English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
letters testamentary U حکم یا خطاب دادگاه ذی صلاحیت
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
injunction U دستور کتبی دادگاه خطاب به خوانده که متضمن اجبار وی به رعایت حقوق خواهان است
injunctions U دستور کتبی دادگاه خطاب به خوانده که متضمن اجبار وی به رعایت حقوق خواهان است
jurisdiction of the court U صلاحیت دادگاه
circuits U حوزه صلاحیت دادگاه
circuit U حوزه صلاحیت دادگاه
venues U حوزه صلاحیت دادگاه
venue U حوزه صلاحیت دادگاه
disqualification U عدم صلاحیت فاقد صلاحیت قضایی
disqualifications U عدم صلاحیت فاقد صلاحیت قضایی
judge advocate U دادستان دادگاه نظامی مشاور قانونی دادگاه نظامی مستشار دادگاه نظامی
discharges U مرخص کردن هیات منصفه از دادگاه نقض حکم یا دستور دادگاه
discharge U مرخص کردن هیات منصفه از دادگاه نقض حکم یا دستور دادگاه
continuance U تمدید یا تجدید وقت دادگاه دادگاه را به عنوان تنفس موقتا" تعطیل کردن
prize courts U دادگاه مامور رسیدگی به مسائل مربوط به prize بدون رای این دادگاه به مال
transfer of cause U احاله امر از یک دادگاه به دادگاه دیگر به علل قانونی
parquet U محل نشستن اعضا دادگاه در دادسرامحوطه دادگاه
purging a contempt of court U جریمه اهانت به دادگاه غرامت توهین به دادگاه
aposteophe U خطاب
manadamus U حکم دادگاه بالاتربه دادگاه پایین تر
remanet U احاله موضوع از یک دادگاه به دادگاه دیگر
to address [to] U خطاب کردن [به]
addersser or or U خطاب کننده
thou U توبکسی خطاب کردن
to address somebody as U کسی را خطاب کردن با [لقبی]
writ U دستور دادگاه حکم دادگاه
summary court U دادگاه اولیه دادگاه پادگانی
writs U دستور دادگاه حکم دادگاه
compellation U عمل خطاب یا احضار کردن نام
letters testamentary U خطاب به وصی دائربه اشتغال بامروصایت
arrests U جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
arrested U جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
arrest U جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
capacity U صلاحیت
competent U با صلاحیت
competent U ذی صلاحیت
capability U صلاحیت
formidableness U صلاحیت
competency U صلاحیت
capacities U صلاحیت
competence U صلاحیت
expertise U صلاحیت
qualifications U صلاحیت
authority U صلاحیت
competence U صلاحیت
qualifying U صلاحیت
qualification U صلاحیت
jurisdiction U صلاحیت
credential U صلاحیت
skill U صلاحیت
clearance U صلاحیت
qualification U صلاحیت
disabilities U عدم صلاحیت
legal capacity U صلاحیت قانونی
jurisdication U صلاحیت حاکمیت
incapacitation U سلب صلاحیت
incompetence U عدم صلاحیت
qualifying examination U امتحان صلاحیت
incapacitate U عدم صلاحیت
disability U عدم صلاحیت
qualifying certificate U گواهی صلاحیت
incapacitated U عدم صلاحیت
it lies beyond his competence U در صلاحیت او نیست
capacity U صلاحیت توانایی
capacities U صلاحیت توانایی
competence clause U شرط صلاحیت
competency U صلاحیت لیاقت
competency of courts U صلاحیت محاکم
competency of courts U صلاحیت دادگاهها
abilities U لیاقت صلاحیت
ability U لیاقت صلاحیت
capability U صلاحیت قابلیت
incompetency U عدم صلاحیت
incompetently U با عدم صلاحیت
inexpedience U عدم صلاحیت
inexpediency U عدم صلاحیت
intestable U فاقد صلاحیت
fitness U صلاحیت شایستگی
incapacity U عدم صلاحیت
incompetent U فاقد صلاحیت
disqualifications U سلب صلاحیت
disqualification U سلب صلاحیت
unmeet U فاقد صلاحیت
It is not within his competence. U در صلاحیت اونیست
competently U باداشتن صلاحیت
relative jurisdiction U صلاحیت نسبی
competent U صلاحیت دار
incapacitating U عدم صلاحیت
incapacitates U عدم صلاحیت
abler U بااستعداد صلاحیت دار
able U دارای صلاحیت قانونی
airworthy U دارای صلاحیت پرواز
airworthiness U دارای صلاحیت پرواز
able با استعداد صلاحیت دار
incapacitation U فاقد صلاحیت کردن
sufficient U شایسته صلاحیت دار
deed of assignment U مدرک صلاحیت قانونی
clearance U تعیین صلاحیت کردن
airworthiness directive U دستورالعمل صلاحیت پرواز
by fits and starts U مقتضی صلاحیت دار
abler U دارای صلاحیت قانونی
adequate U صلاحیت دار بسنده
incapacitating U سلب صلاحیت کردن از
