English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
jet propulsion U جهش و کشش جسمی بطرف جلو در اثر خروج مایع جهندهای در جهت عقب
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
skyward U بطرف اسمان بطرف بالا
pascal's law U هرگاه فشاری بریک نقطه از مایع وارد شود ان فشار عینا" به تمام نقاط مایع منتقل میشود
l.l.c U liquid-liquidchromatography کروماتوگرافی مایع- مایع
liquid liquid chromatography U کروماتوگرافی مایع- مایع
corporeal U جسمی
substantial U جسمی
somatic U جسمی
corporal U جسمی
corporals U جسمی
bodily pain U جسمی
carnal U جسمی
physically handicapped U معلول جسمی
physical psychological U جسمی- روانی
material U کلی جسمی
so matic U طبیعی جسمی
superphysical U ابر جسمی
materials U کلی جسمی
corporeity U خاصیت جسمی یامادی
somatotypic U نوع جسم ساختمان جسمی
embolic U مربوط به انسداد رگ بوسیله جسمی
transubstantiation U تبدیل جسمی بجسم دیگر
somatotype U نوع جسم ساختمان جسمی
whaleback U هر جسمی شبیه پشت بالن
the colouring p of a substance U ماده رنگ دهنده جسمی
heredity U رسیدن خصوصیات جسمی وروحی بارث
electrolysis U تجزیه جسمی بوسیله جریان برق
gyrostat U التی که جنبش وضعی جسمی رانشان میدهد
declination U فاصله زاویهای تا جسمی روی کره سماوی
radioactivity U خاصیت جسمی که از خودپرتو مجهول بیرون میدهد
dispersoid U پخش کامل ذرات جسمی درجسم دیگر
radio activity U خاصیت جسمی که از خودپرتو مجهول بیرون دهد
hemihydrate U هیدرات جسمی که دارای نیم ملکول اب است
allotrope U جسمی که مستعدتبدیل بچند صورت یا ماده باشد
penance U تحمل عذاب جسمی برای بخشوده شدن گناه
emulsions U تعلیق جسمی بصورت ذرات ریز وپایدار در محلولی
catalysis U اثر مجاورت جسمی دریک فعل وانفعال شیمیایی
emulsioning U تعلیق جسمی بصورت ذرات ریز وپایدار در محلولی
emulsion U تعلیق جسمی بصورت ذرات ریز وپایدار در محلولی
emulsioned U تعلیق جسمی بصورت ذرات ریز وپایدار در محلولی
tags U جسمی براق در انتهای قلاب برای جلب ماهی
tag U جسمی براق در انتهای قلاب برای جلب ماهی
luminescence U پدیده نورافشانی جسمی پس ازقرار گرفتن درمعرض تابش اشعه
metamer U جسمی که در ترکیب و سنگینی با جسم دیگر برابرولی درخواص شیمیایی است
variable incidence U جسمی که بصورت لولایی نصب شده بطوریکه زاویه برخورد ان تغییر میکند
antimatter U جسمی که حاوی مادهء ضد خود نیز باشد مثل ضدالکترون بجای الکترون
acetolysis U تجزیهء جسمی در اثراضافه شدن جوهر سرکه حالت استیله و هیدرولیز پیداکردن در ان واحد
variable pitch U جسمی که بصورت لولایی به ملخ نصب شده که در ان زاویه برخورد گام نامیده میشود
polymer U جسمی که از ترکیب ذرات متشابه الترکیب وازتکرار واحدهای ساختمانی یکنوخت ایجاد شده باشد بسپار
polymers U جسمی که از ترکیب ذرات متشابه الترکیب وازتکرار واحدهای ساختمانی یکنوخت ایجاد شده باشد بسپار
in- U بطرف
in U بطرف
levo U بطرف چپ
into U بطرف
at U بطرف
outgo U خروج
egress U خروج
leakage or breakage U خروج
prolapsus U خروج
emissions U خروج
emission U خروج
exhausts U خروج
emersion U خروج
propulsion U خروج
exhaust U خروج
exit U خروج
exits U خروج
egression U خروج
exodus U خروج
bow wave U موج ضربهای در سرعتهای مافوق صوت که جلوتر از لبه حمله جسمی که فاقد لبههای تیز میباشد بوجود می اید
edgeways U بطرف جلوباشد
home U بطرف خانه
homes U بطرف خانه
pakkorro U بطرف بیرون
rearward U بطرف عقب
homeward U بطرف منزل
coastward U بطرف ساحل
abaft U بطرف عقب
cityward U بطرف شهر
