English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to insert a letter in a word U حرفی را در میان واژهای جادادن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
interleave U در میان چیزی جادادن
to pause upon a word U روی واژهای ایست کردن درادای واژهای معطل شدن
floating U غیر ثابت . حرفی که جدا از حرفی است که باید به آن وصل باشد
lexical U واژهای
one word sentence U جمله تک واژهای
halophrastic language U زبان تک واژهای
to p an element to a word U جزئی از سر واژهای دراوردن
pseudochromesth U رنگ بینی کاذب واژهای
keyword macro U درشت دستور کلید واژهای
nonce word U واژهای که به تقاضای یک موقع ویژه بسازند
loan word U واژهای که از زبان دیگری گرفته باشد
an inseparable prefix U سر واژهای که نتوان انرا به کار برد
parasyntheton U واژهای که ازراه اشتقاق وترکیب درست شود
medoterranean U واقع در میان چند زمین میان زمینی
oxytone U واژهای که این نشان روی هجای واپسین ان واقع شود
soever U واژهای که انراپس صفتی که what or how پیش ازان امده باشد میاورند
futtock U میان چوب میان تیر
intervenient U در میان اینده واقع در میان
placement U جادادن
embedment U جادادن
placements U جادادن
insert U جادادن
inserting U جادادن
inserts U جادادن
to work in U جادادن
intercalate U جادادن
receive U جادادن
receives U جادادن
house U جادادن
housed U جادادن
houses U جادادن
infix U جادادن
accommodated U جادادن
embeds U جادادن
accommodates U جادادن
accomodate U جادادن
embed U جادادن
engraft U نشاندن جادادن
spatchcock U با شتاب جادادن
barracking U درسربازخانه جادادن
barrack U درسربازخانه جادادن
barracked U درسربازخانه جادادن
inn U درمسافرخانه جادادن
inns U درمسافرخانه جادادن
installing U سوار کردن جادادن
install U سوار کردن جادادن
to fix up U مرتب کردن جادادن
pavilions U درکلاه فرنگی جادادن
pavilion U درکلاه فرنگی جادادن
intromit U جادادن منصوب کردن
installs U سوار کردن جادادن
fix U جادادن چشم دوختن به
fixes U جادادن چشم دوختن به
embower U درداربست جادادن در سایبان نشاندن
to lay down wine U شراب را انبار کردن یا جادادن
to put up U زنانه درست کردن جادادن
ensconces U پنهان شدن خودرادرجان پناه جادادن
ensconced U پنهان شدن خودرادرجان پناه جادادن
ensconce U پنهان شدن خودرادرجان پناه جادادن
ensconcing U پنهان شدن خودرادرجان پناه جادادن
carrot and stick <idiom> U قول تنببیه وتشویق رایک جادادن
wine cooper U کسیکه کارش جادادن یافروختن باده است
lexical U حرفی
triliteral U سه حرفی
taciturnity U کم حرفی
monomial U تک حرفی
uniliteral U یک حرفی
long tongue U پر حرفی
lettered U حرفی
pauciloquy U کم حرفی
reviling U بد حرفی
incommunicatively U با کم حرفی
incommunicativeness U کم حرفی
garrulity U پر حرفی
triliteralism U حالت سه حرفی
pass a remark U حرفی زدن
letter quality U کیفیت حرفی
palaver U پر حرفی کردن
triliteral U کلمه سه حرفی
who said so? U که چنین حرفی زد
what have you to say? U چه حرفی دارید
four-letter word U واژهیچهار حرفی
four-letter words U واژهیچهار حرفی
literal U حرفی لفظی
To take offence at something . To take something to heart . U حرفی را بدل گرلتن
slip of the tongue <idiom> U حرفی رانسنجیده زدن
trigram U هجای بی معنی سه حرفی
To tald someones head off. U سر کسی را بردن ( با پ؟ حرفی )
teragram U واژه چهار حرفی
labialize U حرفی را بصورت شفوی اداکردن
epenthesis U الحاق حرفی درمیان کلمه
null U رشتهای که هیچ حرفی ندارد
That is fine by me if you agree. U اگر موافقی من هم حرفی ندارم
to gain any ones ear U کسیرا اماده شنیدن حرفی
speak a word U چیزی بگویید حرفی بزنید
spirant U حرفی که بااصطکاک نفس اداگردد
Suit the action to the word. U حرفی را فورا" عملی کردن
trigraph U سه حرفی که مجموعانمایشگر یک صوت باشد
to make a remark U حرفی زدن افهار نظری کردن
null U حرفی که معنای هیچ چیز میدهد.
