English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 134 (8 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
Now I understand! U حالا متوجه شدم!
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
till now U تا حالا
now U حالا
seeing that U حالا که
not yet <adv.> U نه تا حالا
forth U از حالا
even now U حالا حتی
from now on <adv.> U از حالا به بعد
henceforth <adv.> U از حالا به بعد
henceforward <adv.> U از حالا به بعد
heedful U متوجه
on ones guard U متوجه
regardful U متوجه
overhanging U متوجه
tenty U متوجه
attentive U متوجه
advertent U متوجه
Now, where should we go to? U حالا به کجا برویم؟
just <adv.> <idiom> U حالا [اصطلاح روزمره]
The ball is in your court. <idiom> U حالا نوبت تو است.
simply <adv.> <idiom> U حالا [اصطلاح روزمره]
Right now . U همین الان ( حالا)
Not to mention the fact that … U حالا بگذریم از اینکه...
Let us suppose ... U حالا فرض کنیم که ...
My turn! U حالا نوبت منه!
theocentric U متوجه بخدا
lend U متوجه کردن
lend U متوجه شدن
heliotropic U متوجه پرتوافتاب
wistful U متوجه ارزومند
direct U متوجه ساختن
to waken U متوجه کردن
directs U متوجه ساختن
directed U متوجه ساختن
Be carful . U متوجه باش
lends U متوجه کردن
lends U متوجه شدن
point U متوجه ساختن
see-through U متوجه شدن
finical U متوجه جزئیات
see through U متوجه شدن
tendentious U متمایل متوجه
particular redemption U متوجه فقره
presentient U قبلا متوجه
Please turn left now. U لطفا حالا شما به چپ بپیچید.
Now I'm back to normal. U حالا به حالت عادی برگشتم.
That's the end of that! U این هم [که دیگر] حالا تمام شد!
It's all over now! U این هم [که دیگر] حالا تمام شد!
That's (just) the way things are. U موقعیت حالا دیگه اینطوریه.
just <adv.> <idiom> U حالا دیگه [اصطلاح روزمره]
simply <adv.> <idiom> U حالا دیگه [اصطلاح روزمره]
Now he gets the point! <idiom> U دوزاریش حالا افتاد! [اصطلاح]
It dawned on me. U بعدش من متوجه شدم.
acroscopic U متوجه به بالا صعودی
point U به سمت متوجه کردن
Oh, I see! U آه، الان متوجه شدم!
to not be [any] the wiser <idiom> U باز هم متوجه نشدن
self centered U متوجه نفس خود
reentrant U متوجه بسمت داخل
He is attentive to his work . U متوجه کارش است
I am sorry, I don't understand. متاسفم، من متوجه نمیشوم.
see the light <idiom> U متوجه اشتباه شدن
I am beginning to realize ( understand ) . U کم کم دارم متوجه می شوم
otherworldly U متوجه دنیای دیگر
I see now . I got it now . I understand now. U حالافهمیدم ( متوجه شدم )
he aimed it at me U سخنش متوجه من بود
earthbound U متوجه بسوی زمین
It has come to my notice that… U اخیرا"متوجه شده ام که ...
to point to something U به چیزی متوجه کردن
what have you [ gone and] done now! U حالا دیگه چه فوزولی [شیطنتی] کردی!
I'll get there when I get there. <proverb> U حالا امروز نه فردا [عجله ای ندارم]
That's just the way it is. U این حالا [دیگه] اینطوری است.
He is like that. U او [مرد] حالا اینطوریه. [چکارش می شه کرد]
That's (just) the way it [life] goes. U زندگی حالا اینطوریه. [اصطلاح روزمره]
So that is what it is ! So I see! U آها پ؟ بگه ! ( حالا تازه می فهمم )
There has as yet been no confirmation. U تا حالا هنوز هیچ تأییدی نیست.
Boys will be boys. U پسرها حالا دیگه اینطور هستند.
Supposing we do not succeedd, then waht? U حالا آمدیم و موفق نشدیم بعدچی؟
To bring something to someones notice . Make someone sit up and take notice . U کسی را متوجه چیزی کردن
great dangers impend over us U خطرهای بزرگی متوجه ما هستند
falloff U متوجه بودن منحرف شدن
She is not mindful of her social position ( status ) . U متوجه موقعیت اجتماعی اش نیست
animadvert U اعتراض کردن متوجه شدن
diverts U متوجه کردن معطوف داشتن
diverted U متوجه کردن معطوف داشتن
divert U متوجه کردن معطوف داشتن
Be carful of your health . U متوجه ( مواظب ) سلامتت باش
great dangers overhang us U خطرهای بزرگی متوجه ما است
I am concentrating on my studies . U افکارم متوجه مطالعاتم است
Talking of Europe ,please allow me … U حالا که صحبت از اروپ؟ است اجازه می خواهم ...
