Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
to rack rent
U
حداکثر اجاره رابر ملکی بستن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
estate at will
U
در CLواگذاری ملکی است که به کسی به عنوان اجاره با قیداین شرط که مستاجر عین مستاجره را به میل مالک اداره کند
tenancy in common
U
حالتی که جمعی با عناوین مختلف در اداره ملکی شرکت داشته باشند بدون ان که به وحدت مالکیت ان خللی وارد اید مدت اجاره
overrent
U
اجاره زیاد بستن بر
to put one's best foot formost
<idiom>
حداکثر تلاش خود را به کار بستن.
charters
U
اجاره وسیله حمل جهت کاری خاص قرارداد اجاره وسیله حمل اجاره کردن کل کشتی
chartering
U
اجاره وسیله حمل جهت کاری خاص قرارداد اجاره وسیله حمل اجاره کردن کل کشتی
chartered
U
اجاره وسیله حمل جهت کاری خاص قرارداد اجاره وسیله حمل اجاره کردن کل کشتی
charter
U
اجاره وسیله حمل جهت کاری خاص قرارداد اجاره وسیله حمل اجاره کردن کل کشتی
pone
U
کسیکه ورق بازی رابر میزند
chater party
U
اجاره نامه یا قرارداد اجاره کشتی تجاری
gofers
U
کلوچهای که درمیان دواهن بشکل شان عسل میپزندوهمان شکل رابر
gofer
U
کلوچهای که درمیان دواهن بشکل شان عسل میپزندوهمان شکل رابر
gophers
U
کلوچهای که درمیان دواهن بشکل شان عسل میپزندوهمان شکل رابر
Lease (rental) agreement.
U
اجاره نامه (قرار داد اجاره )
farms
U
اجاره یا مقاطعه کردن اجاره دادن
farmed
U
اجاره یا مقاطعه کردن اجاره دادن
farm
U
اجاره یا مقاطعه کردن اجاره دادن
under lease
U
وقتی مستاجر اصلی ملک برای مدتی کمتر از مدت باقیمانده اجاره خودش ملک را اجاره دهد
lets
U
اجاره دادن اجاره رفتن
let
U
اجاره دادن اجاره رفتن
letting
U
اجاره دادن اجاره رفتن
lease
U
اجاره نامه اجاره دادن
leases
U
اجاره نامه اجاره دادن
agrarian
U
ملکی
landed a
U
ملکی
possessive
U
ملکی
possessives
U
ملکی
manorial
U
ملکی
jointure
U
مهریه ملکی
to a an astate
U
ملکی رابدست اوردن
genitive
U
ملکی مضاف الیهی
legal right toa property
U
حق قانونی نسبت به ملکی
land agent
U
دلال معاملات ملکی
realtors
U
دلال معاملات ملکی
to vest a property in any one
U
ملکی رابکسی واگذارکردن
realtor
U
دلال معاملات ملکی
my
<pron.>
U
مال من
[ضمیر ملکی]
max min system
U
سیستم حداکثر و حداقل سیستم انبارداری که در ان حداقل و حداکثر موجودی تعیین میگردد
estate in joint tenancy
U
در CLواگذاری ملکی را به دو یا چندنفر گویند
to vest a property in any one
U
ملکی را بتصرف کسی دراوردن
vest a property in someone
U
ملکی را به کسی واگذار کردن
leasing
U
اجاره کردن اجاره
rental
U
اجاره بها اجاره
his
U
ضمیر ملکی سوم شخص مفردمذکر
foreclose a mortgage
U
فک رهن ملکی را از مالک ان سلب کردن
maximal oxygen uptake
U
حداکثر اکسیژن مصرفی بیشینه اکسیژن مصرفی حداکثر توان هوازی
maximal aerobic power
U
بیشینه اکسیژن مصرفی حداکثر اکسیژن مصرفی حداکثر توان توازی
maximal oxygen consumption
U
حداکثر اکسیژن مصرفی بیشینه اکسیژن مصرفی حداکثر توان هوازی
melchizedek
U
> ملکی صدق < کاهنی که ازابراهیم عشر گرفت
capacity cost
U
هزینه تولید وقتی که واحدتولید کننده حداکثر فرفیت خودرا برای تولید به کار برد هزینه تولید با حداکثر فرفیت
an insolvent estate
U
دارایی یا ملکی که برای پرداخت بدهی بسنده نباشد
onerous property
U
دارایی یا ملکی که مستلزم انجام تعهد یا التزامی است
lien
U
حق تصرف مال یا ملکی تاهنگامیکه بدهی وابسته به ان داده شود
mach hold
U
بستن سرعت ماخ به هواپیما بستن سرعت لازم به هواپیمابه طور خودکار
time charter
U
اجاره وسیله نقلیه برای مدت معین اجاره کشتی برای مدت معین
To be out to do some thing .
