English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 230 (17 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
purport U حاکی بودن از
purported U حاکی بودن از
purporting U حاکی بودن از
purports U حاکی بودن از
smell U حاکی بودن از
smelled U حاکی بودن از
smelling U حاکی بودن از
smells U حاکی بودن از
symbolised U حاکی بودن از
symbolises U حاکی بودن از
symbolising U حاکی بودن از
symbolize U حاکی بودن از
symbolized U حاکی بودن از
symbolizes U حاکی بودن از
symbolizing U حاکی بودن از
bode U حاکی بودن از
bespeak U حاکی بودن از
betoken U حاکی بودن از
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
foreshadow U از پیش حاکی بودن از
foreshadowed U از پیش حاکی بودن از
foreshadowing U از پیش حاکی بودن از
foreshadows U از پیش حاکی بودن از
portend U حاکی بودن
portended U حاکی بودن
portending U حاکی بودن
portends U حاکی بودن
signifies U حاکی بودن از باشاره فهماندن
signify U حاکی بودن از باشاره فهماندن
signifying U حاکی بودن از باشاره فهماندن
hold out U حاکی بودن از خودداری کردن از
Other Matches
indicative U حاکی
significative U حاکی
significative of U حاکی از
illative U حاکی
redolent U حاکی
illation U حاکی
symbolically U حاکی
prelusive U حاکی
symbolic U حاکی
symptomatic U حاکی
presageful U حاکی از فال بد
illiative U حاکی از نتیجه
triumphal U حاکی از پیروزی
suspicious U حاکی ازبدگمانی
representatives U حاکی از مشعربر
representative U حاکی از مشعربر
hungrier U حاکی از گرسنگی
hungriest U حاکی از گرسنگی
separative U حاکی از جدایی
pained U حاکی از درد
reminiscent of slavery U حاکی از بردگی
expessive U حاکی نماینده
hungered [arch] U حاکی از گرسنگی
hungry U حاکی از گرسنگی
condemnatory U حاکی ازمحکومیت
evidentiary U دال حاکی
it is typical of U حاکی است بر
unexpressive U غیر حاکی
significant U قابل توجه حاکی از
deprecatory U حاکی از نارضایتی یا بی میلی
abdicative U حاکی ازکناره گیری
symptomatic U حاکی از علائم مرض
liquorish U حاکی ازنوشابه دوستی
secondary U حاکی از زمان گذشته
significantly U قابل توجه حاکی از
expressive U حاکی اشاره کننده
emblematic U حاکی کنایه دار
shipped bill of exchange U بارنامهای که حاکی ازمحموله است
conspiratorial U حاکی از توط ئه وتوط ئه سازی
awesome U حاکی از ترس ناشی از بیم
bah U علامت تعجب حاکی ازاهانت و تحقیر
reorder level U مقدارموجودی که حاکی از نیاز به سفارش میباشد
whew U صدای سوت حاکی از حیرت یاتحسین
radiant look U نگاهی که حاکی ازخوشی یاامیدواری باشد
ink hard terms U اصطلاحات غلنبه که حاکی ازعلم فروشی باشد
to mark good U نشان حاکی از بهادر روی کالا گذاشتن
augural U تفالی مبنی بر پیشگویی حاکی از خیر یا شر در اینده
viva U حرف ندا حاکی از حسن نیت ودعای خیر
open vertict U رای حاکی ازوقوع جرم بدون تصریح مجرم
wowing U فریاد حاکی ازخوشحالی و تعجب و حیرت چیز جالب
vivas U حرف ندا حاکی از حسن نیت ودعای خیر
wow U فریاد حاکی ازخوشحالی و تعجب و حیرت چیز جالب
wowed U فریاد حاکی ازخوشحالی و تعجب و حیرت چیز جالب
wows U فریاد حاکی ازخوشحالی و تعجب و حیرت چیز جالب
open verdict U رای هیات منصفه حاکی ازوقوع جرم بدون تصریح مجرم
attestation clause U ذکر میشود ومفادا حاکی از ان است که ایشان امضا وی را از هرجهت تصدیق می کنند
referenda U حاکی از این که دارای قدرت و دستورات درمورد امر بخصوصی نیست ad-refrendum
referendums U حاکی از این که دارای قدرت و دستورات درمورد امر بخصوصی نیست ad-refrendum
referendum U حاکی از این که دارای قدرت و دستورات درمورد امر بخصوصی نیست ad-refrendum
average clause U عبارتی که در بیمه نامه دریایی درج میشود و حاکی از ان است که برخی از کالاهااز شمول این خسارت خارج میباشد
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person . U مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
peregrinate U سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
gloats U نگاه از روی کینه و بغض نگاه عاشقانه و حاکی ازعلاقه
gloat U نگاه از روی کینه و بغض نگاه عاشقانه و حاکی ازعلاقه
gloated U نگاه از روی کینه و بغض نگاه عاشقانه و حاکی ازعلاقه
gloating U نگاه از روی کینه و بغض نگاه عاشقانه و حاکی ازعلاقه
contains U در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contain U در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contained U در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
to have short views U د راندیشه حال بودن وبس کوته نظر بودن
outnumbered U از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumber U از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
to be in one's right mind U دارای عقل سلیم بودن بهوش بودن
outnumbers U از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
corresponds U بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
up to it/the job <idiom> U مناسب بودن ،برابربودن ،قادربه انجام بودن
corresponded U بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
