Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
blow in
U
حمله از میان خط
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
medoterranean
U
واقع در میان چند زمین میان زمینی
velimirovic attack
U
حمله ولیمیروویچ در حمله سوزین از دفاع سیسیلی شطرنج
hysterics
U
حمله خنده غیر قابل کنترل حمله گریه
counter riposte
U
حمله شمشیرباز پس از دفع حمله متقابل حریف
vortex breakdown/brust
U
جدایی ناگهانی جریانهای حلقوی از لبه حمله بالهای دلتا در زاویه حمله معین که واماندگی این نوع بالها رانشان میدهد
intervenient
U
در میان اینده واقع در میان
futtock
U
میان چوب میان تیر
rio treaty
U
اکوادور ونیکاراگوئه به سال 7491 که به موجب ان در صورت حمله به یک از کشورهای امریکایی همه کشورهای دیگر حق حمله مسلحانه را دارند
ond shot
U
بیک حمله دریک حمله
hysteroid
U
حمله تشنجی شبیه حمله
hysterogenic
U
حمله تشنجی شبیه حمله
front line
U
خط حمله خط حمله یادفاع
target date
U
زمان حمله به هدف یا تاریخ حمله به هدف
psychophysics
U
علم روابط میان روان وتن علم روابط میان روان شناسی وفیزیک
post attack
U
بعد از اجرای حمله یا تک وقایع بعد از اجرای حمله
in our midst
U
در میان ما
in the midden of
U
در میان
waist
U
میان
thru
U
از میان
half back
U
میان
crosscut
U
میان بر
cross country
U
میان بر
center
U
میان
middling
U
میان
shortcut
U
میان بر
waistline
U
میان
waistlines
U
میان
mesocarp
U
میان بر
per
U
از میان
intershoot
U
در میان
middle part
U
میان
diameter
U
میان بر
diameters
U
میان بر
midrib
U
رگ میان
mean water
U
میان اب
centered
U
میان
centers
U
میان
mongst
U
میان
centre
U
میان
omphalos
U
میان
overthwart
U
از میان
centred
U
میان
mean line
U
خط میان
waists
U
میان
middle
U
میان
among
U
میان
between
U
میان
through
U
از میان
amongst
U
در میان
into
U
در میان
amid
U
در میان
staggers
U
یک در میان
middles
U
میان
staggering
U
یک در میان
stagger
U
یک در میان
short cuts
U
راه میان بر
interjacency
U
میان بودن
interlocate
U
در میان گذاردن
interjacency
U
وقوع در میان
interjectory
U
در میان اورده
interjectory
U
در میان انداخته
interlay
U
در میان گذاردن
intergroup
U
میان گروهی
meant
U
میان مشترک
intercellular
U
میان یاختهای
intercurreace
U
در میان امدن
intercurrent
U
در میان اینده
meddle
U
میان وسط
meddled
U
میان وسط
meddles
U
میان وسط
navels
U
میان وسط
interindividual
U
میان فردی
interpersonal
U
میان فردی
short cut
U
راه میان بر
interpolations
U
میان یابی
intervascular
U
واقع در میان رگ ها
interposed
U
پا به میان گذاردن
interposes
U
پا به میان گذاردن
interposing
U
پا به میان گذاردن
via
U
میان راه
mezzo-sopranos
U
میان صدا
mezzo-soprano
U
میان صدا
osculant
U
در میان چندچیز
mezzo soprano
U
میان صدا
intertrial
U
میان کوششی
interpose
U
پا به میان گذاردن
interpolation
U
میان یابی
of middle a
U
میان سال
midweek
U
میان هفته
interlucent
U
میان تاب
intermontane
U
میان کوه
intermural
U
میان دیواری
internode
U
میان گره
interposition
U
پا میان گذاری
intersegmental
U
میان قطعهای
interfluves
U
میان دو رود
cutoff
U
راه میان بر
waist
U
میان تنه
decussate
U
یکی در میان
diaphrgam
U
میان پرده
double space
U
یک سطر در میان
duramen
U
میان درخت
entracte
U
میان پرده
floret of the disk
U
گلچه میان
ambiversion
U
میان گرایی
ambiequal
U
میان حال
half back
U
میان بازی کن
cut of a corner
U
میان بر کردن
cut across
U
میان بر کردن
ambivert
U
میان گرا
an a days
U
یک روز در میان
bummer
U
چرخ میان
interjects
U
در میان اوردن
centration
U
میان گرایی
spotty
U
چنددر میان
diaphragms
U
میان پرده
diaphragm
U
میان پرده
insuperable
U
از میان برنداشتنی
halfback
U
میان بازیکن
halt back
U
میان بازی کن
middle age
U
میان سال
middle-aged
U
میان سال
inter nos
U
در میان خودمان
intervene
U
در میان امدن
intervened
U
در میان امدن
intervenes
U
در میان امدن
enclosures
U
میان بار
inter se
U
میان خودشان
inter vivos
U
در میان زنده ها
interjecting
U
در میان اوردن
middle aged
U
میان سال
interdisciplinary
U
میان رشتهای
cross-cultural
U
میان فرهنگی
heart wood
U
میان چوب
heartwood
U
میان چوب
cross cultural
U
میان فرهنگی
abrogate
U
از میان برده
abrogates
U
از میان برده
interject
U
در میان اوردن
interjected
U
در میان اوردن
navel
U
میان وسط
enclosure
U
میان بار
extra-mural
U
میان دانشگاهی
triple space
U
دو سطر در میان
middle finger
U
انگشت میان
midcourse
U
میان راه
to make mincemeat of
U
از میان بردن
hollow
<adj.>
U
میان تهی
midbrain
U
میان مغز
to gird up one's loins
U
میان بستن
midrange
U
میان دامنه
to cut off a corner
U
میان برکردن
midships
U
در میان کشتی
middle sized
U
میان اندازه
medium term
U
میان مدت
high-pitched
U
میان فراز
parenthetical
U
میان دو کمانک
With a slender waist.
U
میان با ریک
midsection
U
میان بخش
midrib
U
رگ میان برگ
middleweight
U
میان وزن
middleware
U
میان افزار
midmost
U
میان ترین
middlemost
U
میان ترین
middle weight
U
میان وزن
the means and the extremes
U
دو میان و دو کرانه
hollow
U
میان تهی
hollows
U
میان تهی
short circuiting
U
میان بر زدن
mesencephalon
U
میان مغز
shortcut
U
راه میان بر
merlon
U
میان دو تیرکش
medius
U
انگشت میان
shortcut
U
میان برکردن
slim jim
U
لاغر میان
staggered riveting
U
پرچکاری یک در میان
mesoderm
U
میان پوست
among each other
<adv.>
U
میان خودشان
mesothorax
U
میان سیه
mesosphere
U
میان- سپهر
waists
U
میان تنه
mediastinum
U
میان پرده
mesosphere
U
میان کره
stound
U
حمله
time cut
U
ضد حمله
epileptic fit
U
حمله
seizure
U
حمله
attack
U
حمله
ictys
U
حمله
falling sickness
U
حمله
wide open
U
حمله
besetting
U
حمله پی در پی
seizures
U
حمله
impugnment
U
حمله
impugnation
U
حمله
forays
U
حمله
countering
U
حمله
venue
U
حمله
venues
U
حمله
attacking line
U
خط حمله
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com