U
کمر همت بستن ( کمر انجام کاری را بستن )
tenant by sufference
U
هر گاه کسی ملکی رابا عنوان و سمت قانونی درتصرف داشته باشد و پس اززوال سمت
sublease
U
اجاره فرعی دادن حق اجاره بمستاجر فرعی دادن
maximal
U
حداکثر
peak
U
حداکثر
peaking
U
حداکثر
peaks
U
حداکثر
outsides
U
حداکثر
maximum
U
حداکثر
uttermost
U
حداکثر
outside
U
حداکثر
endurance
U
حداکثر
maximum density
U
حداکثر تراکم
maximum demand
U
بار حداکثر
maximum detector
U
اشکارساز حداکثر
maximum frequency
U
فرکانس حداکثر
maximum deflection
U
انحراف حداکثر
high tide
U
حداکثر مد دریا
maximum energy
U
انرژی حداکثر
maximum duration
U
زمان حداکثر
maximum efficiency
U
حداکثر کارائی
maximum slope
U
حداکثر شیب
supercharge
U
خرج حداکثر
maximum efficiency
U
راندمان حداکثر
submaximal
U
زیر حداکثر
high tides
U
حداکثر مد دریا
maximum gain
U
تقویت حداکثر
maximum output
U
خروجی حداکثر
maximum performance
U
عملکرد حداکثر
maximum performance
U
کارایی حداکثر
maximum prr ermissible
U
مجاز حداکثر
maximum power demand
U
مصرف حداکثر
peak voltage
U
ولتاژ حداکثر
maximum profit
U
حداکثر سود
maximum price
U
حداکثر بها
peak speed
U
حداکثر سرعت
peak output
U
حداکثر تولید
peak load
U
بار حداکثر
peak load
U
حداکثر بار
peak demand
U
حداکثر تقاضا
maximum of intensity
U
حداکثر شدت
maximum moment
U
حداکثر لنگر
price ceilings
U
حداکثر قیمت
payload
U
حداکثر بار
maximum speed
U
حداکثر سرعت
maximum thermometer
U
گرماسنج حداکثر
maximum value
U
مقدار حداکثر
peak
U
حداکثر کاکل
maximum work
U
کار حداکثر
peaking
U
حداکثر کاکل
peaks
U
حداکثر کاکل
maximum deviation
U
انحراف حداکثر
relative maximum
U
حداکثر نسبی
maximum ratings
U
مقدار حداکثر
maximum limited stress
U
تنش حداکثر
maximum load
U
بار حداکثر
optimum height
U
حداکثر ارتفاع
maximum available powere
U
توان حداکثر
maximization
U
به حداکثر رسانیدن
payloads
U
حداکثر بار
flank speed
U
حداکثر سرعت
full bore
U
حداکثر تلاش
maximal
U
وابسته به حداکثر
wage ceiling
U
حداکثر دستمزد
full speed
U
حداکثر سرعت
global maximum
U
حداکثر مطلق
intensity maximum
U
حداکثر شدت
maximum amplitude
U
دامنه حداکثر
peak current
U
جریان حداکثر
maximum current
U
جریان حداکثر
flat out
U
حداکثر سرعت
maximum capacity
U
فرفیت حداکثر
maximum load
U
بار گذاری حداکثر
maximum liklihood method
U
روش حداکثر احتمال
ceiling price
U
حداکثر قیمت قانونی
maximum permissible load
U
بار مجاز حداکثر
breaking load
U
حداکثر تحمل بار
utmost
U
منتهای کوشش حداکثر
angle of repose
U
حداکثر شیب استقرار
ceiling prices
U
حداکثر قیمت قانونی
pron to
U
با حداکثر سرعت ممکن
