English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (2950 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
compute U حساب کردن تخمین زدن
computed U حساب کردن تخمین زدن
computes U حساب کردن تخمین زدن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
check register U بازرسی کردن صورت حساب واریز حساب کردن واریزحساب
reckon U حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
reckons U حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
reckoned U حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
To cook the books. U حساب بالاآوردن (حساب سازی کردن )
estimably U بطوریکه بتوان تخمین تخمین زد
range finding U تخمین مسافت کردن
range spotting U تخمین مسافت کردن
estimate U تخمین زدن ارزیابی کردن
estimated U تخمین زدن ارزیابی کردن
appraising U تقویم کردن تخمین زدن
estimating U تخمین زدن ارزیابی کردن
estimates U تخمین زدن ارزیابی کردن
appraise U تقویم کردن تخمین زدن
appraised U تقویم کردن تخمین زدن
appraises U تقویم کردن تخمین زدن
cost accounts حساب های هزینه یابی حساب هزینه ای حساب مخارج
range sensing U تخمین زدن برد مسافت یابی کردن
cost plus contracts U به حساب خرید سفارش دهنده وجز فروش سازنده به حساب می اورند
equity accounts حساب قسمت ذیحساب حساب های اموال یکان
overdrawn account U حساب اضافه برداشت شده حساب با مانده منفی
clearance U تسویه حساب واریز حساب فاصله ازاد لقی
capitalized expense U هزینهای که علاوه بر به حساب امدن در حساب سود وزیان
To bring someone to account. کسی را پای حساب کشیدن [حساب پس گرفتن]
overrates U بیش از ارزش واقعی ارزیابی کردن زیاد تخمین زدن
overrated U بیش از ارزش واقعی ارزیابی کردن زیاد تخمین زدن
overrating U بیش از ارزش واقعی ارزیابی کردن زیاد تخمین زدن
overrate U بیش از ارزش واقعی ارزیابی کردن زیاد تخمین زدن
privilege U دستورات کامپیوتری که فقط توسط یک حساب امتیاز دار قابل دستیابی هستند , مثل حذف حساب و دیگر تنظیم کابر جدید یا بررسی کلمه رمز
reckoning U تصفیه حساب صورت حساب
reckonings U تصفیه حساب صورت حساب
To pay off someone. To settle old scores with someone. U با کسی تسویه حساب کردن ( انتقام جویی کردن )
charge and discharge statements U حساب قیومیت صورت و نحوه ارزیابی و عملیات مالی ارث حساب ارث
computes U حساب کردن
sums U حساب کردن
computed U حساب کردن
undercharge U کم حساب کردن
compute U حساب کردن
miscalculate U بد حساب کردن
figure U حساب کردن
figures U حساب کردن
counts U حساب کردن
miscalculating U بد حساب کردن
counting U حساب کردن
miscalculates U بد حساب کردن
figuring U حساب کردن
miscalculated U بد حساب کردن
count U حساب کردن
counted U حساب کردن
cipher U حساب کردن
sum U حساب کردن
calculates U حساب کردن
misreckon U بد حساب کردن
numerate U حساب کردن
to count up U حساب کردن
cyphers U حساب کردن
ciphers U حساب کردن
calculated U حساب کردن
to figure up U حساب کردن
to cast up U حساب کردن
calculate U حساب کردن
account U حساب کردن
minculculate U بد حساب کردن
tallying U باچوبخط حساب کردن
settles U تصفیه حساب کردن
miscast U غلط حساب کردن
settle U تصفیه حساب کردن
overcharging U زیاد حساب کردن
miscalculated U اشتباه حساب کردن
recalculate U دوباره حساب کردن
miscast U حساب غلط کردن
miscalculate U اشتباه حساب کردن
miscalculates U اشتباه حساب کردن
miscalculating U اشتباه حساب کردن
check out U تصفیه حساب کردن
tallies U باچوبخط حساب کردن
tallied U با چوب خط حساب کردن
tallied U باچوبخط حساب کردن
overcharge U زیاد حساب کردن
tallies U با چوب خط حساب کردن
tally U باچوبخط حساب کردن
tally U با چوب خط حساب کردن
to put any one down for a fool U کسیرااحمق حساب کردن
tallying U با چوب خط حساب کردن
overcharges U زیاد حساب کردن
overcharged U زیاد حساب کردن
put two and two together <idiom> U حساب کتاب کردن ،دو دوتا کردن
score U حساب کردن بحساب اوردن
to pay up U حساب پس از افت را تصفیه کردن
scores U حساب کردن بحساب اوردن
pony U ریز تسویه حساب کردن
ponies U ریز تسویه حساب کردن
tallied U تطبیق کردن حساب نگهداشتن
tallies U تطبیق کردن حساب نگهداشتن
tally U تطبیق کردن حساب نگهداشتن
tallying U تطبیق کردن حساب نگهداشتن
poney U ریز تسویه حساب کردن
To gauge the situation and act accordingly. U حساب کار خود را کردن
