Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
stickup initial
U
حرف درشت اول پاراگراف
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
drop cap
U
حرف درشت اولین کلمه پاراگراف
Other Matches
orphan
U
خط اول پاراگراف یا متن که جداگانه در پایین ستون نوشته شود و بقیه پاراگراف در بالای ستون بعدی نوشته شود. باعث می شوند و متن نامناسب دیده شود
orphans
U
خط اول پاراگراف یا متن که جداگانه در پایین ستون نوشته شود و بقیه پاراگراف در بالای ستون بعدی نوشته شود. باعث می شوند و متن نامناسب دیده شود
orphaned
U
خط اول پاراگراف یا متن که جداگانه در پایین ستون نوشته شود و بقیه پاراگراف در بالای ستون بعدی نوشته شود. باعث می شوند و متن نامناسب دیده شود
paragraphs
U
پاراگراف
paragraph
U
پاراگراف
paragraph assembly
U
جمع اوری پاراگراف
close up view
U
نمای درشت نمای نزدیک عکس درشت
widows
U
اولین خط یک پاراگراف که درانتهای یک صفحه متن تنهاقرار دارد
widow
U
اولین خط یک پاراگراف که درانتهای یک صفحه متن تنهاقرار دارد
orphan
U
اخرین خط یک پاراگراف که دربالای یک صفحه از متن تنهاقرار دارد
orphaned
U
اخرین خط یک پاراگراف که دربالای یک صفحه از متن تنهاقرار دارد
orphans
U
اخرین خط یک پاراگراف که دربالای یک صفحه از متن تنهاقرار دارد
hardest
U
کدی در متن کلمه پرداز که انتهای پاراگراف را نشان میدهد
harder
U
کدی در متن کلمه پرداز که انتهای پاراگراف را نشان میدهد
hard
U
کدی در متن کلمه پرداز که انتهای پاراگراف را نشان میدهد
standard
U
متن یا فرم یا پاراگراف چاپ شده طبیعی که چندین بار استفاده شود.
standards
U
متن یا فرم یا پاراگراف چاپ شده طبیعی که چندین بار استفاده شود.
outdent
U
خطی از متن که نسبت به سایر خطوط یک پاراگراف بیشتر به سمت چپ بسط می یابد
coarse fibred
U
نخ درشت
macro generator
U
درشت زا
hulking
U
درشت
shank
U
درشت نی
crass
U
درشت
of a coarse fibre
U
نخ درشت
coarser
U
درشت
coarse
U
درشت
shin bone
U
درشت نی
gruff
U
درشت
magnifier
U
درشت کن
majuscular
U
درشت
coarse grained
U
درشت
rough-hewn
U
درشت
rough hewn
U
درشت
roughest
U
درشت
rough
U
درشت
grained
U
درشت
macrosomatic
U
درشت تن
tibias
U
درشت نی
tibia
U
درشت نی
macro
U
درشت
coarsest
U
درشت
sturdiest
U
درشت
harshest
U
درشت
sturdier
U
درشت
gross
U
درشت
abrupt
U
درشت
harsh
U
درشت
grossest
U
درشت
grossed
U
درشت
grosses
U
درشت
harsher
U
درشت
jumbo
U
درشت
jumbos
U
درشت
sturdy
U
درشت
grosser
U
درشت
grossing
U
درشت
magnifier
U
درشت نما
large
U
درشت لبریز
boldface
U
حرف درشت
gaint molecule
U
درشت مولکول
exaggerated stereoscopy
U
درشت نما
megalopsia
U
درشت بینی
engross
U
درشت نوشتن
megalopsis
U
درشت بینی
boldfacing
U
درشت نمایی
crus
U
درشت نی ساق
costard
U
سیب درشت
coarse gravel
U
شن درشت دانه
macroscopic
U
درشت نمود
bumble bee
U
زنبور درشت
chesty
U
درشت پستان
cobnut
U
فندق درشت
macromolecule
U
درشت مولکول
macro assembler
U
درشت همگزار
macro assembler
U
درشت همگذار
macro call
U
درشت فراخوان
macro declaration
U
درشت اعلان
macro definition
U
درشت تعریف
macro difinition
U
درشت تعریف
macrocode
U
دستورالعملهای درشت
macro instruction
U
درشت دستور
macro instruction
U
درشت دستورالعمل
macro library
U
درشت کتابخانه
macro
U
درشت دستور
macrocycle
U
درشت حلقه
macropsia
U
درشت بینی
macrocode
U
درشت برنامه
grumpish
U
ترشرو درشت
humble bee
U
زنبور درشت
macroinstruction
U
درشت دستور
kerria
U
برگ درشت
kersey
U
شال درشت
macrography
U
درشت نویسی
macrograph
U
خط و تصویر درشت
largeof limb
U
درشت اندام
macro processor
U
درشت پردازشگر
showering
U
درشت باران
rudas
U
درشت گنده
rough spoken
U
درشت سخن
rappee
U
انفیه درشت
magnifying
U
درشت کردن
showered
U
درشت باران
hulking
U
درشت استخوان
grosses
U
درشت بافت
magnify
U
درشت کردن
magnifies
U
درشت کردن
showers
U
درشت باران
text hand
U
دستخط درشت
shower
U
درشت باران
snowberry
U
اقطی گل درشت
brutish
U
بی شعور درشت
grossing
U
درشت بافت
grossest
U
درشت بافت
magnified
U
درشت کردن
grosser
U
درشت بافت
grossed
U
درشت بافت
grit
U
ماسه درشت
grits
U
ارد درشت
roughest
U
درشت ناهموار
rough
U
درشت ناهموار
grained
U
درشت باف
gross
U
درشت بافت
gritted
U
ماسه درشت
largest
U
درشت لبریز
gritting
U
ماسه درشت
magnification
U
درشت نمایی
buckshot
U
ساچمه درشت
larger
U
درشت لبریز
lump
U
تکه درشت
lumped
U
تکه درشت
majuscule
U
حرف درشت
lumps
U
تکه درشت
magnifications
U
درشت نمایی
magnification factor
U
عامل درشت نمایی
wolf hound
U
تازی درشت اندام
was grinted in large t.