heavenward U بطرف اسمان
upgrading U بطرف بالا
upgrades U بطرف بالا
upgraded U بطرف بالا
upgrade U بطرف بالا
apporro U بطرف جلو
aport U بطرف چپ کشتی
manward U بطرف انسان
mediad U بطرف وسط
mesail U بطرف وسط
downwards U بطرف پائین
mesal U بطرف وسط
frontwards U بطرف جلو
frontward U بطرف جلو
onwards U بطرف جلو
cephalad U متمایل بطرف سر
upward U بطرف بالا
forwards U بطرف جلو
on U بعلت بطرف
edgewise U بطرف لبه
upwards U بطرف بالا
eastwards U بطرف مشرق
toward U بطرف نسبت به
earthwards U بطرف زمین
with U بطرف درجهت
to win over to one's side U بطرف خوداوردن
earthward U بطرف زمین
to U بطرف روبطرف
to the east of U بطرف مشرق
coastwards U بطرف ساحل
without U بطرف خارج
orient U بطرف خاوررفتن
atop U بطرف بالا
orienting U بطرف خاوررفتن
orients U بطرف خاوررفتن
dorsad U بطرف پشت
riverward U بطرف رودخانه
eccentricity U خروج از مرکز
eccentricity U خروج از مرکزیت
ingress and egress U دخول و خروج
ejaculated U خروج منی
blow out U خروج ناگهانی
spurts U خروج ناگهانی
spurt U خروج ناگهانی
capital outflow U خروج سرمایه
spurted U خروج ناگهانی
angle of emergence U زاویه خروج
ejaculate U خروج منی
exeat U اجازهء خروج
debouch U راه خروج
debouchment U خروج ازتنگنا
spurting U خروج ناگهانی
exhaust valve U شیر خروج
exhaust velosity U سرعت خروج
defecation U خروج مدفوع
exit point U نقطه خروج
emergency exit U خروج اضطراری
dump valve U شیر خروج
out flow of capital U خروج سرمایه
ejaculating U خروج منی
ejaculates U خروج منی
electron affinity U انرژی خروج
eccentricities U خروج از مرکز
eccentricities U خروج از مرکزیت
spermatism U خروج منی
order off U حکم خروج
order off the field U حکم خروج
outlet U مجرای خروج
emergency exit U در خروج اضطراری
prolapse of the uterus U خروج سیبک
outage U راه خروج
transpiration U خروج نفوذ
work function U انرژی خروج
log off U خروج از سیستم
log out U خروج از سیستم
outlets U مجرای خروج
emission U صدور خروج
logout U خروج از سیستم
emissions U صدور خروج
outages U راه خروج
light spill U خروج نور
upthrust U حرکت بطرف بالا
upwell U بطرف بالا رفتن
uptilt U بطرف بالا کج کردن
upstroke U خط منبسط بطرف بالا
downstroke U ضربه بطرف پایین
stern wards U بطرف عقب کشتی
downswing U نوسان بطرف پایین
fronting U بطرف جلو روکردن به
outward U بطرف خارج بیرونی
nobbled U بطرف خود اوردن
nobbling U بطرف خود اوردن
athwart U از طرفی بطرف دیگر
nobbles U بطرف خود اوردن
ap chagi U ضربه پا بطرف جلو
southern U جنوبا بطرف جنوب
cephalad U متمایل بطرف راس
front U بطرف جلو روکردن به
adaxial U متمایل بطرف محور
astern U بطرف عقب پسین
deasil U متمایل بطرف راست
leans U تکیه دادن بطرف
leaned U تکیه دادن بطرف
lean U تکیه دادن بطرف
biteuro chagi U ضربه پا بطرف اریب
stern ward U بطرف عقب کشتی
gravitate U متمایل شدن بطرف
northeastward U بطرف شمال شرقی
northwestwards U بطرف شمال غربی
gravitated U متمایل شدن بطرف
ashore U بکنار بطرف ساحل
gravitates U متمایل شدن بطرف
gravitating U متمایل شدن بطرف
phototropism U گرایش بطرف نور
outwards U بطرف خارج بیرونی
northwardly U بطرف شمال شمالی
norther U بیشتر بطرف شمال
inboard U بطرف مرکز کشتی
ina northerly direction U بطرف شمال شمالا
nobble U بطرف خود اوردن
inwards or inward U بطرف داخل بباطن
southeastward U بطرف جنوب شرقی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com