Now that you're here, it's a whole new ball game. U حالا که اینجایی قضیه خیلی فرق می کند.
Lets suppose the news is true . U حالا فرض کنیم که این خبر صحیح با شد
Now, of all times! U از همه وقتها حالا [باید پیش بیاید] !
Now I am going to tell you something. U حالا میخوام برات یه چیزی تعریف کنم.
The ball is in your court. <idiom> U حالا نشان بده که چند مرد حلاجی!
to set one's affection فکر یا میل خود را متوجه ساختن
to pull any one's sleeve U کسیرا متوجه سخن خود کردن
Upon reflection , I realized that … U دوباره که فکر کردم متوجه شدم که ...
to strike at any one U ضربت خود را متوجه کسی ساختن
to pull any one by the sleeve U کسیرا متوجه سخن خود کردن
At last the penny dropped! <idiom> U آخرش متوجه شد که موضوع چه است! [اصطلاح]
It finally sunk in ! <idiom> U آخرش متوجه شد که موضوع چه است! [اصطلاح]
It was only when she rang up [called] that I realized it. U تازه وقتی که او [زن] زنگ زد من متوجه شدم.
Does it have to be today (of all days)? U این حالا باید امروز باشد [از تمام روزها] ؟
What have you been up to this time? U حالا دیگر چه کار کردی ؟ [کاری خطا یا فضولی]
We've never had it so good. <idiom> U وضع [مالی] ما تا حالا اینقدر خوب نبوده است.
boomerangs U عملی که عکس العمل ان بخودفاعل متوجه باش د
boomeranging U عملی که عکس العمل ان بخودفاعل متوجه باش د
boomeranged U عملی که عکس العمل ان بخودفاعل متوجه باش د
boomerang U عملی که عکس العمل ان بخودفاعل متوجه باش د
asleep at the switch <idiom> U متوجه فرصت نبودن ،روی بخت خوابیدن
intensive bombardment U بمبارانی که بیک نقطه متمرکزیل متوجه باشد
hansardize U متوجه مذاکرات جلسه پیش خودش کردن
Well, now everyone's here, we can begin. U خوب حالا که همه اینجا هستند ما می توانیم شروع کنیم.
introvert U شخصی که متوجه بباطن خود است خویشتن گرای
introverts U شخصی که متوجه بباطن خود است خویشتن گرای
extroverts U شخصی که تمام عقایدو افکارش متوجه بیرون ازخودش است
How do I notice when the meat is off? U چگونه می توانم متوجه شوم که گوشت فاسد شده است؟
blind side U سمتی که بازیگر متوجه ان نیست سمت خط تجمع نزدیک به خط مماس
feel out <idiom> U صحبت یا انجام باشخص به صورتیکه متوجه بشوی که چه فکری میکند
extrovert U شخصی که تمام عقایدو افکارش متوجه بیرون ازخودش است
The party is over! <idiom> U خوشگذرانی تمام شد و حالا وقت کار است [باید جدی بشویم] [اصطلاح]
I'll call him tomorrow - no, on second thoughts, I'll try now. U من فردا با او [مرد] تماس خواهم گرفت - پس ازفکربیشتری، من همین حالا سعی میکنم.
to p off an awkward situation U حواس خود را از کیفیت بدی منحرف و به چیز دیگری متوجه کردن
microwave hop U یک کانال رادیویی ریزموج میان انتن بشقابی که متوجه یکدیگر هستند
sail U سطح تختی که متوجه خورشید یا اجسام سماوی دیگر میباشد و به فضاپیمامتصل میشود
sailings U سطح تختی که متوجه خورشید یا اجسام سماوی دیگر میباشد و به فضاپیمامتصل میشود
sailed U سطح تختی که متوجه خورشید یا اجسام سماوی دیگر میباشد و به فضاپیمامتصل میشود
There was too muh greed in the past, and now the chickens are coming hoe to roost with crime and corruption soaring. U در گذشته طمع ورزی زیاد بود و حالا با افزایش جنایت و فساد باید تاوان پس دهیم.
common nuisance U منظور عملی است که باعث اضرار جامعه به طور کلی شود و تاثیر ان متوجه فرد خاص نباشد
onshore U روی ساحل متوجه بطرف ساحل
Now that it's summer the thing to do would be to use the bicycle to commute to work. U حالا که تابستان است کاری که می توان کرد این است که از دوچرخه برای رفت و آمد به سر کاراستفاده کرد.
point U اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
The football players are warming up before the game ( match) . U هنوز درگرما گرم موضوع است ( کاملا" متوجه نیست ؟ هنوز گرم است )
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com