Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (32 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
stack up
U
جمع کردن اندازه گرفتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
to set a
U
اندازه گرفتن باطل کردن
Other Matches
orifice meter
U
روش اندازه گیری جریان سیال با گرفتن اندازه دقیق فشار قبل و بعد از یک صفحه عرضی با یک سوراخ
gage
U
اندازه گیر اندازه گرفتن
fathoming
U
اندازه گرفتن
fathom
U
اندازه گرفتن
dimensions
U
اندازه گرفتن
to take the gauge of
U
اندازه گرفتن
gauged
U
اندازه گرفتن
mete
U
:اندازه گرفتن
fathomed
U
اندازه گرفتن
fathoms
U
اندازه گرفتن
gauges
U
اندازه گرفتن
measure
U
اندازه گرفتن
span
U
اندازه گرفتن
spanned
U
اندازه گرفتن
spans
U
اندازه گرفتن
caliper
U
اندازه گرفتن
spanning
U
اندازه گرفتن
dimension
U
اندازه گرفتن
gauge
U
اندازه گرفتن
admeasure
U
اندازه گرفتن
measure
U
بحر اندازه گرفتن
accurate to size
U
دقت در اندازه گرفتن
to take a person's measure
U
اندازه کسیرا گرفتن
to assume horrifying proportions
U
اندازه هولناک به خود گرفتن
measure
U
بخش یاب اندازه گرفتن
to assume alarming proportions
U
اندازه هولناک به خود گرفتن
calibrating
U
قطر داخلی چیزی را اندازه گرفتن
calibrated
U
قطر داخلی چیزی را اندازه گرفتن
calibrate
U
قطر داخلی چیزی را اندازه گرفتن
calibrates
U
قطر داخلی چیزی را اندازه گرفتن
to take the a
U
بلندی چیزیرا اندازه گرفتن ارتفاع جایی راپیمودن
gauging rod
U
میل سنجش) میلی است که مامور رسومات برای اندازه گرفتن عمق نوشاب
processor
U
ساخت CPU با اندازه کلمه بزرگ با وصل کردن پلاکهای با اندازه کلمه کوچکتر به هم
aircraft arresting hook
U
مجموعه قطعاتی که برای گرفتن سرعت یا کاهش اندازه حرکت یا گشتاور هواپیما درفرود معمولی یا اضطراری باان درگیر میشوند
angles
U
اندازه تغییرات در جهت که معمولا اندازه گردش از یک محور میباشد
angle
U
اندازه تغییرات در جهت که معمولا اندازه گردش از یک محور میباشد
zahn cup
U
محفظهای با سوراخی به اندازه معین و دقیق برای اندازه گیری ویسکوزیته سیال
If the cap fit,wear it.
<proverb>
U
اگر کلاه به اندازه سرت هست به سر بگذار !(لقمه به اندازه دهن بردار).
typeface
U
اندازه نوشتار که در واحد نقط ه اندازه گیری میشود
typefaces
U
اندازه نوشتار که در واحد نقط ه اندازه گیری میشود
analog
U
نمایش و اندازه گیری دادههای عددی توسط مقادیر متغیر ممتد فیزیکی مثل اندازه ولتاژ الکتریکی
analogues
U
نمایش و اندازه گیری دادههای عددی توسط مقادیر ممتد و متغیر فیزیکی مثل اندازه ولتاژ الکتریکی
analogue
U
نمایش و اندازه گیری دادههای عددی توسط مقادیر ممتد و متغیر فیزیکی مثل اندازه ولتاژ الکتریکی
shoots
U
زدن با تیر پرتاب کردن اندازه گیری کردن ارتفاع خورشید
shoot
U
زدن با تیر پرتاب کردن اندازه گیری کردن ارتفاع خورشید
sizes
U
به اندازه کردن
size
U
به اندازه کردن
to take measures
U
اندازه گیری کردن
measure
U
اندازه گیری کردن
vary infinitely
U
بی اندازه تغییر کردن
to a agarment to the body
U
جامهای را اندازه تن کردن
superpurgation
U
بی اندازه ازکار کردن
gauge=gage
U
اندازه کردن اشل
gage
U
اندازه وسیله اندازه گیری
sizes
U
1-تعداد حروفی که کامپیوتر به صورت افقی و عمودی میتواند نمایش دهد. 2-اندازه صفحه نمایش بر پایه اندازه بین المللی کاغذ
