Perdic | حوزه قضایی یک قاضی دور | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 202 (2 milliseconds)	ارسال یک معنی جدید

Menu	English	Persian	Menu
	circuit U	حوزه قضایی یک قاضی دور
	circuits U	حوزه قضایی یک قاضی دور

معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches

	judicature U	حوزه قضایی
	misdirection U	در CL منظوراشتباه قاضی است در موردتفهیم نکات قضایی موضوع برای اعضاء هیات منصفه پیش از انکه وارد شور شوندو این میتواند باعث تجدیدمحاکمه شود
	period of concentration U	در یک حوزه ابریز رودخانه مدت زمانی که یک قطره اب از ابتدای حوزه تا خروج از حوزه را
	arrest of judgment U	سرباز زدن قاضی از صدورحکم پس از اعلام نظر هیات منصفه به علت مطالبی که درمدارک ارائه شده به نظررسیده و انهارا غلط یا قابل نقض قلمداد کند . به عبارت دیگر خودداری قاضی ازصدور رای است تا رفع اشتباهات موجود
	juridical U	قضایی
	juratory U	قضایی
	jural U	قضایی
	judiciary U	قضایی
	jurisdiction U	قضایی
	judicial U	قضایی
	miscarriages of justice U	اشتباه قضایی
	precedent U	رویه قضایی
	precedents U	رویه قضایی
	institution U	تاسیس قضایی
	jurisdiction U	حوزهء قضایی
	judicial immunity U	مصونیت قضایی
	legal suit U	تعقیب قضایی
	rogatory U	نیابت قضایی
	presumption juris tantum U	اماره قضایی
	judicature U	قوه قضایی
	law agent U	نماینده قضایی
	quasi judicial U	شبه قضایی
	legal assistance U	مشاوره قضایی
	judiciary U	قوه قضایی
	judicial assistance U	معاضدت قضایی
	litigation U	دعوی قضایی
	miscarriage of justice U	اشتباه قضایی
	legal aid U	معاضدت قضایی
	judicial circumstantial evidence U	اماره قضایی
	judicial delegation U	تفویض قضایی
	law courts U	دادگاه قضایی
	law court U	دادگاه قضایی
	judicial precedent U	رویه قضایی
	the rule of law U	تامین قضایی
	judicial settlement U	تسویه قضایی
	judicial settlement U	حل اختلاف قضایی
	legal U	شرعی قضایی
	judged U	قاضی
	kadi or kadee U	قاضی
	judges U	قاضی
	judging U	قاضی
	pretorian U	قاضی
	pretor U	قاضی
	judge U	قاضی
	recusatio judicis U	رد قاضی
	cadi U	قاضی
	magistracy U	قاضی
	bencher U	قاضی
	district attorneys U	بازپرس بخش قضایی
	district attorney U	بازپرس بخش قضایی
	justiciar U	مامور قضایی عالیرتبه
	enforcement of judgement U	اجرای احکام قضایی
	sub judice U	بدون تصمیم قضایی
	extrajudicial U	خارج ازصلاحیت قضایی
	legal advice U	مشورت یا نظر قضایی
	dictums U	گفته افهار نظر قضایی
	dictum U	گفته افهار نظر قضایی
	adjudge	با حکم قضایی فیصل دادن
	legal assistance U	کمکهای قضایی شرح علایم
	Soc U	ازادی دراخذ تصمیم قضایی
	proetor U	متصدی امور قضایی وکشوری
	interrogator U	قاضی تحقیق
	examinating magistrate U	قاضی تحقیق
	examing magistrate U	قاضی تحقیق
	holy joe U	قاضی عسکر
	judge U	قاضی دادرس
	judges U	قاضی دادرس
	Chief Justices U	قاضی القضات
	Chief Justices U	قاضی اعظم
	Chief Justice U	قاضی القضات
	Chief Justice U	قاضی اعظم
	judging U	قاضی دادرس
	before the jvdges U	در حضور قاضی
	interrogators U	قاضی تحقیق
	judicial interrogator U	قاضی تحقیق
	arbitrators U	قاضی تحکیم
	arbiter U	قاضی داور
	chaplains U	قاضی عسگر
	chaplain U	قاضی عسگر
	stylists U	قاضی سلیقه
	stylist U	قاضی سلیقه
	personal knowledge of the judge U	علم قاضی
	provost marshal U	قاضی نظامی
	Justice of the Peace U	قاضی صلحیه
	arbiters U	قاضی داور
	padre U	قاضی عسکر
	Justices of the Peace U	قاضی صلحیه
	judge advocate U	قاضی عسکر
	padres U	قاضی عسکر
	the chief justice U	قاضی القضات
	arbitrator U	قاضی تحکیم
	judged U	قاضی دادرس
	letters rogatory U	نامه مشعر بر تقاضای نیابت قضایی
	rogatory letters U	نامه محتوی تفویض نیابت قضایی
	county magestrate U	قاضی دادگاه استان