maximum modulating frequency
U
فرکانس حداکثر مدولاسیون
endurance time
U
سرعت حداکثر مداوم
principle of miximum overlap
U
اصل حداکثر همپوشانی
daily flood peak
U
حداکثر سیل روزانه
maximum natality
U
حداکثر زاد و ولد
closed height
U
حداکثر ارتفاع لیفتراک
maximum operating voltage
U
ولتاژ کار حداکثر
profit maximization
U
به حداکثر رسانیدن سود
maximum permissible voltage
U
ولتاژ مجاز حداکثر
maxvo
U
حداکثر توان هوازی
maxvo
U
حداکثر اکسیژن مصرفی
maximum wavelength
U
طول موج حداکثر
high water
U
حداکثر ارتفاع اب مد دریا
maximum temperature
U
درجه حرارت حداکثر
maximum take off weight
U
حداکثر وزن برخاستن
maximum reverse r.m.s. voltage
U
ولتاژ سد موثر حداکثر
maximum scattering angle
U
زاویه پراکندگی حداکثر
maximum stock
U
حداکثر موجودی انبار
maximum sound pressure
U
فشار صوت حداکثر
maximum ratings
U
مقدار نامی حداکثر
low tide
U
حداکثر جذر دریا
full blast
<adv.>
U
در حداکثر قدرت یا شدت
peak strenght
U
حداکثر استعداد مجاز
maximum power gain
U
تقویت توان حداکثر
maximum power operation
U
کار با توان حداکثر
at full blast
<adv.>
U
در حداکثر قدرت یا شدت
maximum probility detection
U
تعیین احتمال حداکثر
extreme
U
حداکثر درمنتهی الیه
marginal
U
حداکثر نزدیک به انتها
maximum current rating
U
جریان نامی حداکثر
utmost good faith
U
حداکثر حسن نیت
maximum light transmission
U
انتقال نور حداکثر
maximum flexibility
U
خمش پذیری حداکثر
maximum landing weight
U
حداکثر وزن فرود
high run
U
حداکثر امتیاز در یک دوربیلیارد
flank speed
U
حداکثر سرعت قایق
sprint
U
با حداکثر سرعت دویدن
sprinted
U
با حداکثر سرعت دویدن
sprints
U
با حداکثر سرعت دویدن
maximum gate trigger current
U
جریان احتراق حداکثر
maximum output voltage
U
ولتاژ خروجی حداکثر
utility maximization
U
به حداکثر رسانیدن مطلوبیت
ultimate bearing capacity
U
حداکثر فشار متحمل پی
maximum demand meter
U
حداکثر مقدار سنج
maximum demand pointer
U
عقربه مصرف حداکثر
maximum input frequency
U
فرکانس ورودی حداکثر
maximum control current
U
جریان کنترل حداکثر
maximum in power gain
U
تقویت قدرت حداکثر
maximum direction finding
U
جهت یابی حداکثر
maximum and minimum thermometer
U
گرماسنج حداقل و حداکثر
maximum allowable concentration
U
حداکثر غلظت مجاز
traffic peak
U
حداکثر عبور و مرور
maximum gate trigger voltage
U
ولتاژ احتراق حداکثر
locatio
U
اجاره
hired
U
در اجاره
letting
U
اجاره
lets
U
اجاره
to hold by lease
U
در اجاره
on lease
U
در اجاره
tenanted by
U
در اجاره
let
U
اجاره
hire
U
اجاره
leases
U
اجاره
hiring
U
اجاره
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com