size
U
1-تعداد حروفی که کامپیوتر به صورت افقی و عمودی میتواند نمایش دهد. 2-اندازه صفحه نمایش بر پایه اندازه بین المللی کاغذ
burdens
U
بار کردن به اندازه فرفیت
margins
U
مشخص کردن اندازه و حاشیه
margin
U
مشخص کردن اندازه و حاشیه
to fit
U
برازاندن
[اندازه کردن]
جامه
burden
U
بار کردن به اندازه فرفیت
to fit a dress on somebody
U
جامه ای را برای کسی اندازه کردن
meters
U
بامتر اندازه گیری کردن سنجیدن
meter
U
بامتر اندازه گیری کردن سنجیدن
metre
U
بامتر اندازه گیری کردن سنجیدن
live up to one's income
U
به اندازه درامد خود خرج کردن
to overexert
U
خود را بیش از اندازه خسته کردن
metres
U
بامتر اندازه گیری کردن سنجیدن
to set measures to anything
U
برای چیزی اندازه یا حد معین کردن
married under a contract unlimited perio
U
زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
quantize
U
با تئوری و فرمول صفات وکیفیت چیزی را تعیین کردن نیرو را با فرمول اندازه گیری کردن
overwind
U
بیش از اندازه کوک کردن زیاد پیچیدن
minimise
U
کوچک کردن پنجره برنامه به اندازه یک نشانه
measure
U
1-یافتن اندازه یا کمیت چیزی . 2-از اندازه یا کمیت خاص بودن
inflames
U
اتش گرفتن عصبانی و ناراحت کردن متراکم کردن
inflame
U
اتش گرفتن عصبانی و ناراحت کردن متراکم کردن
inflaming
U
اتش گرفتن عصبانی و ناراحت کردن متراکم کردن
metre
U
اندازه گیری کردن بصورت مسجع ومقفی دراوردن
size
U
سایز ساختن یارده بندی کردن برحسب اندازه
meter
U
اندازه گیری کردن بصورت مسجع ومقفی دراوردن
meters
U
اندازه گیری کردن بصورت مسجع ومقفی دراوردن
leave (let) well enough alone
<idiom>
U
دل خوش کردن به چیزی که به اندازه کافی خوب است
sizes
U
سایز ساختن یارده بندی کردن برحسب اندازه
metres
U
اندازه گیری کردن بصورت مسجع ومقفی دراوردن
halving adjustment
U
تنظیم نیم حبابها به منظورتراز کردن دستگاههای اندازه گیر
batches
U
اندازه گیری و وزن کردن شن ماسه سیمان و اب برای مخلوط بتن
batch
U
اندازه گیری و وزن کردن شن ماسه سیمان و اب برای مخلوط بتن
seize
U
ضبط کردن گرفتن تصرف کردن
seizes
U
ضبط کردن گرفتن تصرف کردن
seized
U
ضبط کردن گرفتن تصرف کردن
gauged
U
اندازه اندازه گیر
gauges
U
اندازه اندازه گیر
gauge
U
اندازه اندازه گیر
bottoming reamer
U
وسیلهای برای میزان و بزرگ ردن سوراخ به اندازه دلخواه بدون کج کردن لبه ها
embrace
U
در بر گرفتن بغل کردن
embracing
U
در بر گرفتن بغل کردن
embraced
U
در بر گرفتن بغل کردن
fog
U
تیره کردن مه گرفتن
circled
U
گرفتن احاطه کردن
fogs
U
تیره کردن مه گرفتن
engage
U
گرفتن استخدام کردن
strike root
U
ریشه کردن گرفتن
to fill up
U
گرفتن تکمیل کردن
circling
U
گرفتن احاطه کردن
circle
U
گرفتن احاطه کردن
bevel
U
پخ کردن لبه گرفتن
hunt down
U
دنبال کردن و گرفتن
educe
U
گرفتن استخراج کردن
obtain
U
فراهم کردن گرفتن
circles
U
گرفتن احاطه کردن
obtain
U
گرفتن یا دریافت کردن
obtained
U
فراهم کردن گرفتن
abalienate
U
منتقل کردن پس گرفتن
engages
U
گرفتن استخدام کردن
holds
U
جا گرفتن تصرف کردن
to smell out
U
گرفتن وپیدا کردن
embraces
U
در بر گرفتن بغل کردن
obtained
U
گرفتن یا دریافت کردن
hold
U
جا گرفتن تصرف کردن
obtains
U
فراهم کردن گرفتن
surrendered
U
پس گرفتن و تبدیل کردن
obtains
U
گرفتن یا دریافت کردن
surrender
U