	coram judice U	در حضور قاضی اصاع
	to reckon with out one's host U	تنها به قاضی رفتن
	Soc U	اصل استقلال قاضی
	samson U	قاضی قدیم اسرائیل
	king's counsel U	قاضی دادگاه پادشاه
	magistrates U	قاضی دادگاه جنحه
	magistrate U	قاضی دادگاه جنحه
	sokeman U	فرد ساکن حوضه قضایی لرد یا امیر
	cadres U	واحدی ازقبیل قضایی واداری ونظامی وغیره
	cadre U	واحدی ازقبیل قضایی واداری ونظامی وغیره
	perverse verdict U	درمورد نکات قضایی موضوع صادر شود
	to bring the matter before a court [the judge] U	دعوایی را در حضور قاضی آوردن
	praetor U	قاضی یاافسر مادون کنسول
	to bring somebody before the judge U	کسی را در حضور قاضی آوردن
	puisne judge U	قاضی پایین رتبه دادرس جز
	coroner U	هر دو را داراست ولیکن جنبه قضایی ماموریتش بیشتر است
	judge made law U	نظام حقوقی مبتنی بر سوابق قضایی و ارا محاکم
	exegeses U	تفسیرمتون مذهبی از لحاظ ادبی و فقهی و شرعی و قضایی
	coroners U	هر دو را داراست ولیکن جنبه قضایی ماموریتش بیشتر است
	exegesis U	تفسیرمتون مذهبی از لحاظ ادبی و فقهی و شرعی و قضایی
	chaplaincy U	مقام یا محل کار قاضی عسگر
	chaplaincies U	مقام یا محل کار قاضی عسگر
	The judge remained an honest man all his life . U	قاضی تمام عمرش درستکار ماند
	knight marshal U	کسیکه در خانواده سلطنتی دارای برخی مامریتهای قضایی باشد
	congregationalism U	استقلال هرکلیسا برای اداره کارهای قضایی وانتظامی خود
	concurrent jurisdiction U	رسیدگی قضایی همزمان به چند جرم دادگاه الحاقی یاهمزمان
	nemo potest esse simul actor et judex U	هیچ کس نمیتواند در ان واحد قاضی و مدعی باشد
	bench warrant U	حکم دادگاه یا قاضی علیه شخص گناهکار
	zero field U	بی حوزه
	jurisdication U	حوزه
	extent U	حوزه
	departments U	حوزه
	circuity U	حوزه
	aquifer U	حوزه
	spheres U	حوزه
	sphere U	حوزه
	districts U	حوزه
	precinct U	حوزه
	scope U	حوزه
	zones U	حوزه
	zone U	حوزه
	realms U	حوزه
	realm U	حوزه
	ambit U	حوزه
	field U	حوزه
	areas U	حوزه
	precincts U	حوزه
	basin U	حوزه
	basins U	حوزه
	range U	حوزه
	ranges U	حوزه
	district U	حوزه
	area U	حوزه
	ranged U	حوزه
	fielded U	حوزه
	department U	حوزه
	fields U	حوزه
	domain U	حوزه
	presidency U	حوزه
	domains U	حوزه
	prohibition U	حکم خودداری از اقدام قضایی که دادگاه عالی به محکمه تالی میدهد
	permission U	اجازه کاربر خاص برای دستیابی به منابع اشتراکی یا قضایی از دیسک
	acetiam U	برای عملی تا قاضی بتواند رای خود را بدهد
	The judge will have the final say on the matter. U	قاضی حرف آخر را در این موضوع خواهد داشت.
	domain U	حوزه دایره
	kingdom U	حوزه اقتدار
	catchment areas U	حوزه ابریز
	catchment area U	حوزه ابریز
	free field U	حوزه ازاد
	circuit U	حوزه قضائی
	circuits U	جریان حوزه
	circuits U	حوزه قضائی
	test bay U	حوزه ازمایش
	domains U	حوزه دایره
	seepage area U	حوزه تراوش
	scope of coverage U	حوزه عمل
	span of control U	حوزه نظارت
	scope U	قلمرو حوزه
	precinct U	بخش حوزه
	prefecture U	حوزه اداری
	precincts U	بخش حوزه
	circuit U	جریان حوزه
	constituencies U	حوزه انتخابیه
	constituencies U	حوزه انتخاباتی
	modules U	حوزه گنجایش
	f.of operations U	حوزه عملیات
	circles U	محفل حوزه
	circling U	محفل حوزه
	ground water basin U	حوزه اب زیرزمینی
	drainage basin U	حوزه زهکش
	module U	حوزه گنجایش
	drainge area U	حوزه زهکشی
	circled U	محفل حوزه
	chapelry U	حوزه کلیسا
	electorates U	حوزه انتخابیه
	electorate U	حوزه انتخابیه
	constituency U	حوزه انتخابیه
	department U	حوزه کمیته
	constituency U	حوزه انتخاباتی
	drainage area U	حوزه ابخیز
	circle U	محفل حوزه
	image field U	حوزه تصویر
	apanage U	حوزه درامداتفاقی
	magnetic field U	حوزه مغناطیسی
	induction field U	حوزه القائی