to mind U مراقب بودن [مواظب بودن] [احتیاط کردن]
correspond U بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
outnumbering U از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
belong U مال کسی بودن وابسته بودن
belonged U مال کسی بودن وابسته بودن
look out U منتظر بودن گوش به زنگ بودن
to be hard put to it U درسختی وتنگی بودن درزحمت بودن
to look out U اماده بودن گوش بزنگ بودن
lurked U در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
fit U شایسته بودن برای مناسب بودن
fits U شایسته بودن برای مناسب بودن
fittest U شایسته بودن برای مناسب بودن
To be on top of ones job . U بر کار سوار بودن ( مسلط بودن )
lurk U در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
lurking U در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
lurks U در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
reasonableness U موجه بودن عادلانه یا مناسب بودن
belongs U مال کسی بودن وابسته بودن
validity of the credit U معتبر بودن یا پادار بودن اعتبار
to be in a habit U دارای خویاعادتی بودن دچارخویاعادتی بودن
monitor U رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitored U رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitors U رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
agrees U متفق بودن همرای بودن
discord U ناجور بودن ناسازگار بودن
depends U مربوط بودن منوط بودن
slouches U خمیده بودن اویخته بودن
owe U مدیون بودن مرهون بودن
govern U نافذ بودن نافر بودن بر
stravaig U سرگردان بودن بی هدف بودن
precedes U جلوتر بودن از اسبق بودن بر
precede U جلوتر بودن از اسبق بودن بر
consists U شامل بودن عبارت بودن از
consisting U شامل بودن عبارت بودن از
consisted U شامل بودن عبارت بودن از
consist U شامل بودن عبارت بودن از
look for U منتظر بودن درجستجو بودن
owed U مدیون بودن مرهون بودن
slouch U خمیده بودن اویخته بودن
ablest U لایق بودن مناسب بودن
reside U ساکن بودن مقیم بودن
depend U مربوط بودن منوط بودن
disagree U مخالف بودن ناسازگار بودن
disagreed U مخالف بودن ناسازگار بودن
disagreeing U مخالف بودن ناسازگار بودن
disagrees U مخالف بودن ناسازگار بودن
moon U سرگردان بودن اواره بودن
inhere U جبلی بودن ماندگار بودن
resided U ساکن بودن مقیم بودن
abler U لایق بودن مناسب بودن
governed U نافذ بودن نافر بودن بر
owes U مدیون بودن مرهون بودن
slouched U خمیده بودن اویخته بودن
governs U نافذ بودن نافر بودن بر
stravage U سرگردان بودن بی هدف بودن
having U مالک بودن ناگزیر بودن
slouching U خمیده بودن اویخته بودن
depended U مربوط بودن منوط بودن
resides U ساکن بودن مقیم بودن
have U مالک بودن ناگزیر بودن
moons U سرگردان بودن اواره بودن
abutted U مماس بودن مجاور بودن
to stand for U نامزد بودن هواخواه بودن
appertained U مربوط بودن متعلق بودن
pertained U مربوط بودن متعلق بودن
includes U شامل بودن متضمن بودن
to be due U مقرر بودن [موعد بودن]
conditionality U شرطی بودن مشروط بودن
appertain U مربوط بودن متعلق بودن
pertain U مربوط بودن متعلق بودن
abuts U مماس بودن مجاور بودن
appertains U مربوط بودن متعلق بودن
haze U گرفته بودن مغموم بودن
abut U مماس بودن مجاور بودن
urgency U فوتی بودن اضطراری بودن
want U فاقد بودن محتاج بودن
wanted U فاقد بودن محتاج بودن
appertaining U مربوط بودن متعلق بودن
pertains U مربوط بودن متعلق بودن
pend U معوق بودن بی تکلیف بودن
agree U متفق بودن همرای بودن
on guard U مراقب بودن نگهبان بودن
include U شامل بودن متضمن بودن
agreeing U متفق بودن همرای بودن
abram's law U این قانون حاکی از اینست که مقاومت یک ملات یا بتن بستگی به وزن اب وبه وزن سیمان در مخلوط ملات دارد
Being a junior clerk is a far cry from being a manager . U کارمند عادی بودن کجا و رئیس بودن کجا
to concern something U مربوط بودن [شدن] به چیزی [ربط داشتن به چیزی] [بابت چیزی بودن]
stand U بودن واقع بودن
analphabet U حاکی از بیسوادی بیسوادی
profiteer U استفاده چی بودن اهل استفاده زیاد بودن
profiteers U استفاده چی بودن اهل استفاده زیاد بودن
interdepend U بهم موکول بودن مربوط بهم بودن
suffices U بس بودن
exist U بودن
lackvt U کم بودن
to kick the beam U کم بودن
intend U بر ان بودن
intending U بر ان بودن
intends U بر ان بودن
to find oneself U بودن
sufficing U بس بودن
put one's cards on the table <idiom> U رک بودن
existed U بودن
suffice U بس بودن
to be in a bad [foul] temper U بد خو بودن
justness U حق بودن
stinks U بد بودن
to think ill of any one U بودن
sufficed U بس بودن
stink U بد بودن
exists U بودن
to be in two minds U دو دل بودن
to bargain for U بودن
to hold water U ضد آب بودن
to be proper for U به جا بودن
to chop and change U دو دل بودن
wobbles U لق بودن
suffice U بس بودن
judder U لق بودن
juddered U لق بودن
concentricity U بودن
wobble U لق بودن
judders U لق بودن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com