But no one was ever talking about that! U اما هیچکس در آن مورد حرفی نزد!
escape character U حرفی که نشان دهنده کد espace باشد
empty U هر متغیری که حاوی هیچ حرفی نیست
emptied U هر متغیری که حاوی هیچ حرفی نیست
emptiest U هر متغیری که حاوی هیچ حرفی نیست
emptier U هر متغیری که حاوی هیچ حرفی نیست
empties U هر متغیری که حاوی هیچ حرفی نیست
slides U تبدیل تلفظ حرفی به حرف دیگری لغزنده
erase character U حرفی که به معنای انجام هیچ کار است
ascii U حرفی که در لیست ASCII حروف قرار دارد
d. letter U حرفی که درسالنامه دلالت برروز یک شنبه میکند
slide U تبدیل تلفظ حرفی به حرف دیگری لغزنده
logogram U واژه یا علامت یا حرفی که مخفف کلمات یا کلمهای باشد
logograph U واژه یا علامت یا حرفی که مخفف کلمات یا کلمهای باشد
newer U حرفی که نشانه گر یا نوک چاپ را به اول خط بعدی می برد
new- U حرفی که نشانه گر یا نوک چاپ را به اول خط بعدی می برد
new U حرفی که نشانه گر یا نوک چاپ را به اول خط بعدی می برد
newest U حرفی که نشانه گر یا نوک چاپ را به اول خط بعدی می برد
LIST chunk U که چهار حرفی LIST که حاوی مجموعهای از زیر عضو است
fills U پر کردن حروف با جای خالی به طوری که هیچ حرفی جا نماند
ended U عبارت یا حرفی که آخرین کلمه فایل اصلی را نشان میدهد
fill U پر کردن حروف با جای خالی به طوری که هیچ حرفی جا نماند
end U عبارت یا حرفی که آخرین کلمه فایل اصلی را نشان میدهد
numeric U حرفی که در برخی حالت برای نشان دادن یک عدد است .
ends U عبارت یا حرفی که آخرین کلمه فایل اصلی را نشان میدهد
nundinal letter U حرفی برای نامیدن هریک ازهشت روز بازار بکار میرفت
codepages U تعریف حرفی که توسط کلیدی از صفحه کلید ایجاد شده است
psychophysics U علم روابط میان روان وتن علم روابط میان روان شناسی وفیزیک
incorporates U جادادن دارای شخصیت حقوقی کردن ثبت کردن
incorporating U جادادن دارای شخصیت حقوقی کردن ثبت کردن
incorporate U جادادن دارای شخصیت حقوقی کردن ثبت کردن
tetragraph U کلمه رمز چهار حرفی برای اسم گذاری و مشخص کردن وسایل
vertical diagraph U شکلی از سیستم رمز دو حرفی است که یک حرف بالا و یکی پایین نوشته میشود
BMP U در گرافیک مشخصه سه حرفی نام فایل برای فایلی که حاوی تصویر گرافیکی -bit map شده است
clappers U بخش مکانیکی چاپگر dot matrix که سوزنهای چاپ را می چرخاند به سوی ریبون تا حرفی را روی صفحه بنویسد
clapper U بخش مکانیکی چاپگر dot matrix که سوزنهای چاپ را می چرخاند به سوی ریبون تا حرفی را روی صفحه بنویسد
redirecting U حرفی در سیستم عامل برای نشان دادن اینکه خروجی یک برنامه به عنوان ورودی دیگری به کار می رود. در DOS حرف
redirects U حرفی در سیستم عامل برای نشان دادن اینکه خروجی یک برنامه به عنوان ورودی دیگری به کار می رود. در DOS حرف
redirected U حرفی در سیستم عامل برای نشان دادن اینکه خروجی یک برنامه به عنوان ورودی دیگری به کار می رود. در DOS حرف
