
بدهیهای عقب افتاده
outposts
U
پاسگاه دور افتاده
outpost
U
پاسگاه دور افتاده
well-worn
U
پیش پا افتاده معمولی
back rent
U
کرایه عقب افتاده
quotidian
U
روزمره پیش پا افتاده
evader
U
دور افتاده از یکان
defeature
U
از شکل افتاده گی بیقوارگی
inferior calyx
U
کاسه پایین افتاده
inferior ovary
U
تخمدان پایین افتاده
retard
U
بتعویق انداختن عقب افتاده
toddler
U
کودک تازه براه افتاده
My rent has been postponed.
U
اجاره ام عقب افتاده است
The show has been postponed.
U
نمایش عقب افتاده است
The first line is left out.
U
سطر اول جا افتاده است
pile-ups
U
انباشتگی کارهای عقب افتاده
a rural backwater
U
محل روستایی عقب افتاده
retarding
U
بتعویق انداختن عقب افتاده
retards
U
بتعویق انداختن عقب افتاده
platitudinous
U
تکراری و پیش پا افتاده کردن
pile-up
U
انباشتگی کارهای عقب افتاده
dead tired
<idiom>
U
خیلی خسته واز پا افتاده
a quiet backwater
U
محل آرام و عقب افتاده
My name has been left out .
U
اسم من از قلم افتاده است
islet
U
جای پرت ودور افتاده
bay
U
چه قبل اتفاق افتاده است
demode
U
ازمد افتاده کهنه شده
islets
U
جای پرت ودور افتاده
podunk
U
شهر کوچک ودور افتاده
impassioned
U
تهییج شده بهوس افتاده
toddling
U
کودک تازه براه افتاده
down
U
میله افتاده واخراج توپزن
advanced
U
ترقی کرده پیش افتاده
orphans
U
جدا افتاده در صفحه اخر
toddled
U
کودک تازه براه افتاده
orphaned
U
جدا افتاده در صفحه اخر
toddle
U
کودک تازه براه افتاده
toddles
U
کودک تازه براه افتاده
dead mines
U
مینهای بی اثر و از کار افتاده
toddlers
U
کودک تازه براه افتاده
unfrequented
U
دور افتاده تکرار نشدنی
orphan
U
جدا افتاده در صفحه اخر
deadlined equipment
U
لوازم و تجهیزات از کار افتاده
accidental
U
آنچه تصادفی اتفاق افتاده است
cumulative preferential
U
سود پس افتاده و فعلی سهام ممتازه
dead wood
U
میلههای افتاده بولینگ که درجا می ماند
i am behind in my rent
U
کرایه خانه ام عقب افتاده است
shibboleth
U
امتحان اصطلاح پیش پا افتاده ومرسوم
underdeveloped
U
رشد کافی نیافته عقب افتاده
The date of the meeting has been advanced.
U
تاریخ جلسه جلو افتاده است
low browed
U
پایین افتاده دارای سردر کوتاه
shibboleths
U
امتحان اصطلاح پیش پا افتاده ومرسوم
lap joint
U
لبه رویهم افتاده ومتصل بهم
fill
U
تعداد میلههای افتاده بولینگ با گوی دوم
That's old hat!
<idiom>
U
این که آشنا و مکرر
[پیش پا افتاده ]
است!
fills
U
تعداد میلههای افتاده بولینگ با گوی دوم
The region became an economic backwater.
U
این ناحیه از نظر اقتصادی عقب افتاده شد.
Mentally retarded children.
U
کودکان عقب افتاده ( از لحاظ رشد فکری )
bathos
U
تنزل از مطالب عالی به چیزهای پیش پا افتاده
She has circles under hereyes.
U
زیر چشمهایش گود افتاده ( ناشی از لاغری )
gamodeme
U
نژاد دور افتاده یا منزوی موجود زنده
cry over spilt milk
<idiom>
U
شکایت وناله از چیزی که بتازگی اتفاق افتاده
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com