English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 75 (6 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
We are now quits. We are now even . The slate is now cleaned. U حالادیگر حسابمان پاک شد (نه بدهکار نه بستانکار )
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
lien U حق رهن ملک بدهکار برای بستانکار
Now you are picking on me. U حالادیگر به من بند کرده ای
creditor U بستانکار
petitioning creditor U بستانکار
crediting U بستانکار
obligee U بستانکار
credited U بستانکار
credit U بستانکار
creditors U بستانکار
credits U بستانکار
credit advice U اعلامیه بستانکار
credit note U برگ بستانکار
credit notes U برگ بستانکار
creditor U ستون بستانکار
credit balance U مانده بستانکار
blacked U بستانکار بودن در حساب
blacker U بستانکار بودن در حساب
blackest U بستانکار بودن در حساب
blacks U بستانکار بودن در حساب
black U بستانکار بودن در حساب
credit U ستون بستانکار نسیه
credited U ستون بستانکار نسیه
secured creditor U بستانکار دارای رهینه
crediting U ستون بستانکار نسیه
credits U ستون بستانکار نسیه
enter to someone's credit U به بستانکار حساب کسی گذاشتن
credit U درستون بستانکار وارد کردن
credited U درستون بستانکار وارد کردن
crediting U درستون بستانکار وارد کردن
credits U درستون بستانکار وارد کردن
indebted U بدهکار
in debt U بدهکار
obligor U بدهکار
yielder U بدهکار
debtor U بدهکار
debits U بدهکار
debiting U بدهکار
debit U بدهکار
debtors U بدهکار
debited U بدهکار
We are quits. We are even. U دیگر با هم حسابی نداریم (نه بدهکارنه بستانکار )
credit someone with a sum U مبلغی را به بستانکار حساب کسی گذاشتن
debited U بدهکار کردن
indebt U بدهکار کردن
debit U بدهکار کردن
debiting U بدهکار کردن
charges U بدهکار کردن
charge U بدهکار کردن
expromission U جانشینی بدهکار
expromissor U جانشین بدهکار
debenture bond U بدهکار ومدیون
debtors U ستون بدهکار
owes U بدهکار بودن به
debits U بدهکار کردن
owed U بدهکار بودن به
owe U بدهکار بودن به
debit note U رسید بدهکار
debit side U ستون بدهکار
debt advice U اعلامیه بدهکار
debt balance U مانده بدهکار
debtor U ستون بدهکار
reds U بدهکار بودن حساب
reddest U بدهکار بودن حساب
redder U بدهکار بودن حساب
red U بدهکار بودن حساب
i owe him & U پنج لیره به او بدهکار هستم
She wouldnt hear of it . she takes no heed. U گوشش به این حرفها بدهکار نیست
creditor's bill U رسیدی که بستانکار متوفی درمقابل دریافت مقداری ازترکه به عنوان تصفیه حساب
A debtor left to himself will become a creditor . <proverb> U بدهکار را که به یال خود گذاشتى طلبکار مى شود.
proof of debt U سندی که از طرف بستانکار شخص ورشکسته یامتوفی یا شرکت در حال تصفیه ارائه میشود
debt of honour U بدهی که پرداخت ان به خوش حسابی بدهکار بستگی دارد
accrued benefit U پولی که شرکت به یکی از کارمندان بدهکار است بخصوص بابت بازنشستگی
appropriation U در CLتقاضانامه ایست که بستانکاربرای بدهکار می فرستد ودرخواست پرداخت قسمتی ازطلب خود را می نماید
how much do i owe you U چقدر بشما بدهکار هستم چقدرباید بشما بدهم چقدرطلب شمامیشود
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com