redirect U حرفی در سیستم عامل برای نشان دادن اینکه خروجی یک برنامه به عنوان ورودی دیگری به کار می رود. در DOS حرف
echoed U هر حرفی که به ترمینال برسد برگردانده میشود و صحت آن بررسی مجدد میشود
echo U هر حرفی که به ترمینال برسد برگردانده میشود و صحت آن بررسی مجدد میشود
echoing U هر حرفی که به ترمینال برسد برگردانده میشود و صحت آن بررسی مجدد میشود
echoes U هر حرفی که به ترمینال برسد برگردانده میشود و صحت آن بررسی مجدد میشود
fills U حرفی که یک رشته اضافه میشود تا طول آن رشته مناسب شود
fill U حرفی که یک رشته اضافه میشود تا طول آن رشته مناسب شود
question marks U " که نشان دهنده این است که یک حرفی در این محل تط ابق ایجاد میکند
question mark U " که نشان دهنده این است که یک حرفی در این محل تط ابق ایجاد میکند
literal U چاپ خطا وقتی که حرفی با دیگری جایگزین شود و یا وقتی دو حرف منتقل شوند
snd U مشخصه سه حرفی نام فایل برای فایل که حاوی داده صوتی دیجیتال باشد
substitute character U حرفی که در صورتی که حرف دریافت شده تشخیص داده نشود نمایش داده میشود
prefixes U کد یا دستور یا حرفی که در شروع پیام یا دستور نوشته شود
prefix U کد یا دستور یا حرفی که در شروع پیام یا دستور نوشته شود
to be sparing of words U مضایقه ازحرف زدن کردن کم حرفی کردن
Mamihlapinatapai U نگاهی که ۲ نفر با یکدیگر به اشتراک میگذارند که در آن هردو میخواهند و مایلند که طرف مقابل حرفی بزند ولی هیچ کدامشان نمیخواهند آغاز کنند.
logical U حرفی که به دیسک درایو یا فضای ذخیره سازی انتساب میشود که به عنوان درایو محل قابل استفاده است
reserved character U حرف مخصوص درسیستم عامل یا حرفی که تابع خاصی برای کنترل سیستم عامل داردوبرای مصارف دیگربه کارنمیرود
middle U میان
through U از میان
between U میان
per U از میان
cross country U میان بر
diameter U میان بر
shortcut U میان بر
mesocarp U میان بر
among U میان
crosscut U میان بر
amongst U در میان
mongst U میان
omphalos U میان
middles U میان
overthwart U از میان
midrib U رگ میان
middle part U میان
waistline U میان
waistlines U میان
diameters U میان بر
waist U میان
centered U میان
centre U میان
waists U میان
middling U میان
staggers U یک در میان
amid U در میان
in our midst U در میان ما
thru U از میان
intershoot U در میان
in the midden of U در میان
staggering U یک در میان
stagger U یک در میان
center U میان
mean line U خط میان
mean water U میان اب
into U در میان
centers U میان
half back U میان
centred U میان
digits U نشانه یا حرفی که بیان کننده عدد صحیحی است که کوچکتر از پایه عدد استفاده شده است
digit U نشانه یا حرفی که بیان کننده عدد صحیحی است که کوچکتر از پایه عدد استفاده شده است
diaphrgam U میان پرده
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com