پس گرفتن و تبدیل کردن
surrenders
U
پس گرفتن و تبدیل کردن
to take medical advice
U
دستوراز پزشک گرفتن دستورطبی گرفتن
finest
U
جریمه گرفتن از صاف کردن
fined
U
جریمه گرفتن از صاف کردن
borrow
U
وام گرفتن اقتباس کردن
borrowed
U
وام گرفتن اقتباس کردن
hug
U
بغل کردن محکم گرفتن
mourns
U
ماتم گرفتن گریه کردن
borrows
U
وام گرفتن اقتباس کردن
conclude
U
نتیجه گرفتن استنتاج کردن
hugged
U
بغل کردن محکم گرفتن
resigns
U
کناره گرفتن تفویض کردن
mourned
U
ماتم گرفتن گریه کردن
frame
U
چارچوب گرفتن طرح کردن
employ
U
مشغول کردن بکار گرفتن
employed
U
مشغول کردن بکار گرفتن
take on
U
گرفتن کارگر هیاهو کردن
occupy
U
مشغول کردن به کار گرفتن
resign
U
کناره گرفتن تفویض کردن
pass
U
سبقت گرفتن از خطور کردن
to split the difference
U
میانه را گرفتن مصالحه کردن
bath
U
ابتنی کردن حمام گرفتن
fine
U
جریمه گرفتن از صاف کردن
concludes
U
نتیجه گرفتن استنتاج کردن
occupying
U
مشغول کردن به کار گرفتن
bathed
U
ابتنی کردن حمام گرفتن
employs
U
مشغول کردن بکار گرفتن
mourn
U
ماتم گرفتن گریه کردن
employing
U
مشغول کردن بکار گرفتن
run down
<idiom>
U
انتقاد کردن ،ایراد گرفتن
rise
U
ترقی کردن سرچشمه گرفتن
gather
U
نتیجه گرفتن استباط کردن
wailing
U
ناله کردن ماتم گرفتن
rises
U
ترقی کردن سرچشمه گرفتن
passes
U
سبقت گرفتن از خطور کردن
wailed
U
ناله کردن ماتم گرفتن
secures
U
تصرف کردن گرفتن هدف
wail
U
ناله کردن ماتم گرفتن
hold
U
دریافت کردن گرفتن توقف
to run over
U
مرور کردن زیر گرفتن
overlie
U
قرار گرفتن خفه کردن
hugging
U
بغل کردن محکم گرفتن
gathered
U
نتیجه گرفتن استباط کردن
hugs
U
بغل کردن محکم گرفتن
follow through
U
گرفتن زه پس از رها کردن تیر
secure
U
تصرف کردن گرفتن هدف
wails
U
ناله کردن ماتم گرفتن
jests
U
ببازی گرفتن شوخی کردن
holds
U
دریافت کردن گرفتن توقف
jest
U
ببازی گرفتن شوخی کردن
to release for a ransom
U
با گرفتن فدیه ازاد کردن
passed
U
سبقت گرفتن از خطور کردن
embeds
U
دور گرفتن جاسازی کردن
to go to school to
U
یاد گرفتن یا تقلید کردن از
ingurgitate
U
فرا گرفتن زیاد پر کردن
to get to
U
شروع کردن دست گرفتن
occupies
U
مشغول کردن به کار گرفتن
embed
U
دور گرفتن جاسازی کردن
measuring converter
U
مبدل اندازه گیری ترانسفورماتور اندازه گیری
moment of momentum
U
اندازه حرکت زاویهای گشتاور اندازه حرکت
angular momentum
U
اندازه حرکت زاویهای گشتاور اندازه حرکت
stream gaging
U
اندازه گیری ابراهه ها اندازه گیری رودخانه
boot
U
خراب کردن توپ هنگام گرفتن ان
track down a person
U
رد پای کسی را گرفتن و او رادستگیر کردن
To take an invevtory.
U
صورت برداری کردن ( موجودی گرفتن )
To pick up (to lose) the thread of conversation.
U
رشته سخن را بدست گرفتن ( گم کردن )
gets
U
حاصل کردن گرفتن گیر اوردن
get
U
حاصل کردن گرفتن گیر اوردن
early weaning
U
از شیر گرفتن زودرس شیرسوز کردن
getting
U
حاصل کردن گرفتن گیر اوردن
fussing
U
ایراد گرفتن خرده گیری کردن
overestimating
U
غلو کردن دست بالا گرفتن
slurring
U
مطلبی را حذف کردن طاس گرفتن
overestimates
U
غلو کردن دست بالا گرفتن
overestimated
U
غلو کردن دست بالا گرفتن
takle
U
به قلاب اویزان کردن با چنگک گرفتن
slur
U
مطلبی را حذف کردن طاس گرفتن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com