principal of domestic jurisdiction U اصل صلاحیت ملی
non ability U ناشایستگی عدم صلاحیت
incapacitates U سلب صلاحیت کردن از
incapacitate U سلب صلاحیت کردن از
qualified U صلاحیت دار ماهر
incapacitated U سلب صلاحیت کردن از
security clearance U داشتن صلاحیت خدمتی
security cognizance U شناخت ازنظر صلاحیت
airworthiness certificate U گواهینامه صلاحیت پرواز
ablest U بااستعداد صلاحیت دار
security clearance U تایید صلاحیت کردن
authority U مقام صلاحیت دار
ablest U دارای صلاحیت قانونی
competant judicial authority U مقامات صلاحیت دار قضائی
omnicompetent U دارای صلاحیت در همه چیز
i. for doing any thing U عدم صلاحیت در همه کارها
probational U ازمایش حسن رفتاروازمایش صلاحیت
probation U ازمایش حسن رفتاروازمایش صلاحیت
bad conduct discharge U اخراج به علت عدم صلاحیت
qualifies U صلاحیت داشتن واجد شرایط شدن
disqualified U سلب صلاحیت کردن از شایسته ندانستن
discharge without honor U اخراج به علت عدم صلاحیت خدمتی
disqualify U سلب صلاحیت کردن از شایسته ندانستن
disqualifies U سلب صلاحیت کردن از شایسته ندانستن
qualify U صلاحیت داشتن واجد شرایط شدن
disqualifying U سلب صلاحیت کردن از شایسته ندانستن
coram non judice U درپیش کسی که صلاحیت داوری ندارد
clearance U پاک سازی تایید صلاحیت تخلیه کردن
it is beyond his province U از صلاحیت او بیرون است درحوزه کاراو نیست
regional agency U موسسات ناحیهای موسساتی با صلاحیت محدودبه ناحیه خاص
to discharge someone without honor [from the army] U اخراج کردن کسی به علت عدم صلاحیت خدمتی
check flight U پروازی برای اشناشدن خدمه و یا ازمایش صلاحیت انها
banns U اعلان پیشنهاد ازدواج درکلیساتا کسانی که اعتراضی به صلاحیت زوجین دارنداطلاع دهند
charges U عهده وتعهد و الزامی که بر شخص باشد حقی که در مورد ملکی وجود داشته باشد خطابهای که رئیس محکمه پس از ختم دادرسی خطاب به هیات منصفه ایراد و ضمن خلاصه کردن شهادتهای داده شده مسائل قانونی لازم را برای ایشان تشریح میکند
charge U عهده وتعهد و الزامی که بر شخص باشد حقی که در مورد ملکی وجود داشته باشد خطابهای که رئیس محکمه پس از ختم دادرسی خطاب به هیات منصفه ایراد و ضمن خلاصه کردن شهادتهای داده شده مسائل قانونی لازم را برای ایشان تشریح میکند
courtrooms U دادگاه
courtroom U دادگاه
court U دادگاه
forums U دادگاه
forum U دادگاه
judgement seat U دادگاه
court division U دادگاه
court of justice U دادگاه
courts U دادگاه
court of law U دادگاه
judgement hall U دادگاه
tribunals U دادگاه
courthouses U دادگاه
courthouse U دادگاه
tribunal U دادگاه
evoking U به دادگاه بالاتربردن
eyre U دادگاه سیار
evoke U به دادگاه بالاتربردن
juvenile courts U دادگاه اطفال
juvenile courts U دادگاه نوجوانان
evokes U به دادگاه بالاتربردن
juvenile court U دادگاه اطفال
military tribunal U دادگاه نظامی
martial court U دادگاه نظامی
magistrates court U دادگاه جنحه
kangoroo court U دادگاه محلی
juvenile court U دادگاه نوجوانان
judicial confession U اقرار در دادگاه
district court U دادگاه بخش
court of appeals U دادگاه استیناف
court material U دادگاه نظامی
cited U به دادگاه خواندن
court martiall U دادگاه نظامی
court martial U دادگاه نظامی
cite U به دادگاه خواندن
cites U به دادگاه خواندن
citing U به دادگاه خواندن
court of first instance U دادگاه شهرستان
court of first instance U دادگاه بدوی
disciplinary tribunal U دادگاه انتظامی
criminal court U دادگاه جنایی
court session U جلسه دادگاه
court of province U دادگاه استان
court of petty offences U دادگاه لغزش
court of iquiry U دادگاه رسیدگی
court of grievances U دادگاه مظالم
country court U دادگاه بخش
diwan U دادگاه اسلامی
kangaroo court U دادگاه پوشالی
superior court U دادگاه تمیز
superior court U دادگاه عالی
summary court U دادگاه بدوی
special tribunal U دادگاه اختصاصی
police force U دادگاه پلیس
police forces U دادگاه پلیس
writ U حکم دادگاه
kangaroo court U دادگاه غیرقانونی
kangaroo court U دادگاه مندرآوردی
kangaroo courts U دادگاه پوشالی
bar U وکالت دادگاه
bars U وکالت دادگاه
rota U دادگاه کاتولیکی
rotas U دادگاه کاتولیکی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com