English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
reduced strenght U حداقل استعداد جنگی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
war strenght U استعداد جنگی
minimim wage law U قانون حداقل دستمزد که براساس ان حداقل دستمزدنبایستی از میزانی که توسط دولت تعیین میشود کمتر باشد
minimum range U حداقل شعاع عمل دستگاه یا برد حداقل
escry U فریاد و غریو جنگی سردادن نعره جنگی
max min system U سیستم حداکثر و حداقل سیستم انبارداری که در ان حداقل و حداکثر موجودی تعیین میگردد
battle drill U مشق جنگی تمرین جنگی
warships U کشتی جنگی ناو جنگی
warship U کشتی جنگی ناو جنگی
average strength U استعداد پرسنلی متوسط میانگین استعداد پرسنلی
cartel ship U کشتی مخصوص مبادله اسیران جنگی کشتی محل مذاکرات جنگی
live fire U تیراندازی با تیر جنگی تیراندازی با فشنگ جنگی
minimum stock level U حداقل
minim U حداقل
minimal U حداقل
minimally U حداقل
minims U حداقل
min U حداقل
minimum U حداقل
global minimum U حداقل مطلق
minimize U به حداقل رساندن
minims U وابسته به حداقل
minimizing U به حداقل رساندن
minimising U به حداقل رساندن
minimises U به حداقل رساندن
minim U وابسته به حداقل
relative minimum U حداقل نسبی
price floor U حداقل قیمت
least price U حداقل قیمت
minimised U به حداقل رساندن
least cost U حداقل هزینه
minimized U به حداقل رساندن
minimizes U به حداقل رساندن
minimum charge U حداقل هزینه
danger warning level U حداقل موجودی
base wage rate U حداقل دستمزد
minimum range U حداقل برد
minimum charge U حداقل قیمت
trough U حداقل موج
minimum wage U حداقل دستمزد
minimum U حداقل کمینه
neap tide U جذر و مد حداقل اب
minimum price U حداقل قیمت
minimization U به حداقل رسانیدن
troughs U حداقل موج
bottom price U حداقل قیمت
minimum elevation U حداقل درجه
minimum size U اندازه حداقل
least cost combination U ترکیب حداقل هزینه
minimum standard of living U حداقل سطح زندگی
minimum subsistence level U سطح حداقل معیشت
least squares estimates U براورد حداقل مربعات
minimum elevation U حداقل ارتفاع لوله
minimum mortality U حداقل مرگ و میر
thermal resolution U حداقل سنجش حرارت
thermal resolution U حداقل اختلاف حرارت
cost minimization U حداقل کردن هزینه
maximum and minimum thermometer U گرماسنج حداقل و حداکثر
extremum U حداکثر یا حداقل تابع ریاضی
ordinary least square method U روش حداقل مربعات معمولی
neap U حداقل ارتفاع اب یاجذر و مد دریا
meantide U حداقل جذر و مدهای اب دریا
pilot line production U تولید به حداقل در کارخانجات نظامی
double amplitude peak value U مقدارحداکثر تا حداقل یک موج سینوسی
cut off ratio U حداقل نرخ قابل قبول
minimum down payment U حداقل میزان پیش پرداخت
on the deck U پرواز در حداقل ارتفاع مجاز
to have [or bear] a maximum [minimum] load of something U حداکثر [حداقل] باری را پذیرفتن
amphiploid U دارای حداقل کرموسوم ارثی
minimum elevation U حداقل درجه مربوط به مانع
short term U حداقل مدت تنبیه و زندانی
two stage least squares method U روش حداقل مربعات دومرحلهای
skeleton crew U حداقل خدمه یک وسیله یا جنگ افزار
minimum clearance U حداقل حاشیه امنیت بالای مانع
amplitude U استعداد
aptness U استعداد
brilliance U استعداد
endowment U استعداد
potentiality U استعداد
cabiler U استعداد
verve U استعداد
potentialities U استعداد
endowments U استعداد
talented U استعداد
capability U استعداد
unintelligent U بی استعداد
geniuses U استعداد
capacities U استعداد
capacity U استعداد
liability to disease U استعداد
talent U استعداد
talents U استعداد
property U استعداد
susceptibility U استعداد
turn U استعداد
turns U استعداد
gifted U با استعداد
parted U با استعداد
aptitude U استعداد
aptitudes U استعداد
gormless U کم استعداد
ungifted U بی استعداد
susceptivity U استعداد
ingenuity U استعداد
predispostion U استعداد
simpleminded U کم استعداد
inapt U بی استعداد
genius U استعداد