misreckon U بد شمردن حساب غلط کردن
scored U حساب کردن بحساب اوردن
i reckon U روی دوستی کسی حساب کردن
to cross-check the result with a calculator U حل را مجددا با ماشین حساب بررسی کردن
to call to account U بازخواست یامواخذه کردن از حساب خواستن از
zone U محات کردن جزو حوزهای به حساب اوردن
bank on <idiom> U اطمینان داشتن ،روی چیزی حساب کردن
zones U محات کردن جزو حوزهای به حساب اوردن
scores U نمره امتحان باچوب خط حساب کردن علامت گذاردن
count one's chickens before they're hatched <idiom> U روی چیزی قبل از معلوم شدن آن حساب کردن
To sell at coast price . U مایه کاری حساب کردن ( به قیمت تمام شده )
score U نمره امتحان باچوب خط حساب کردن علامت گذاردن
scored U نمره امتحان باچوب خط حساب کردن علامت گذاردن
rack up U بازی کردن- حساب کردن
miscount U بد حساب کردن بد تعبیر کردن
account U حساب صورت حساب
he calcn lates with a U اوبادقت حساب میکند اودرست حساب میکند
digital computer U ماشین حساب عددی ماشین حساب دیجیتالی
no year oppropriation U حساب تامین اعتبار باز حساب باز
underestimated U تخمین کم
estimating U تخمین
estimation U تخمین
estimates U تخمین
estimated U تخمین
estimations U تخمین
approximation U تخمین
surmise U تخمین
surmised U تخمین
surmising U تخمین
surmises U تخمین
approximations U تخمین
underestimating U تخمین کم
assessment U تخمین
assessments U تخمین
estimate U تخمین
underestimates U تخمین کم
underestimate U تخمین کم
to verify the accounts رسیدگی به محاسبات کردن حساب ها را رسیدگی یا ممیزی کردن
estimations U تخمین زدن
estimating U تخمین تقویم
conjecturable U قابل تخمین
range sensing U تخمین مسافت
point estimation U تخمین نقطهای
parametric estimate U تخمین تقریبی
parameter estimation U تخمین پارامترها
estimating U تخمین زدن
range determination U تخمین مسافت
estimating U ارزیابی تخمین
estimation U تخمین زدن
guess U تخمین فرض
estimator U تخمین کننده
estimator U تخمین زننده
measurement of demand U تخمین تقاضا
inestimable U تخمین ناپذیر
invaluable U غیرقابل تخمین
cost estimate U تخمین مخارج
estimate U تخمین تقویم
rough guess <idiom> U تخمین تقریبی
estimate U تخمین زدن
estimated U تخمین تقویم
estimated U ارزیابی تخمین
estimate of costs U تخمین مخارج
guesstimated U تخمین زدن
estimable U تخمین پذیر
guess U تخمین زدن
guessed U تخمین فرض
guessed U تخمین زدن
guesses U تخمین فرض
guesses U تخمین زدن
guesstimate U تخمین زدن
guesstimates U تخمین زدن
guesstimating U تخمین زدن
guestimated U تخمین زدن
guestimates U تخمین زدن
guestimating U تخمین زدن
give or take U تخمین تقریبی
estimated U تخمین زدن
estimates U ارزیابی تخمین
estimate U ارزیابی تخمین
over estimation U تخمین بیش از حد
estimates U تخمین زدن
overestimation U تخمین حدبالا
regression estimate U تخمین رگرسیون
estimates U تخمین تقویم
carring over U تعویق تصفیه حساب در خریدو فروش سهام برای انتقال مال یا تسلیم مبیع مهلت تعیین کردن
anticipated <adj.> U تخمین زده شده
estimated <adj.> U تخمین زده شده
account U تخمین زدن دانستن
to take the gauge of U براوردکردن تخمین زدن
estimating U براوردکردن تخمین زدن
expected <adj.> U تخمین زده شده
to estimate something [at] U تخمین زدن چیزی [به]
to quantify something [at] U تخمین زدن چیزی [به]
estimate [quote] U براورد [تخمین] [اقتصاد]
estimates U براوردکردن تخمین زدن
incalculable U غیر قابل تخمین
unbiased estimate U تخمین بدون تورش
constructive total loss U تخمین خسارت کل وارده
estimated U براوردکردن تخمین زدن
inappreciable U غیر قابل تخمین
probable <adj.> U تخمین زده شده
presumable <adj.> U تخمین زده شده
Recent search history Forum search
1Potential
1strong
1To be capable of quoting
1set the record straight
1Arousing
1pedal pamping
1construed
1این نوشته(پرسش خود را ارسال کنید) درست روی بخشی که فرمان جست وجو می دهد می افتد و مانع پیدا کردن معنای کلمات می شود. چه باید کرد
1meaning of taking law
1Open the "Wind Farm" subsystem and in the Timer blocks labeled "Wind1" and "Wind2", Wind3" temporarily disable the changes of wind speed by multiplying the "Time(s)" vector by 100.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com