U
با حروف درشت چاب
of a coarse fibre
U
درشت بافت زمخت
vespid
U
زنبور درشت و سرخ
demerara sugar
U
شکر زرد و درشت
rip saw
U
اره دندانه درشت
macroptic hallucination
U
توهم درشت بینی
macroprogramming
U
درشت برنامه نویسی
macrosplanchnic build
U
هیکل درشت تنه
positional macro
U
درشت دستور مرتبهای
macrocyclic musks
U
مشکهای درشت حلقهای
macrocyclic effect
U
اثر درشت حلقهای
macromolecular chemistry
U
شیمی درشت مولکول
macro expansion
U
بسط درشت دستور
capitalized
U
باحروف درشت نوشتن
coarse aggregate
U
مصالح درشت دانه
boldface
U
یکنوع حرف درشت
capitalised
U
باحروف درشت نوشتن
bigaroon
U
یک جور گیلاس درشت
gritting
U
درشت ماسه سنگ
capitalises
U
باحروف درشت نوشتن
capitalising
U
باحروف درشت نوشتن
gritted
U
درشت ماسه سنگ
grit
U
درشت ماسه سنگ
capitalize
U
باحروف درشت نوشتن
capitalizing
U
باحروف درشت نوشتن
capitalizes
U
باحروف درشت نوشتن
coarse sieve
U
غربال سوراخ درشت
gross motor skills
U
مهارتهای حرکتی درشت
capital
U
حرف درشت پایتخت
lateral magnifying power
U
درشت نمایی جانبی
lunker
U
نوعی ماهی درشت
crepe paper
U
کاغذ الیاف درشت
macro
U
کلان درشت دستور
jack plane
U
رنده درشت تراش
roughhew
U
درشت بریدن طرح کردن
power
U
درشت نمایی قدرت دوربین
powered
U
درشت نمایی قدرت دوربین
powering
U
درشت نمایی قدرت دوربین
runt
U
کبوتر خانگی درشت کوتوله
powers
U
درشت نمایی قدرت دوربین
runts
U
کبوتر خانگی درشت کوتوله
Do not entrust great affairs to the small.
<proverb>
U
به خردان مفرماى کار درشت .
tortricid
U
پروانه بید درشت اندام
tortricidae
U
پروانه بید درشت اندام
cheesecloth
U
پارچهی پنبهای درشت باف
tortrix
U
پروانه بید درشت اندام
rough hew
U
درشت بریدن طرح کردن
magnification
U
بزرگ سازی درشت نمایی
cottonade
U
پارچه نخی درشت باف
magnifcation
U
درشت سازی ستایش زیاد
deep mouthed
U
دارای صدای درشت و کلفت
granular snow
U
برف سفت با دانههای درشت
macroprogramming
U
برنامه نویسی با درشت دستورالعمل ها
keyword macro
U
درشت دستور کلید واژهای
magnifier
U
ذره بین درشت نما
marrow bean
U
لوبیای تخم درشت باغی
mixed mode macro
U
درشت دستور امیخته باب
magnifications
U
بزرگ سازی درشت نمایی
coarse aggregate
U
مصالح دانه بندی درشت
resolution
U
قدرت تفکیک اجزا یا درشت نمایی
cheesecloth
U
پارچهی درشت باف که در آن پنیر میریختند
engrosser
U
کسیکه اسنادرابخط درشت پاکنویس میکند
hard as nails
<idiom>
U
ازلحاظ جسمانی قوی درشت وسخت
resolutions
U
قدرت تفکیک اجزا یا درشت نمایی
corn snow
U
برفی که دانه بندی درشت دارد
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com