talentless U بی استعداد
at least [no less than] [not less than] <adv.> U کم کمش [حداقل] [برای آگاهی اندازه یا شماره]
efficiency point U حد مطلوبیت کالای تولید شده با حداقل هزینه
at a [the] minimum <adv.> U کم کمش [حداقل] [برای آگاهی اندازه یا شماره]
quorum U حداقل عده لازم برای رسمیت جلسه
protoxide U ترکیبی که حداقل ذرات اکسیژن دران باشد
caliber U گنجایش استعداد
aptitude test U ازمون استعداد
shifts U نوبتی استعداد
capacity U گنجایش استعداد
artistic aptitude U استعداد هنری
reproductivity U استعداد تولید
palooka U بوکسور بی استعداد
reproductivity U استعداد هم اوری
end strength U استعداد نهایی
occupational aptitude U استعداد شغلی
liabilities U بدهکاری استعداد
aptitude tests U ازمون استعداد
cleverest U باهوش با استعداد
artistry U استعداد هنرپیشگی
mechanical aptitude U استعداد فنی
command strength U استعداد یکان
cleverness U هوشیاری استعداد
strength U استعداد رزمی
capable U با استعداد صلاحیتدار
clever U باهوش با استعداد
authorized strength U استعداد مجاز
division slice U استعداد لشگری
shifted U نوبتی استعداد
strengths U استعداد رزمی
liability U بدهکاری استعداد
indisposition U عدم استعداد
resistibility U استعداد مقاومت
frost susceptibility U استعداد یخزدگی
risible faculty U استعداد خنده
flair U استعداد خصیصه
arts U استعداد استادی
indisposedness U عدم استعداد
capability U استعداد پیشرفت
shift U نوبتی استعداد
art U استعداد استادی
imitativeness U استعداد تقلید
indispositions U عدم استعداد
sconce U جمجمه استعداد
capacities U استعداد مقام
child prodigy U بچهبا استعداد
tendencies U توجه استعداد
tendency U توجه استعداد
cleverer U باهوش با استعداد
capacity U استعداد مقام
academic aptitude U استعداد تحصیلی
capacities U گنجایش استعداد
scholastic aptitude U استعداد تحصیلی
armistise U متارکه جنگ عبارت است از توقف عملیات جنگی با موافقت طرفین محاربه اتش بس ممکن است کامل یعنی شامل کلیه عملیات جنگی و در جمیع میدانهای نبرد باشد و نیز ممکن است محلی یعنی فقط مربوط به قسمت معینی از میدان جنگ وبه مدت محدود باشد
bridges U تط ابق اجزای ارتباطی تا اینکه قط ع برق با حداقل برسد
bridge U تط ابق اجزای ارتباطی تا اینکه قط ع برق با حداقل برسد
bridged U تط ابق اجزای ارتباطی تا اینکه قط ع برق با حداقل برسد
peak strenght U حداکثر استعداد مجاز
natural U مسلم استعداد ذاتی
accountable strength U استعداد قابل محاسبه
accountable strength استعداد قابل توجه
naturals U مسلم استعداد ذاتی
physical aptitude test U ازمون استعداد جسمانی
attack size U استعداد وسایل درگیر در تک
potentially U با داشتن استعداد نهانی
allotropy U استعداد تغییر و تبدیل
fabllibility U استعداد خطا کردن
versatile U دارای استعداد و ذوق
manpower cieling U سطح استعداد پرسنل
able با استعداد صلاحیت دار
vocational aptitude test U ازمون استعداد شغلی
effective strength U استعداد رزمی موثر
level of strength U میزان استعداد رزمی
gifted U موید شخص با استعداد
level of strength U سطح استعداد رزمی
flatlander U موج سوار کم استعداد
scholastic aptitude test U ازمون استعداد تحصیلی
the talnet of the country U مردم با استعداد کشور
gift U دارای استعداد کردن
gifts U استعداد پیشکش کردن
gifts U دارای استعداد کردن
knack U صدای شلاق استعداد
potentialize U دارای استعداد کردن
habiliment U جامه استعداد فکری
talent for musics U استعداد یا ذوق موسیقی
differential aptitude tests U ازمونهای تشخیص استعداد دی ا تی
gift U استعداد پیشکش کردن
weighted least square method U روش حداقل مربعات وزنی در اقتصادسنجی برای تخمین پارامترها
discrimination U حداقل جدایی برای رویت دوهدف بصورت مجزا در رادار
error handling U به حداقل رساندن احتمال وقوع خطا روش رفع اشکال
faculty U استادان دانشکده یا دانشگاه استعداد
potentialities U عاملیت بالفعل استعداد نهانی
faculties U استادان دانشکده یا دانشگاه استعداد
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com