Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (32 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
prop
U
حائل کردن یاشدن
propped
U
حائل کردن یاشدن
propping
U
حائل کردن یاشدن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
slackening
U
شل کردن یاشدن
slackens
U
شل کردن یاشدن
slackened
U
شل کردن یاشدن
sprained
U
رگ به رگ کردن یاشدن
sprain
U
رگ به رگ کردن یاشدن
slacken
U
شل کردن یاشدن
spraining
U
رگ به رگ کردن یاشدن
sprains
U
رگ به رگ کردن یاشدن
sponged
U
طفیلی کردن یاشدن
sponge
U
طفیلی کردن یاشدن
ripened
U
رسیده کردن یاشدن
sponging
U
طفیلی کردن یاشدن
solidify
U
سفت کردن یاشدن
ripen
U
رسیده کردن یاشدن
slowed
U
اهسته کردن یاشدن
slower
U
اهسته کردن یاشدن
slowest
U
اهسته کردن یاشدن
slowing
U
اهسته کردن یاشدن
slow
U
اهسته کردن یاشدن
slows
U
اهسته کردن یاشدن
ripening
U
رسیده کردن یاشدن
ripens
U
رسیده کردن یاشدن
sacks
U
اخراج کردن یاشدن
turn-off
U
خاموش کردن یاشدن
mined
U
استخراج کردن یاشدن
mine
U
استخراج کردن یاشدن
turn-offs
U
خاموش کردن یاشدن
mines
U
استخراج کردن یاشدن
to crock up
U
خراب کردن یاشدن
turn off
U
خاموش کردن یاشدن
sack
U
اخراج کردن یاشدن
solidified
U
سفت کردن یاشدن
sacked
U
اخراج کردن یاشدن
solidifies
U
سفت کردن یاشدن
wither
U
پژمرده کردن یاشدن
solidifying
U
سفت کردن یاشدن
foreignize
U
بیگانه کردن یاشدن
change
U
دگرگون کردن یاشدن دگرگونی
to wear out
U
ازپوشیدن زیادکهنه کردن یاشدن
shelve
U
شیب دار کردن یاشدن
changing
U
دگرگون کردن یاشدن دگرگونی
changes
U
دگرگون کردن یاشدن دگرگونی
changed
U
دگرگون کردن یاشدن دگرگونی
shelved
U
شیب دار کردن یاشدن
solidify
U
سفت کردن یا شدن محکم کردن یاشدن
solidified
U
سفت کردن یا شدن محکم کردن یاشدن
solidifying
U
سفت کردن یا شدن محکم کردن یاشدن
solidifies
U
سفت کردن یا شدن محکم کردن یاشدن
wind
U
خسته کردن یاشدن ازنفس افتادن
substantialize
U
دارای وجود خارجی کردن یاشدن
winds
U
خسته کردن یاشدن ازنفس افتادن
cark
U
بار کردن غمگین ساختن یاشدن
intercepted
U
جدا کردن حائل شدن
intercepting
U
جدا کردن حائل شدن
intercepts
U
جدا کردن حائل شدن
intercept
U
جدا کردن حائل شدن
emplace
U
جا گذاشتن موضع گرفتن مستقر کردن یاشدن
condense
U
منقبض کردن یاشدن غلیظ کردن
condensing
U
منقبض کردن یاشدن غلیظ کردن
condenses
U
منقبض کردن یاشدن غلیظ کردن
thwart
U
خنثی کردن حائل کردن
thwarted
U
خنثی کردن حائل کردن
souse
U
مست مست کردن یاشدن
trance
U
مسحورکردن یاشدن
chirk
U
شادکردن یاشدن
trances
U
مسحورکردن یاشدن
abutted
U
متصل بودن یاشدن
abuts
U
متصل بودن یاشدن
abut
U
متصل بودن یاشدن
superannuate
U
بازنشسته دانستن یاشدن
interceptive
U
حائل
louvers
U
حائل
louvre
U
حائل
testudo
U
حائل
saddle
U
حائل
shutters
U
حائل
propping
U
حائل
stayer
U
حائل
shutter
U
حائل
stayed
U
حائل
louver
U
حائل
delimiler
U
حائل
delimiter
U
حائل
saddles
U
حائل
fender
U
حائل
interceptor
U
حائل
stay
U
حائل
saddled
U
حائل
coamings
U
حائل
coaming
U
حائل
prop
U
حائل
propped
U
حائل
interceptors
U
حائل
interception
U
حائل شدن
fire guard
U
حائل اتش
fid
U
میله حائل
skidding
U
تیر حائل
to i. light from anything
U
حائل نورشدن
barrier-free
U
بدون حائل
skidded
U
تیر حائل
skid
U
تیر حائل
retaining wall
U
دیوار حائل
false work
U
حائل موقت
skids
U
تیر حائل
buttressing
U
حائل نگهدار
buttresses
U
حائل نگهدار
bars
U
نرده حائل
bar
U
نرده حائل
buttressed
U
حائل نگهدار
buttress
U
حائل نگهدار
pellucid
U
حائل ماوراء
stanchion
U
حائل نگهدار
heels
U
پاشنه پی دیواره حائل یا سد
heel
U
پاشنه پی دیواره حائل یا سد
semidetached
U
دارای یک دیوار حائل
buffer
U
ضربت خور حائل
flare wall
U
دیوار حائل خاکریز پل
gantry
U
زیر بشکهای حائل جراثقال
pall
U
تابوت محتوی مرده حائل
traverses
U
مانع حائل درب تاشو
traversed
U
مانع حائل درب تاشو
palls
U
تابوت محتوی مرده حائل
traverse
U
مانع حائل درب تاشو
intervenes
U
فاصله خوردن حائل شدن
palled
U
تابوت محتوی مرده حائل
gantries
U
زیر بشکهای حائل جراثقال
palling
U
تابوت محتوی مرده حائل
traversing
U
مانع حائل درب تاشو
intervened
U
فاصله خوردن حائل شدن
intervene
U
فاصله خوردن حائل شدن
toes
U
ان قسمت از پی دیواره حائل که روی ان خاک ریزی میشود
toe
U
ان قسمت از پی دیواره حائل که روی ان خاک ریزی میشود
filters
U
چیزیکه بعضی پرتوها از ان میگذرندولی حائل پرتوهای دیگر است
filter
U
چیزیکه بعضی پرتوها از ان میگذرندولی حائل پرتوهای دیگر است
light trap
U
اسبابی که حائل نور بوده ولوازم عکاسی دران حرکت کند
guards
U
حائل حالت اماده باش در شمشیربازی ومشت زنی وامثال ان نگاه داشتن
guard
U
حائل حالت اماده باش در شمشیربازی ومشت زنی وامثال ان نگاه داشتن
guarding
U
حائل حالت اماده باش در شمشیربازی ومشت زنی وامثال ان نگاه داشتن
cluster mill
U
فرزی که متشکل از دو نوردمتحرک کوچک که هر کدام ازانها به وسیله یک جفت نوردبزرگ حائل و به حرکت درمی اید
guard-rail
U
ریل نگهدار حائل ریل
guard-rails
U
ریل نگهدار حائل ریل
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
U
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
U
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
captures
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial
U
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
challengo
U
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verified
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoots
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster
U
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoot
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
survey
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orienting
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveys
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper
[metal or glass]
U
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
cross examination
U
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
orients
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveyed
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
assigned
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
serve
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assign
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
served
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
tae
U
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
calk
U
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
buck up
U
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
concentrating
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrate
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrates
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigns
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to appeal
[to]
U
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
serves
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
to inform on
[against]
somebody
U
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
assigning
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
soft-pedaling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
to wipe out
U
پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
withstanding
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
sterilised
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
withstood
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
times
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
crosses
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
withstand
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
crosser
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
to use effort
U
کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
cross
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
correcting
U
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
withstands
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
timed
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com